مقاله های استاد آلیکهنر و ادبیات

شعری از استاد آلیک: یاران در خواب…

رای بدهید

یاران در خواب…

شاید امشب

سرود قامت زیبائی

در صلیب بروید

شاید امشب

ستارگانِ خاموشِ خیال

در آسمان سرگردان،

تا پگاه، بیدار باشند.

شاید امشب

باغ های بستر عشق،

از شاخه های جتسمانی،

ریشه ای خواهند

و شاهدان این حقیقت،

در رؤیاهای غمگین خود،

دیریست در خوابند.

و او بیدار

و به بیداری پهنای طول زمانه

و به بیداری دختران اورشلیم

و به بیداری تازیانه های دهشتناک ِ

یاران در بند

و به بیداری سالها

رنجِ پطرس، پولس و اندریاس

و او دیریست، بیدار

من نیز، هم چنان در خواب.

شاید امشب

ستارگان در سرودِ خود

رباب های نغمۀ عشق را

در فرداهای بعد از جلجتا، جستجو خواهند کرد

و شاید امشب

پرندگان،

مرهم بال های مردۀ خود را

در پروازهای بعد از قیام، خواهند دید

و شاید امشب

کودکان اورشلیم

در رؤیاهای خود

سفره های خالی از نان را

از دست های سوراخ او، در روز های بعد از قیام

جستجو خواهند کرد

و او دیریست، بیدار هست

بیدار

تا انتهای انقضای این زمانۀ بی زمان

در من، در تو، در ما

یاران، امشب، زمان

کین دیگری دارد

یاران

چگونه می توان

از مرگ خیلِ هزاران، هزار مرگی

در شهر گناه

آرام بود

چگونه می توان، زمان را

در ورای این عمق عظیم خاک

معنی کرد

چگونه می توان، در بستر مرگ

به مرگ نیشخند زد

یاران،

چگونه می توان

در تعهد،

فرا رسیدن زمان،در خواب بود

یاران

چگونه می توان،

از مرگ خیلِ هزاران، هزار مرگی

در شهر گناه، آرام بود

یاران

چگونه می توان

رنج هزاران، هزارۀ تاریخ را

در قندیل خاموشی گذارد.

یاران

چگونه می توان

در مرگ من و ما

از ضجّه های آن دو چوب عمود بر هم،

برکنار بود

چگونه می توان

در لحظه های نجاتِ

هزاران غریق ِ در ابلیس

در خواب بود

…….اما او گریه کرد،

نه به مرگ خود،

چون زنده است.

بل به مرگ من، که از او زنده می شود.

و اشک های او ،

فراتر از رودهای جاری زمان

یاران

چگونه می توان،خوابید

چگونه می توان غلطید

اما،

آوایش، آهنگ دیگری دارد:

(پدر، نه به خواهش من، بل به ارادۀ تو)

و این طنینِ صداییست

که بر ناقوس تاریخ،

به دردهایِ من

و رنج هایِ تو

و گناهانِ ما

ضجّه می زند

و او دیریست …….بیدار هست

و پطرس همچنان در خواب

واو بنشسته است در من،

و من بنشسته ام در او

ولیکن،

او پرواز دیگری دارد

شاید امشب

ستارگان در تلألؤ نور خود

به قامت فراز صلیب او

نوید دیگری دارند

و اما فردا ………….فرداها

نوید عشق از حضور او،

فریاد خواهد زد

و فردایی که در آن،

پطرس بیدار خواهد شد

و سولس، پولس خواهد شد

یاران

فرداها را، بنگرید

که از خیل عظیم ِ تاریخِ سربداران

او زنده شد …….پاینده شد

آری آری، زندگی شد

زندگی شد

دیگر مادران اورشلیم

در قلب های سنگی خود

و کودکان اورشلیم

سفر ه های خالی خود را

در رؤیاها نمی بینند

دیگر چگونه می توان

از میان قبر خالی

او را جست

دیگر چگونه می توان

دیگر چگونه می توان؟

و او دیریست،

……..بیدار است

پطر س همچنان بیدار

و او

بنشسته است در من

و من بنشسته ام در او

و لیکن

او پرواز دیگری دارد.

آلیک- تهران ۱۹۸۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO