چگونه مسیحیت با هندوئیزم مرتبط میگردد؟
چگونه مسیحیت با هندوئیزم مرتبط میگردد؟
اغلب که برمیگردم و با دلتنگی به هندوستان جایی که در آنجا بزرگ شدم فکر میکنم، یک شب دیروقت در یک گفتگو درباره نقش یک هندو یا بعضی وقایعی که افکار یک هندو را نشان میدهد فکر میکردم. اکنون، که با دیدگاه عیسی مسیح به این موضوع نگاه میکنم، متوجه می شوم که چقدر فرهنگ و مذهبی که عمیقا ریشه دار است میتوان تنها به قوت روحالقدس، خطاهای اساسی نقش بسته در فکر انسان را کشف کرد. در نتیجه، این نکته خیلی ضروری است که هر وقت با شخصی با یک ایمان متفاوت صحبت میکنیم همواره به خاطر داشته باشیم که نباید تلاش کنیم اعتقادات او را از هم پاره پاره کنیم، بلکه باید بیشتر سعی کنیم تشنگی که در دل هر بشری وجود دارد در آن شخص نمایان کنیم و از روش بی نظیری که مسیح با آنها برخورد می کرد، استفاده کنیم.
برای یک شخص هندو قانون معنوی کارما یعنی قانون عمل و عکس العمل یک مسئله تعیین کننده زندگی است. در هندوئیزم، زندگی بدهی هایی دارد، به شکل معنوی، که در چرخه دوباره متولد شدن شخص پرداخت میشوند تا جایی که همه بدهیهای او به طور کامل صاف شوند. هندوئیزم در اینجا یک مفهوم اشتباه را به ارث برده، یعنی چیزی که شخص در حیات بعدی تجربه خواهد کرد، یعنی در نباتات، یا در حیوانات، یا به صورت بشر. این تعلیم در فلسفه هندوئیزم غیرقابل مذاکره است.
اعتقاد به تقدیر (یعنی آنچه باید رخ دهد، رخ خواهد داد) و بی بند و باری، موارد بسیار مهمی هستند که توسط این فلسفههای تکراری که عواقب چنین استدلالی را نمیسنجند برای خود معافیت یافتهاند. پس این یک نکته کلیدی است که اگرچه کارما بعنوان راهِ جبران و بازپرداخت دیده شده است، اما این بازپرداخت هرگز تمام نخواهد شد؛ ازاینرو، حیات درحال بازپرداخت یک بدهی است که شخص نمیتواند در مجموع از آن آگاهی داشته باشد و فقط باید آن را صاف کند. به این دلیل است که صلیب مسیح اینچنین صریح و کامل است. بیآنکه بدهی شخص را به حداقل برساند بخشش را به او پیشکش میکند. وقتی که براستی این بخشش را درک میکنیم، قلبی آکنده از شکرگزاری نصیب ما می شود. اینجاست که اصلاح و مرمت کامل بوجود می آید- چه در حال حاضر و چه در ابدیت.
لازم است مسیحیان جذابیت فلسفه همهخدایی را درک کنند، در دیدگاه هندو، الوهیت در همه چیز وجود دارد. در وهله اول به ظاهر به نظر می رسد که این نظریه بیشتر با تئوریهای علمی مطابقت داشته باشد، زیرا فلسفه هندوئیزم هیچ تئوری ریشهای و مشخصی را ارائه نمیدهد. {دراین فلسفه} زندگی یک چرخه تسلسل وار اما بدون هیچ علتی است. {فلسفه} همهخدایی، از طریق اعتقاد به تقدیر و سرنوشت کارمایی یک استدلال معنوی به شخص میدهد، که شخص تا زمانی که {از آن} فرار نکند بدون هرگونه نیازی به دست یازیدن به خدا، در چرخه آن به دام افتاده است.
بعنوان آخرین تحلیل، این فلسفه زمانی که شخص نیاز به صحبت کردن درخصوص عمیقترین کشمکشهای روح دارد، بدون هیچگونه پاسخی پیرو خود را رها می کند. علمای هندو نیز خود این را بیان میکنند که آنها در ایجاد "راه باهکتی"(یعنی محبت و سرسپردگی) سعی دارند تشنگی بشر را برای عبادت و پرستش ارضاء کنند.
اینجاست که نیاز به درکی عمیق است. آمدن کریشنا به زمین که یک چیز نمادین است، یعنی جسم گرفتن خدای هندو که ویشنو است که بطریقی خدا را به انسان میرساند: اما هنوز شکاف عظیمی باقی است. چگونه یک شخص میتواند انسان را به خدا برساند؟ برای این، تنها یک راه وجود دارد و آن راهِ صلیب است. ما با مطالعه عمیق و صریح واقعه صلیب مفهوم عمیق آن را که بارزترین مشخصه ایمان مسیحیان است درک می کنیم. حتی گاندی نیز اذعان نمود که {صلیب} برای وی امری وصفناپذیر و بینظیر است. صلیب عیسی مسیح، برای مسیحیان، یک پیغامی است که: "نخست برای یهود است، و آنگاه برای یونانیان" ( رومیان 9:2 ) – این موضوع برای همه است، برای عموم فیلسوفان که معتقد به اصول اخلاقی هستند، برای تمام کسانی که به فلسفه همهخدایی اعتقاد دارند، برای همه اشخاص مذهبی و غیر مذهبی.
ما میتوانیم این پیغام را با شخصی که با مسلک هندو تعلیم یافته یا آشنا باشد تنها از طریق یک رابطه محبت آمیز درمیان بگذاریم. با محبت مسیح، صبورانه گوش سپردن و صمیمیت، و با پیغام بخشش میتوان مسیر را به بشارت مسیح هموار نمود.
نویسنده: راوی زاکاریاس
ترجمه: کورش پرتوی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |