!پیام نوروزی: بهاران خجسته باد
بگذارید! دست افشان، هلهله زن، پا کوبان، آمدن بهار و رستاخیز طبیعت را جشن بگیریم. بیداری زمین و جلوۀ گلها ضیافت ماندگاری نیست، پس پُر ثمر باد زمین با صفا باد بهار! زمین وآسمان صنعت دستان توست و این توئی که کُرۀ چرخان را در مداری ثابت استوار می گردانی. شمال و جنوب را تو ساخته ای، و تابور و تبت، البرز و زاگرس را تو برافراشته ای!
چه مجید است نام تو ای خداوند در تمامی زمین! باران رحمت را بر کویر تفتۀ سر زمینها و دشت های سبز، اجتماع انسانی از هر نژاد و مسلک می افشانی، ای خداوند لطف تو بی دریغ و احسانت بی نظیر است. "پرندگان" نغمۀ خود را با پرواز، از این شاخه به آن شاخسار سرداده اند. درختان و گلبوته ها، با دادن شکوفه و دمیدن غنچه به ستایشت مشغولند! جوی ها در هجوم آبزیان بازیگوش، به برکه می ریزند، که سرانجام به دریاچه ای زلال راه می گشاید تا سطح آبگینۀ خود را به طاق نیلی آسمان باز بتابد!
بهار آمده است ای آدم ها! رستاخیز زیبائی های خفته است. برخاسته، شور و هیاهو بپا کنید. نوروز است! جشن گلها و تلون رنگها! نسترن وحشی و مینا، شقایقِ نعمان و داودی ها و "سلام اوریا " متواضع وآرام، عطر دلپذیر خود را بر آستان قدوسش می پاشند تا دعای خاموش را با نفخۀ نسیم نوازشگر و شمیم تمنا ها، بدرگاهش گسیل دارند!
آی ادمها! بهار آمده است ای فرزندان انسان از نهر خروشان بر ریگهای غلطان جرعه ای بر گیرید و عطش خودرا فرونشانید. ابرها در پس طوفان و غرش رعدها رنگین کمانی به شکوه نعمت های متکاثر ساخته اند. و شهادت می دهند که کارگاه شگرف طبیعت از کلام زنده و معجزۀ توست. دستان تو ماهر و هنرمند است و نفس تو، انوشه و پایدار.
شکر ای پدر، ای فیاض، ای منجی جانها! زبانها از توصیف این همه زیبائی قاصرند و کلمات سترون و بی حاصل! کاروان کوچندۀ بهار بزودی برچیده خواهد شد. پس ای فرزند انسان بهوش باش! تا بر تیرک خوش پنداری، خیمۀ دائمی استوارنسازی! سالها پیش، ترجمه ای از "سلما لاگر لف" برندۀ نوبل ادبی می خواندم، او می نویسد: ای خداوند! تو جهان را چیزی بیشتر از زیبا آفریده ای.
بر شاخسارها ازمحبت غنچۀ می دمی و خراش باد را با اشک های باران می پوشانی و بر قامت دختر "بهار" شنلی از ملیله می دوزی! ای خداوند تو جهان را چیزی بیشتر از زیبا آفریده ای. بی دلیل نیست که یوهان آرنت مینویسد: شکر، ای خداوند که از دل یخبندان بهار می آفرینی و چون بهار بپایان می رسد در گرمای تابستان، نعمات تو سرازیر می شوند، "پائیز" انبار نیکوئی توست، و شکر برای زمستانی که پیش رو داریم.
تو را سپاس می گوئیم که: در هر فصلی هزاران نعمت است و بر هر نعمت شکری و بر هر سپاسی، شادی و فراوانی! پیش از رسالت مسیح، یحیی خود را معرفی می کند، من یحیی هستم! یعنی: " پیشاهنگ فیض خدا " بهار آمده است و بهار پیش درآمد ملکوت و نماد باغ عالم است! آی آدم ها: بهار آمده و خداوند همۀ انسانها و همۀ نسل ها را مشمول فیض خود قرار داده است! در باغ جتسیمانی عهد تازه نطفه می بندد و مسیح ساقی و پیمانۀ گردان فیض می شود! گوئی خداوند پیمان خود را با رستاخیز طبیعت زنده می کند! رستاخیز کلامیکه جسم پوشید، جان گرفت، مُرد و زنده شد، ما حضور خوب اش و سکنی در ملکوتش را می طلبیم!
ای عاشقان وصل تو از ذره بیشتر………………… من کی رسم بوصل تو کز ذره کمترم! نامم ز کار خانۀ عشاق محو باد……………….. گر جز محبت تو بود، شغل دیگرم.
"نوروز" آغاز بهار است، فصل امید و آرامش ."بهاران خجسته باد"!
برگرفته از وب سایت مرکز پژوهشهای مسیحی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |