معرفی عهد جدید: یهودیت-الاهیات (فصل چهارم)
معرفی عهد جدید
یهودیت (فصل چهارم)
الاهیات
مرکز اصلی ایمان یهودیت عبارت بود از اعتقاد محکم به وحدانیت و برتری یهوه، برعکسِ تعداد خدایان که در جهان بتپرست وجود داشت، یک نفر یهودی با جدّیت و غیرت و دقّت کامل به این اعتقاد پایبند بود که در تثنیه ۴:۶ وجود دارد: «ای اسرائیل بشنو: یهوه خدای ما یهوه واحد است». یهودیان فقط به یک خدا معتقد بودند و لاغیر و این امر از نظری که امتها نسبت به آنها داشتند روشنتر میشود. امّتها یهودیان را متهم میکردند که منکر خدا هستند نه به این دلیل که خدا را قبول نداشتند بلکه به این دلیل که با اصرار کامل تأکید میکردند که هیچ خدایی غیر از خدای خودشان وجود ندارد.
در تعالیم علمای مذهبی یهود، تأکید زیادی در مورد پدر بودن خدا به عمل میآید. قسمت اول دعای ربانی یعنی «ای پدر ما که در آسمانی» جدید نبود. اشعیا خدا را این طور خطاب میکند:
«به درستی که تو پدر ما هستی اگر چه ابراهیم ما را نشناسد و اسرائیل ما را بجا نیاورد اما تو ای یهوه پدر ما و ولی ما هستی و نام تو از ازل است» (اشعیا ۱۶:۶۳).
استاد اکیبا تعلیم میدهد که قوم اسرائیل فرزندان خدا هستند:
«اسرائیلیها محبوب خدا هستند و فرزندان خدا خوانده خواهند شد و بیشتر محبوب هستند از این جهت که به آنها فهمانیده شده است که فرزندان خدا نامیده میشوند» (با تثنیه ۱:۱۴ مقایسه شود).
این رابطۀ شخصی خدا با اسرائیل، که در آن به پدر بودن خدا اشاره میشود، مخصوصاً توسط معلمین مذهبی یهود در فلسطین مورد تأکید قرار گرفته است.
فایلو (یا فیلون)، که به جناح یهودیت طرفدار فرهنگ یونان تعلق دارد، در مورد خدا طرز فکر فلسفی دارد. به نظر او خدا ابدی، لایتغیر، مقدس، آزاد و کامل است. چون از تمام موجودات بالاتر است، نمیتوان او را با چیزی مقایسه کرد زیرا اگر بخواهیم او را تعریف کنیم او را محدود ساختهایم. این نظر معلوم میسازد که تمایلی در مورد رسمی ساختن و غیرشخصی نمودن رابطه با خدا وجود داشته است که تا امروز هم در یهودیت جدید دیده میشود. بدین طریق خدا با وجودی که واقعیت دارد وجودی مبهم و سایه مانند میگردد که دربارۀ شخصیت و طرز رفتار او نمیتوان چیزی قطعی اظهار داشت. این عدم اطمینان در مورد ذات الاهی، که از احتیاط در مورد محدود ساختن وی سرچشمه میگیرد، احتمالاً باعث گردید که یوحنای رسول بفرماید «خدا را هرگز کسی ندیده است» (یوحنا ۱۸:۱). در این مورد مسیحیت از یهودیت جلوتر رفت و اعلام داشت که خدا نه فقط واحد و حقیقی است بلکه به ما علاقه دارد و قابل شناختن است.
طبق عقاید الاهیات یهود، انسان مخلوق خداست و این توانایی به او بخشیده شده است که در مورد شریعت آسمانی خدا یا اطاعت نماید و یا نافرمانی کند و بدین طریق میتواند برای خود حیات و یا موت تحصیل نماید (تثنیه ۱۱:۳۰-۲۰). هدف اصلی زندگی انسان عبارت است از حفظ فرامین الاهی و انجام تمامی مراسمی که برای قوم خدا تجویز شده است. مانند ختنه، نگهداری روز سبت نگهداری جشنهای مذهبی و انجام عبادت در کنیسه. تمام وظایف انسان و رابطۀ وی با خدا، در شریعت الاهی خلاصه شده بود.
بهطور عمده گناه از نظر یک یهودی عبارت بود از «داشتن رابطۀ غلط با شریعت مکشوف شدۀ خدا». غفلت در انجام یکی از احکام الاهی، خواه مهم مانند «فتل مکن» و یا غیر مهم مانند انجام ندادن حکم در مورد خودداری از برداشتن پرنده از آشیانش با جوجهها و یا با تخمها (تثنیه ۶:۲۲و۷)، گناه محسوب میشد. این طرز رفتار یهودیان در عهد جدید، در رسالۀ یعقوب منعکس است: «زیرا هر که تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزء بلغزد ملزم همه است» (یعقوب ۱۰:۲). یهودیت در بین قوانین اخلاقی و تشریفاتی تفاوتی قائل نبود زیرا هر دو با حیات قوم اسرائیل رابطهای ناگسستنی داشتند. منقطع شدن از قوم خدا به عنوان مجازات گناه در مورد خطاکاران اجرا میشد و این مجازات نه فقط در مورد گناهان عمده مانند خودداری از ختنه انجام میگردید بلکه در مورد کسانی که مثلاً گوشت خونآلود میخوردند نیز انجام میشد (لاویان ۱۴:۱۷).
در دورۀ قبل از اسارت، پاداش و مجازات با سرنوشت ملت مربوط میشد. اگر قوم خدا احکام الاهی را حفظ و فقط او را عبادت میکرد، کامیاب میگردید. اگر قوم دچار بتپرستی میگردید و شریعت خدا را فراموش میکرد، دچار مشکلات سیاسی و اقتصادی میشد. بدین طریق در مورد گناه بیشتر به طور اجتماعی فکر میشد تا فردی. البته توجه به گناه فردی نیز وجود داشت و این موضوع از مزمور ۵۱ معلوم میشود ولی نتایج اجتماعی و ملی رفتار فرد در یهودیت بیشتر از مذهب پروتستان فعلی مورد توجه بوده است.
پراکندگی قوم اسرائیل بر اثر اسارت باعث شد که رابطه بین پاداش و مجازات با کامیابی یا ناکامی ملی در ارض موعود از میان برود. اسارت خودش درسی بود که یهودیان، تا موقعی که خدا صلاح میدانست آنها را به ارض موعود برگرداند، لازم بود آن را بیاموزند. ولی فرزندانی که در این دورۀ اسارت به دنیا میآمدند میبایستی خودشان در مورد حیات یا موت تصمیم بگیرند. این همان مسئلهای بود که حزقیال با آن روبرو شد. وقتی جبریون آن زمان به او گفتند «پدران انگور ترش خوردند و دندانهای پسران کند گردید» به آنها جواب داد که رابطۀ شخص با خدا ربطی به گناه یا نیکی اجدادش ندارد:
خداوند یهوه میگوید: «به حیات خودم قسم که بعد از این مَثَل را در اسرائیل نخواهید آورد. اینک همۀ جانها از ممند. چنان که جان پدر است همچنین جان پسر نیز هر دوی آنها از آن من میباشند. هر کسی که گناه ورزد او خواهد مرد» (حزقیال ۳:۱۸و۴). این تأیید در مورد مسئولیت شخصی با موضع یهودیت به طوری که در عهد جدید منعکس است مطابقت دارد. جوان ثروتمند، با وجودی که تصور میکرد تمام احکام شریعت را با دقّت حفظ کرده است، علاقۀ شدیدی به رابطۀ فردی با خدا نشان میداد (متی ۱۶:۱۹-۲۲). مسئولیت دستهجمعی از قومی که ساکن ارض موعود بود به قوم برگزیدۀ خدا انتقال یافت که نشانۀ برگزیدگی آنها، وحدت ملی بود نه محل سکونت آنها.
الاهیات مجازات و پاداش، وقتی به زندگی فردی مربوط میشد، سؤالاتی در مورد غیرفانی بودن و حیات پس از مرگ ایجاد میکرد. در عهد عتیق در این گونه موارد مطالب زیادی وجود ندارد. یعقوب و داود هر دو اشاره به شئول (عالم برزخ) کردهاند که مکان تاریک اموات است و اظهار امیدواری نمودهاند که در آنجا به فرزندان خود که قبل از موعد فوت کرده اند خواهند پیوست (پیدایش ۳۵:۳۷، ۲سموئیل ۲۳:۱۲). در تورات در هیچ جا اشارۀ مستقیم به زنده شدن بدن وجود ندارد هر چند عیسی تفسیر فرمود که وقتی خدا به موسی فرمود «من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحق و خدای یعقوب» (خروج ۶:۳). یه این معنی است که خدا خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است (متی ۳۲:۲۲). اشاره به رستاخیز اولین بار در قسمتهای شاعرانۀ عهد عتیق و سپس در کتابهای انبیاء دیده میشود. در مزمور شانزدهم که منتسب به حضرت داود است چنین میخوانیم:
«زیرا جانم را در عالم اموات (شئول) ترک نخواهی کرد و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را ببیند. طریق حیات را به من خواهی آموخت. به حضور تو کمال خوشی است و به دست راست تو لذتها تا ابدالاباد» (مزمور ۱۰:۱۶و۱۱).
اشعیاء نبی، در موقع پیشگویی داوری آیندۀ الاهی و نجات اسرائیل، چنین میفرماید:
«مردگان تو زنده خواهند شد و جسدهای من خواهند برخاست. ای شما که در خاک ساکنید بیدار شده ترنم نمایید زیرا شبنم تو شبنم نباتات است و زمین مردگان خود را بیرون خواهد افکند» (اشعیا ۱۹:۲۶).
در کتاب دانیال نبی نیز پیشگویی دربارۀ قیامت وجود دارد:
«و بسیاری از آنانی که در خاک و زمین خوابیدهاند بیدار خواهند شد. اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی» (دانیال ۲:۱۲).
شاید عجیب باشد که اشاره به زندگی پس از مرگ و قیامت تا این حد کم است در حالی که یهودیت قسمتی از مکاشفۀ الاهی به انسان بوده است. معهذا این مکاشفۀ الاهی یک عامل آموزشی نیز داشت که با زندگی قوم اسرائیل در سرزمین فلسطین خیلی مربوط بود. حفظ وطن مربوط بود به طرز رفتار آنها در زندگی؛ و پاداش دستهجمعی آنها محدود بود به این جهان و برای پاداش و مجازات همگانی لازم نبود که در انتظار زندگی پس از مرگ باشند زیرا وضع آنها در جهان آینده مربوط به سرنوشت فردی آنها بود. در مورد قوم یهود تأکیدی که در شریعت الاهی وجود داشت عبارت بود از نجات دستهجمعی در این جهان نه نجات فردی در جهان آینده.
نوشتههای نیمه رسمی و مکاشفهای صراحت بیشتری دارند. نویسندۀ ناشناس «حکمت سلیمان»، که احتمالاً کتاب خود را در اسکندریه در اواسط قرن دوم قبل از میلاد نوشت، چنین میگوید «جانهای عادلان در دست خداست و هیج عذابی به آنها نخواهد رسید…و هر چند برای مدت کوتاهی تأدیب میشوند، برکات فراوانی خواهند یافت زیرا خدا آنها را آزمود و برای خود شایسته یافت» (حکمت سلیمان ۱:۳و۵). در کتاب دوم مکابیها، که از کتاب یسون قیروانی اقتباس شده است اعتقاد به قیامت مردگان به وضوح دیده میشود. در دوم مکابیها ۴۲:۱۲-۴۴ میخوانیم که یهودا مکابیوس با حملۀ ناگهانی به گرگیاس فرماندار ادومیه جسد چند یهودی را که در یک کشمکش قبلی با ادومیها کشته شده بودند پس گرفت. وقتی اجساد را برای دفن کردن میبردند در زیر لباس آنها اشیایی یافتند که به بتها تقدیم شده بود. یهودا به منظور کفاره کردن گناه این مردگان چنین عمل کرد:
«و وقتی از همراهان خود مبلغ دو هزار درهم نقره جمعآوری کرد، این پول را به اورشلیم فرستاد تا قربانی گناه گذرانیده شود و این کار را به درستی و امانت انجام داد زیرا به قیامت توجه داشت. چون اگر امید نمیداشت که این کشتهشدگان دوباره زنده خواهند شد، دعا کردن برای مردگان کاری زائد و باطل میبود» (دوم مکابی ها ۴۳:۱۲-۴۴).
شئول یا برزخ حالت میانهای بود قبل از زنده شدن و پاداش و مجازات نهایی. در دوم مکابی ها ۲۳:۶ یکی از شهدا به نام ایلعازر دربارۀ رفتن به عالم ارواح سخن میگوید و چون او، به عنوان یک شخص عادل لازم بود در قیامتی که فوقاً اشاره شد شرکت داشته باشد، اقامت او در عالم ارواح موقتی بود.
در کتابهای مکاشفهای از یک روز داوری صحبت شده است که در آن شریران به محل محکومیت خود فرستاده خواهند شد و عادلان پاداش خود را خواهند یافت. عادلان «بعد از تأدیب مختصر…پاداش عظیم خواهند یافت» (حکمت سلیمان ۵:۳) در حالی که شریران «در روز داوری نه امیدی دارند و نه تسلی» (۱۸:۳). در دوم اسدراس و در خنوخ اشارات متعددی به روز محکومیت وجود دارد هر چند این گفتهها همیشه با هم مرتبط نیستند.
در دورۀ بین العهدین، انتظار آمدن مسیح موعود به عنوان یک نجات دهندۀ سیاسی برای اسرائیل بسیار زیاد بود. در میان نوشتههای نیمهرسمی، کتاب دوم اسدراس از نظز ظهور مسیح موعود محل مخصوصی دارد. اوسترلی در مورد این کتاب عقیده دارد که مجموعهای است از آثار نویسندگان متعدد که در بین سالهای ۱۰۰ تا ۲۷۰ بعد از میلاد میزیسته اند. با وجودی که تاریخ نوشته شدن آن بعد از مسیح است، تحت نفوذ مسیحیت قرار ندارد زیرا کاملاً یک اثر یهودی است و در آن هیچ اشارهای در مورد عیسی مسیح دیده نمیشود. در آن نشانههایی وجود دارد که معلوم میسازد از اصل عبری ترجمه شده است. پیشگویی میکند که سلطنت الاهی بعد از پایان یافتن تسلط روم برقرار میگردد و مسیح موعود از روی شریعت فرمانروایی خواهد کرد و بعد از این که کار خود را به پایان رسانید خواهد مرد و بعد از آن داوری خواهد شد. مزامیر سلیمان، که در قرن اول قبل از میلاد نوشته شده است، آمدن یک فرمانروای عادل برای اسرائیل را شرح میدهد که بر امّتها حکمرانی خواهد کرد (باب ۱۷). در تمام این نوشتهها هیچ جایی وجود ندارد که مسیح موعود را به عنوان نجاتدهندۀ زحمتکش، که با فدا ساختن جان خود باعث نجات مردم شود، ترسیم نماید. انتظار مسیح موعود و مکاشفۀ مربوط به او، که در دانیال وجود دارد و در کتابهای بعدی با تفصیل بیشتری ذکر شده است، زمینهای بود برای سؤال رسولان از عیسی که در جواب آن عیسی فرمایشات مهم خود را در بالای کوه زیتون بیان فرمود (متی بابهای ۲۴ و ۲۵).
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |