یک مسیحی به چه شکل میتواند با یک بودایی به محاوره بپردازد؟
کشش و جاذبههای معنوی در مشرق زمین و به شکل خاص بودیست به این دلیل قدرتمند است که روح بشر در تمنای دریافت پاسخهای روحانی است. از این رو، هرگاه که یک مسیحی با شخصی با یک باور متفاوت از جمله یک بودایی وارد یک گفتمان میگردد، میبایست برای برملا شدن عطش قلب انسان و اینکه چگونه مسیح به تنهایی آنها را عنوان میکند تلاش نماید. گاتما بودا تعلیم داد که ما میبایست خویشتن را از قید توهمهایی از قبیل خودپسندی، خدا، بخشش و حیات پس از مرگ برهانیم. ما میبایست بر زندگی متمرکز شویم که در آن اعمال نیک بر اعمال بد بِچربد. بودا اعتقاد داشت که کل زندگی محنت است و ما باید برای گریز از دوباره متولد شدن به درکی از ذات خودمان دست بیابیم. اگر تشنگیها را فرو بنشانیم و خودمان را از خواهشها (با ذکر نام، روابط) جدا کنیم، پس از آن تمامی اعمال و افکار ناپاک را خنثی خواهیم نمود. این همان امید بوداست. اما این جاذبه بودایی عملا هیچ پاسخ درستی {به ما} نمیدهد. خویشتن که {وجودی} غیرقابل انکار و گزیرناپذیر است در فلسفه بودیست که گرسنگی های روح را پاک میکند، گم شده است. {در این فلسفه} همه چیز در مورد ماست. همه خسارتها از آن خود ماست. شخص دیگری وجود ندارد که بتوانیم با او برویم، حتی یک شخص که بتوان با او صحبت کرد. با این وجود انکار بودیست از شخصی {به نام} خدا هنوز نمیتواند مانع کارورزانش گردد تا با آن ارتباط برقرار کنند و یک شخص را پرستش نمایند. یک تشنگی عالمگیر وجود دارد که خویشتن را به سوی شخص متعال دیگری که همه از آن بوجود آمدهاند سوق میدهد. بودا زندگی حال یک شخص را بهایی برای زندگیهای پیشین دانست. هر تولد تازه به خاطر دِین به کار ما است، بی آنکه آن را بر دوش شخص بنهد. در مقابل، مسیحیت تک تک اشخاص را به شکل مشخص و غیرقابل تقسیم میبیند. محبت خدا شخصی است. عیسی پیشکش خدا را برای بخشش حقیقی و حیات جاودان به ارمغان آورد، در حالی که تصدیق میکند هر یک از اشخاص به شکل منحصر به فردی به صورت خدا آفریده شدهاند. برای عیسی، محنت تنها نشانه عدم تعادل از رابطه صحیح با خدا در زندگی است. ما از خدا، از رفاقت بشریمان و حتی از خودمان دور افتادهایم. در مقابل در {قانون} "کارما" جایی که گناه چیزی بیش از نادانی یا فریب نیست، بخشش مسیح میتواند جاذبه درستی برای بودیست تدارک ببیند. انجیل ادعا میکند که ما {از جایی} سوای درون آمدهایم، و عیسی برای این شکستگی پاسخ واقعی را به میان میآورد. در یافتن رابطه راستین با خدا، سایر روابط، همگی در حد معنویت، قدر و اعتبار دارند. خدا، که متمایز و دور است، به حدی نزدیک آمد که مایانی که گناهکار و ضعیف هستیم بخشیده شدهایم و در مشارکت با خود خدا زورآور گشتیم، بی آن که هویتمان را از دست بدهیم. این عمل ساده مشارکت، هدف زندگی را در بر میگیرد. تک تک اشخاص فردیت خود را در حالی که در مشارکت مسکن میگیرند حفظ مینمایند. به علاوه، مسیح نفرمود که وجود شخص از میان میرود- که خود امری محال است- بلکه بیشتر مقرر نمود که شخص دیگر برای خودش زیست ننماید. تشنگی درپی عدالت {امری} نیکوست که انجام {اراده} خدا را سبب میگردد. هرکس همه چیز را به پای عیسی تسلیم نموده باشد میتواند با پولس رسول اعتراف کند، " و از این جهت این زحمات را می کشم بلکه عار ندارم چون می دانم به که ایمان آوردم و مرا یقین است که او قادر است که امانت مرا تا به آن روز حفظ کند."(دوم تیموتائوس 12:1). عیسی مسیح از تمامی اهداف ، مهر، علائق و عواطف ما، زمانی که آنها را به او بسپاریم، نگاهبانی می کند. نویسنده: راوی زاکاریاس ترجمه: کورش پرتوی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |