چرا زندگی مسیحی به ظاهر کارآئی ندارد؟
فکار طبیعی شکل گرفته و تمایلات طبیعی ما بر خلاف طریقهای خداست. خدا مدتها پیش از زبان اشعیا به ما فرموده است که: " افكار من افكار شما نیست و طریقهای شما طریقهای من نی. زیرا چنانكه آسمان از زمین بلندتر است همچنان طریقهای من از طریقهای شما و افكار من از افكار شما بلندتر" ( اشعیا 55 : 8ـ9 ).
همۀ ما بعنوان افراد سقوط کرده و گناهکار، الگوهای تمایلاتی خاصّی را در روشهای خاص، برای نزدیک شدن به هر مسئله ای در زندگی، توسعه داده ایم. در عهد جدید به آن «جسم» گفته می شود. هرکدام از ما در ضمیر خود دارای الگوهای خودخاهانه و گناه آلود خاصّی برای واکنشهای مختلف داریم. وقتی مسیحی می شویم، هنوز آن الگوها و تمایلات در ما وجود دارند که جسم نامیده می شوند. پولس رسول به مسیحیان غلاطیان اینطور توضیح می دهد که: " زیرا خواهش جسم بر خلاف روح است و خواهش روح بر خلاف جسم؛ و این دو با یکدیگر منازعه می کنند، بطوریکه شما آنچه را می خواهید نمی کنید" ( غلاطیان 5 : 17 ). پولس به رومیان می نویسد: " می دانیم که شریعت روحانی است، لکن من جسمانی و زیر گناه فروخته شده هستم. که آنچه می کنم نمی دانم زیرا آنچه می خواهم نمی کنم بلکه کاری را که از آن نفرت دارم بجا می آورم. پس هر گاه کاری را که نمی خواهم بجا می آورم، شریعت را تصدیق می کنم که نیکوست. و الحال من دیگر فاعل آن نیستم بلکه آن گناهی که در من ساکن است" ( رومیان 7: 14ـ17 ).
تمایلات شکل گرفتۀ «جسم» ما، بر خط مشی شخصی در زندگی مسیحیمان مؤثر است. ما الگوهای مختلف فکری داریم که با آنها مشی زندگی مسیحیمان را دنبان می کنیم.
بعضی از مسیحیان با زندگی مسیحی خود بعنوان یک «پروژه» برخورد می کنند. برای آنها زندگی مسیحی کاری است که باید کامل شود و تکلیفی است که باید انجام شود. آنها در همه چیز می خواهند نتیجه اش را ببینند. مقصود نهایی در ذهنشان این است که کار را تمام کنند. آنها قطعاًٍ فعالیتهای لازمه را انجام داده تا به مقصود خود دست یافته و به هدف خود برسند. آنها می پرسند؟ "منتظر چه چیزی هستیم؟…بیائید کار را همین الان تمام کنیم!" می خواهند همه سهم خود را انجام دهند. متمرکز و مصرّ، برای تولید محصول نهایی مورد نظر، تمام کارهای لازمه را انجام می دهند. زمانیکه به استراحت می پردازند، احساس گناه می کنند. سخت کار می کنند تا به چیزی که بنظرشان نتیجۀ دلخواه است برسند. آنها می خواهند که آنرا تکمیل کنند و درنهایت باعث تغییرات قابل توجه ای شوند. در هر صورت پروژه ای که «زندگی مسیحی» نامیده می شود بایستی به کمال برسد.
اما چه اتفاقی می افتد وقتی که آنها نتوانند پروژۀ زندگی مسیحی خود را کامل نمایند؟ آنها چکار می کنند وقتی که تمام تلاشهای آنها کافی نیست و زمانیکه بزرگترین ترس آنها، ناکامی از انجام کار، مشهود می شود؟ آن موقع است که آنها ممکن است به این نتیجه برسند که " زندگی مسیحی کارائی ندارد." آنها اغلب اینطور به خود جواب می دهند: " شاید به اندازۀ کافی قاطع نبودم. شاید به اندازۀ کافی مصرّ نبودم. شاید من به سختی کار نکردم. شاید من به اندازۀ کافی متمرکز کار نشدم تا تمامش کنم. شاید من با تلاش و تعهد کافی با آن کار برخورد نکردم." پس دوباره سراغ زندگی مسیحی می روند تا مثل یک پروژه تکمیلش کنند.
بعضی دیگر از مسیحیان با زندگی مسیحی خود مثل «تلاشهای پیشرونده» برخورد می کنند تا اینکه بتوانند دیگران را ترغیب کرده و القاء نمایند. می خواهند همه چیز هیجان انگیز باشد. زندگی مسیحی آنها با میزان علاقه، انرژی و نبض حیات آنها سنجیده می شود. این مسیحیان بر اساس احساسات، غیرت و خود جوشی خود به جلو حرکت می کنند. آنها می خواهند همیشه خوش بین و بشاش باشند. مقصود آنها این است که مسیحی بودن، هیجان انگیز باشد و«برای عیسی گلولۀ آتش باشند». می خواهند همه در برنامه های هیجان انگیز شرکت داشته باشند. همه باید جذاب، اجتماعی و موافق باشند. همه باید احساس عالی بودن کنند. توسط مهیج بودن و سرگرم کننده بودن و اجتماعی بودن می خواهند به دیگران انگیزه داده و آنها را علاقمند کنند. آنها می خواهند با سروصدای زیاد، در کانون توجه قرار گیرند. تصور آنها از زندگی مسیحی تلاشی پیشرو برای ایجاد هیجان است.
اما چه اتفاقی می افتد اگر زندگی همیشه هیجان انگیز نباشد؟ این دسته از مسیحیان چکار می کنند وقتی میزان انرژی پائین می رود وهیچکس پاسخی به پیشرفت پرانرژی آنها در کار نمی دهد؟ آن موقع است که آنها ممکن است نتیجه بگیرند که " زندگی مسیحی کارائی ندارد." آنها اغلب اینطور به خود جواب می دهند:" من برای خدا و دیگران نامقبول هستم" که البته بزرگترین ترس آنهاست." شاید به اندازۀ کافی غیرت به خرج ندادم. شاید به اندازۀ کافی دوستانه رفتار نکردم. شاید به اندازۀ کافی جذاب نبودم. شاید به اندازۀ کافی آنها را قانع نکردم. شاید به اندازۀ کافی علاقمند نبودم. شاید به اندازۀ کافی خودم را درگیر نکردم." پس دوباره سراغ زندگی مسیحی می روند تا مثل یک تلاش پیشرو با آن برخورد کنند.
مسیحیان دیگر با زندگی مسیحی خود مثل یک «اکسیر» برخورد می کنند. آنها فکر می کنند که زندگی مسیحی بایستی خوش آیند و قابل پیش بینی باشد. انتظار آنها این است که زندگی مسیحی باعث می شود که همه چیز به صلح و صفا تبدیل شود. با نپذیرفتن هرگونه برخورد و مشکل، فکر می کنند که مسیر زندگی مسیحی نبایستی دارای هرگونه دست اندازها و پیچ وخمهای غیرقابل انتظار داشته باشد. زندگی مسیحی آنها باید ثابت، محافظه کارانه و سنتی باشد. برای آنها زمانی امنیت وجود دارد که همه چیز در شرایط ثابت و پایدار است. در رابطه با کسانی که زندگی مسیحی خود را دارند، آنها می خواهند که همه با شرایط موجود کنار بیایند. فکر می کنند که همه مثل آنها در کلیسا بایستی شیرین، دوست داشتنی، وفق پذیر و با روحیۀ همکاری باشند. وقتی در کنار هم به عنوان یک خانواده و گروه همکاری می کنیم، همه باید صبور، باوفا، باایمان، متعهد و قانع باشند. هدف، یک محیط امن و مشارکت باصفاست؛ چونکه زندگی مسیحی را بعنوان یک اکسیر خوش آیند و قابل پیش بینی متصورند.
اما چه اتفاقی می افتد اگر زندگی مسیحی آنها مانند یک زمین مسطح ثابت و پایدار نباشد؟ وقتی برخوردها و مشکلات شروع می شوند، آنها چگونه با آنها روبرو می شوند؟ و وقتی بزرگترین ترس آنها یعنی غیرقابل کنترل شدن اوضاع بعلت وقوع یک بی نظمی مشخص می شود، برخورد آنها چگونه است؟ آن موقع است که آنها ممکن است نتیجه بگیرند که " زندگی مسیحی کارائی ندارد." آنها اغلب اینطور به خود می گویند: " شاید به اندازۀ کافی وفادار نبودم. شاید به اندازۀ کافی تطابق پذیر و صبور نبودم. شاید به اندازۀ کافی باایمان نبودم. شاید به اندازۀ کافی روحیۀ همکاری نداشتم. شاید به اندازۀ کافی متحمل دیگران نبودم." پس دوباره سراغ زندگی مسیحی می روند تا مثل یک «اکسیر آرامش بخش» به آن برخورد کنند.
بعضی دیگر از مسیحیان با زندگی مسیحی خود مثل یکسری «مجموعه قواعد» برخورد می کنند. آنها هدف زندگی مسیحی خود را درست فکر کردن، درست عمل کردن و درست به جلو حرکت کردن همراه با عقاید و اخلاقیات، می بینند. این مسیحیان می خواهند همه چیز را دقیق و تحلیلی انجام دهند. آنها برای ثابت کردن خود، همه چیز را مطالعه و بررسی می کنند. آنها در جستجوی حقیقت و دانش، نسبت به تمامی جزئیات وظیفه شناس هستند. فکر می کنند که اگر از روی منطق و اصولی هرچیز را بصورت کامل و بی نقص یاد بگیرند، سپس می توانند با راهکارها، تاکتیکها و فرمولهای دقیق به زندگی مسیحی منظم و سازمان یافته ای برسند. در این پروسه می خواهند که همه مثل آنها فکر کنند و با افکار و کردار آنها موافق و همسو باشند. هدف این است که «درست عمل کنند»، «قوانین را رعایت کنند» و « برطبق کتاب راهنما عمل کنند». در آنصورت زندگی مسیحی درست، صحیح و مناسب خواهد بود.
اما چه اتفاقی می افتد اگر زندگی مسیحی آنها مطابق نقشه پیش نرود و دستورالعملی که مو لای درز آن نمی رفت، نامؤفق از آب درآید؟ ناچاراً متوجه می شوند که ممکن است همه چیزدر زندگی آنها «درست» نباشد. آن موقع است که ممکن است نتیجه بگیرند که " زندگی مسیحی کارائی ندارد." آنها اغلب اینطور به خود می گویند:" ممکن است که من در اشتباه بوده ام؟ " آنها از پذیرش این موضوع متنفرند. " شاید به اندازۀ کافی موضوع را درک نکردم. شاید به اندازۀ کافی کوشا نبودم. شاید به اندازۀ کافی منظبت نبودم. شاید به اندازۀ کافی خودم را خسته نکردم. شاید به اندازۀ کافی بااخلاق نبودم." بعد دوباره سراغ زندگی مسیحی می روند تا مثل «قواعد» با آن برخورد کنند.
همۀ مسیحیان ممکن است که خود را در یکی یا چند نمونه از این راهکارهای غلط در برخورد با زندگی مسیحی بیابند. همۀ ما این تمایل را داریم تا با درجه ای از تلاشهای خود محوری با زندگی مسیحیمان برخورد کنیم. بخاطر همین بنظر گاهی زندگی مسیحی کارائی ندارد. چونکه بدیهی است که با «عمل» تلاشهای خود محوری ما، عمل نخواهد کرد.
زندگی مسیحی خوب کار می کند؛ اما نه بخاطر اینکه ما براساس یکسری تمایلات خودپسندانۀ انسانی باعث شده ایم که خوب کار کند. زندگی مسیحی کار می کند وقتی عیسی مسیح در ما کار می کند. این همانطریقی است که خود زندگی عیسی، بعنوان یک انسان روی زمین عمل کرد. عیسی گفت: " آن پدری که در من ساکن است همۀ این کارها را انجام میدهد" ( یوحنا 14 : 10). زندگی مسیحی همانند این روش عمل می کند. چونکه نویسندۀ عبرانیان اینطور دعا می کند: " پس خدای سلامتی…شما را در هر عمل نیکو کامل گرداند تا ارادۀ او را بجا آورید و آنچه منظور نظر او باشد، در شما بعمل آورد بوساطت عیسی مسیح که او را تا ابدالاباد جلال باد. آمین. " (عبرانیان 13 : 20ـ21 ). زندگی مسیحی، عمل مسیح در ماست که منظور نظر خدا نیز است.
پولس به فیلپیان می نویسد که آنها باید نجات خود را با ترس و لرز بعمل بیاورید (فیلپیان 2: 12). منظورش این نیست که ما باید زندگی مسیحی خود را بر اساس ذهن شکل یافته و طریقهای خودمان بعمل بیاوریم. برعکس ما باید همۀ آن عقاید، گرایشها و راهکارهای اشتباه را کنار بگذاریم تا منظور پولس را دراین جا درک کنیم: " خداست که در شما برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را بعمل ایجاد می کند " ( فیلپیان 2 : 13 ).
زندگی مسیحی با یکسری دستور کارها و راهکارهای پیش شکل گرفته و تجسمات الگویی در ذهن، «راست و ریس» نمی شود. پولس می نویسد: " او که عمل نیکو را در شما شروع کرد، آنرا تا روز عیسی مسیح به کمال خواهد رسانید " ( فیلپیان 1 : 6 ). به تسالونیکیان خاطر نشان می کند که " امین است دعوت کنندۀ شما که این را هم خواهد کرد " ( اول تسالونیکیان 5 : 24 ). کیست که ما را مقدّس می گرداند و زندگی مسیحی ما را به کمال میرساند؟ خدا با عمل الهیش. زندگی مسیحی حقیقتاً به او مربوط است و کار ما نیست.
پولس در رساله اش به مسیحیان غلاطیان اینگونه ذکر می کند که " …زندگی می کنم لیکن نه من بعد از این…" ( غلاطیان 2 : 20 ). این من نیستم که سعی می کنم زندگی مسیحی را بر اساس عمل و انتظارات خودم به صورتی که باید باشد، زندگی کنم. پس در اینصورت هیچ کس نمی تواند در مورد زندگی مسیحیشان، این سرود فرانک سیناترا را بخواند: « با روش خودم انجامش دادم.» ( I Did It My Way ). برعکس پولس ادامه داده و می گوید: " بلکه مسیح در من زندگی می کند و زندگانی (مسیحی) که الحال در جسم می کنم، به ایمان به پسر خدا می کنم " ( غلاطیان 2 : 20 ). زندگی مسیحی ما در واقع پذیرش کار اوست.
مسیحیت یعنی مسیح! زندگی مسیحی، زندگی عیسی مسیح است که در کردار ما زندگی می کند. زندگی مسیحی یک پروژه نیست. زندگی مسیحی یک تلاش پیشرونده نیست. زندگی مسیحی یک اکسیر نیست. زندگی مسیحی یکسری قواعد نیست. زندگی مسیحی یک شخص است، عیسی مسیح. زندگی مسیحی متأثر از حضور و عملکرد هستی بخش وجود و حیات عیسی مسیح قیام کرده در زندگی ماست.
زندگی مسیحی پروسۀ اجازه دادن به شخص عیسی مسیح است تا در ما زندگی کند. پروژه ای نیست که باید تکمیل شده و به اتمام برسد. اکسیری نیست که با آن به مؤفقیت برسیم. ترقی و پیشرفتی نیست که با آن به سطح «بالای» هیجان برسیم. قواعدی نیست تا آنرا بدرستی به اجرا بگذاریم. زندگی مسیحی پروسۀ نجات و مقدّس شدن است؛ جائیکه ما از سعی برای زیستن یک زندگی مسیحی بر طبق تلاش و انتظار خود، «ایمن» و «جدا» شده ایم. تا اینکه توسط ساکن شدن حیات پویای مسیح قیام کرده، روح القدس، مطابق با خواست خدا عمل نمائیم.
زندگی مسیحی ایستا و غیرپویا نیست. به انجام رسانیدنی نیست. پیش برنده نیست. زمین مسطحّی از خوش آیندی ها نیست. سیستم ایمانی قاعده داری نیست. زندگی مسیحی، ظهور پویای حیات و شخصیت عیسی مسیحی است که " راه، راستی و حیات است " ( یوحنا 14 : 6 ).
در یوحنا 15 : 5 عیسی اینطور می گوید: " جدا از من هیچ نمی توانید کرد. " جدا از عیسی مسیح و عملش در ما و توسط ما، هیچ کار مؤثری درمورد حیات زندگی مسیحی خود، نمی توانیم انجام دهیم. ما باید از راهکارهای طبیعی و کلیشه ایمان دست بکشیم و تنها به او اعتماد کنیم. همه چیز بخاطر کفایت الهی و قوت دادن اوست؛ " قوت هرچیز را دارم در مسیح که مرا تقویت می بخشد " ( فیلپیان 4 : 13 ). ما می توانیم از طریق مسیح که در رفتار و کردار ما زیست می کند، زندگی مسیحی را زندگی کنیم.
بحث ما از این عبارت: « زندگی مسیحی کارآئی ندارد» به اینجا رسید که « زندگی مسیحی کارآئی دارد»؛ اما توسط عملکرد عیسی مسیح در ما. مسیحیان بایستی تمام تلاشها وتمایلات خود را برای ساختن یک زندگی مسیحی کنار بگذارند و اجازه بدهند تا زندگی عیسی مسیح از طریق آنها زندگی کند.
نوشته: جیمز اِی فولر
مترجم: آرش
برگرفته از وب سایت مرکز پژوهشهای مسیحی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |