کلیسا چگونه می تواند به مردم برای سلامت روان آن ها کمک کند؟
کلیسا چگونه می تواند به مردم برای سلامت روان آن ها کمک کند؟
همیشه بر این باور بوده ام و آن را تعلیم نیز داده ام که تمام دردها و سختی هایی که از آنها عبور می کنیم، ابزاری در دست خدا می شوند که از طریق ما به دیگران کمک شود. من بارها این حقیقت را در زندگی خود و خانوادۀ کلیسایی ام مشاهده نموده ام.
اغلبِ ساختار خدمتی من از دل دردها و زخم های عمیقی که در اوایل خدمتم تجربه کردم، متولد شد و خدمت “جشن بهبود” نیز به همین شکل از درد و رنج عمیق دوست عزیزم جان بِیکر در کلیسای ما شکل گرفت.
این اصل در باره خدمات کمک به بیماران روانی کلیسایمان نیز صادق است.
کوچکترین پسرم متیو،از زمان کودکی با انواع بیماری های روحی و روانی و دردهای عاطفیِ ناشی از آنها دست و پنجه نرم می کرد.این چالش ها هم برای متیو و هم برای خانواده ما بسیار سخت و دردناک بودند و بالآخره روزی فرا رسید که ای کاش آن روز هرگز زاده نمی شد.
در لحظه ای از یأس و ناامیدی مفرط، متیو توان مبارزه با این بیماری را از دست داد و به زندگی خود پایان داد و درست در همان زمان، بدترین روز زندگی من رقم خورد.
هر چند تمام اتفاقاتی که در زندگی مان تجربه می کنیم، الزاماً خواست خدا برای ما نیستند، با این حال مطمئنم که خدا می تواند بدی را برای ما به نیکویی تبدیل کند. خدا هرگز مایل نیست که هر گونه اندوه و درد و رنج را هدر دهیم.
این باور به من و همسرم کمک کرد تا بتوانیم تصمیم بگیریم که از اندوه عمیق خود در جهت کمک به دیگران بهترین استفاده را بکنیم.
- در حالی که خدمت کمک به بیماری های روحی و روانی را در کلیسایمان راه اندازی می کردیم، بر پنج هدف مهم متمرکز شدیم.
ایمان دارم این اهداف برای هر کلیسایی که بخواهد خدمتی جهت مداوای افرادی که با بیماری های روانی درگیر هستند داشته باشد، بسیار اهمیت دارد:
1- در مقابله با بیماری های روانی پیش قدم باش.
من معتقدم کلیسا نه تنها نقشی در رابطه با بیماری روانی دارد، بلکه می بایست در این امر پیش قدم باشد. به چند دلیل زیر:
- از دیدگاه کتاب مقدسی عیسی به روشهای مختلف مردم را خدمت نمود که شامل اهمیت دادن به وضعیت سلامت روحی و روانی اشخاص نیز می شد.
عیسی فقط نگران جان ما نیست که بالآخره راهی آسمان شود و یا اینکه افکار ما در باره حقیقت متقاعد شود بلکه به فکر بدنهای ما نیز بود. کاملاً روشن و واضح است که خدمت عیسی مراقبت و پرستاری از کسانی بود که با این نوع بیماری دست و پنجه نرم می کردند.
- از دیدگاه تاریخی، کلیسا دارای سابقه ای 2000 ساله از توجه و مراقبت از بیماران است که شامل بیماری های روانی نیز می شود.
دولت ها ویا مراکز درمانی نبودند که بیمارستان ها را خلق کردند، بلکه کلیسا به این امر دست زد. تنها بر حسب یک اتفاق و یا تصادفی نیست که تقریباً در سراسر دنیا اولین بیمارستان ها توسط مبشرین مسیحی تأسیس شده اند.
- عملاً اغلب مردم هنگام درد و رنج خویش، با کلیسایشان ارتباط برقرار می کنند.
پیش از آنکه شخص دردمند با هر کس دیگر تماس بگیرد، اغلب کشیش، شبان یا رهبر روحانی خود را صدا می زند. تجربه به ما آموخته که بیماران روانی در تمام طول روز و شب نیاز به کمک دارند. کلیسا می تواند برای حضور در این اوقات تجهیز شود.
2- ننگ و بدنامی را از میان ببرید.
مهمترین دلیلی که مردم از صحبت در باره بیماری روانی خود شرم دارند، ترس می باشد.همان گونه که هنگام مداوای استخوانِ شکسته، ننگ و بدنامی وجود ندارد، برای بیماری روانی نیز همین امر صادق است.
تغییر این دیدگاهِ اشتباه در باره بیماری روانی با درک این حقیقت توسط کلیسا شروع می شود که همه ما از درون شکسته و بیماریم.
کشیش عزیز، هم شما و هم من شکسته هستیم. همه اشخاصی را که در طول روز ملاقات می کنیم شکسته هستند. اصلاً اهمیتی ندارد که به ظاهر چقدر سالم به نظر می رسند. می بایست بطور مداوم در این مورد با یکدیگر صحبت کنیم. به عنوان رهبران می بایست وقتی با انواع این بیماری مانند افسردگی دست و پنجه نرم می کنیم، به آن اقرار کنیم تا مردم در کشمکش هایشان خود را تنها حس نکنند.
3- جماعت کلیسای خود را مجهز کنید و آموزش دهید.
کشیشان تنها کسانی نیستند که می بایست برای کمک به این دسته از افراد که بیماری های روانی دارند، آگاهی و آمادگی داشته باشند. برای اینکه کلیسا در خط مقدم این خدمت باشد، همه باید آستینهای خود را بالا بزنند. مثلاً، اغلب منشی کلیسا که تلفن ها را جواب می دهد و یا رهبر گروه های کوچک، کسانی هستند که با آنها برای رسیدگی به نیازهای این خدمت مهم، تماس گرفته می شود.
کشیشان به تنهایی قادر به حل این معضل نیستند. بلکه به پشتیبانی و حمایت رهبران آموزش دیده دیگر نیز احتیاج دارند.
4- خانواده ها را از منابع موجود و قابل دسترس، مطلع سازید.
زمانی که من و همسرم با بیماری روحی پسر کوچکم در کشمکش بودیم، اغلب اوقات با پیش آمدن وضعیتی ناآشنا به راحتی از پا در می آمدیم و نمی دانستیم به چه کسی مراجعه کنیم. بارها جستجو کردیم و گاهی نمی توانستیم حتی یک نفر را پیدا کنیم که به ما کمک کند. در حالی که کمک ما در همسایگی ما قرار داشت! فرصتی در اختیار شماست تا درها را برای گفتگو در جماعت خود بین مراکز درمانی و کلیسایتان باز کنید. می توانید فضایی را برای دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی آماده سازید تا با جماعت خود (و کلیساهای دیگر) در باره مسائل مربوط به سلامتی روانی و عاطفی صحبت کنند. در واقع شما در جماعت خود رابطی می شوید که کمک لازم را دریافت کنند.
5- از افرادی که بیماری روحی دارند، حمایت کنید.
بیایید به مردم نشان دهیم که در درد و رنجی که دارند تنها نیستند، بلکه به آنها اهمیت می دهیم و در کنارشان هستیم و به آنها یادآور شویم که “بیماری تو، هویت تو نیست” و “ساختار شیمیایی بدن تو بیانگر شخصیت تو نیست!” خدا علی رغم همه کشمکش هایی که هر شخص با آن روبروست برایش هدف و نقشه ای دارد.
تک تک افرادی که با آنها مراوده داریم، لایق دوست داشتن هستند. کلام خدا در این مورد به روشنی و صراحت سخن می گوید اما بسیاری از ما برای باور این حقیقت در کشمکش هستیم. باید به همه کمک کنیم تا این حقیقت را ببینند و باور کنند.
کشیش عزیز، شاید هم اکنون خود شما هم با چالش های سلامت روان، درگیر هستید. در حالی که برای پیاده کردن این پنج اصل در کلیسای خود برنامه ریزی می کنید، به خاطر بسپار که تو نیز برای خدا ارزش زیادی داری. همان گونه که او از درد دیگران برای کمک به مردم استفاده می کند، از درد تو نیز بهترین استفاده را خواهد کرد.
اجازه نده درگیری های فکری تو با بیماری روانی ات باعث شود که در کنار خط بایستی بلکه در عوض بگذار آنها خدمت تو را تقویت کنند.
کلیسای شما می تواند در جامعه ای که زندگی می کنید، مکان بهبود و امید باشد.
مهم نیست که تعداد اعضاء و یا موقعیت محل کلیسایتان چیست بلکه مهم این است که نقشی برای ایفا کردن دارید.
نوشتۀ: کشیش ریک وارِن
ترجمۀ: راز
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |