معرفی عهد جدید: اوضاع اجتماعی و اقتصادی- قسمت سوم (فصل دوم)
معرفی عهد جدید
اوضاع اجتماعی و اقتصادی (فصل دوم)
زبانها
مهمترین زبانهای امپراطوری روم عبارت بودند از لاتین، یونانی، آرامی و عبری. لاتین زبان حقوقی و ادبیات روم بود. به عنوان زبان متداول غالباً در قسمت غربی امپراطوری مخصوصاً افریقای شمالی، اسپانیا، فرانسه و بریتانیا و همچنین در خود ایتالیا به کار برده میشد. زبان فاتحین بود و تابعان آن را میآموختند و به آسانی به کار می بردند. یونانی زبان مردمی بود که در قسمت شرقی امپراطوری روم میزیستند. حتی در فلسطین زبان یونانی متداول بود و احتمالاً عیسی و شاگردانش وقتی با غیر یهودیان کار داشتند از آن زبان استفاده میکردند. آرامی مهمترین زبان خاور نزدیک بود. پولس با اهالی اورشلیم به زبان آرامی سخن گفت (اعمال ۲:۲۲). بعضی از نقل قولهایی که از عیسی وجود دارد نشان میدهد که او از این زبان استفاده کرده است (یوحنا ۲۲:۱، مرقس ۳۴:۷، متی ۴۶:۲۷).تأثیر آرامی در بعضی از اصطلاحات کلیسای اولیه دیده میشود مانند ابّا (رومیان ۱۵:۸) و ماران اتا (۱قرنتیان ۲۲:۱۶) و بدین طریق معلوم میشود که ایمانداران اولیه به زبان آرامی سخن میگفتند. عبری کلاسیک، که آرامی به آن خیلی نزدیک بود، از زمان عزرا به بعد دیگر زبان زندهای محسوب نمیشد و فقط علمای دینی یهود برای مباحث خداشناسی از آن استفاده میکردند. مردم عادی قادر نبودند این زبان را بفهمند.
سه زبان اول خیلی متداول بود و یکی از دلایلی که این موضوع را نشان میدهد این است که تقصیرنامۀ عیسی را که بر بالای صلیب نصب کردند به سه زبان عبرانی (یعنی آرامی) و یونانی و لاتینی نوشته بودند (یوحنا ۲۰:۱۹). حتی در فلسطین این سه زبان متداول بود و فهمیده میشد.
وجود زبانهای مختلف در سرزمینی که مسیحیت از آنجا آغاز شد، باعث گردید که تمدن و ادبیات مربوط به این زبانها، در مسیحیت تأثیر نماید و آن را قادر سازد که بتواند پیام خود را به تمام جهان برساند. لاتین و عبری که در حیات قرن اول کلیسا تأثیر زیادی نداشتند ولی تأثیر آرامی و یونانی زیاد بود. احادیث به ما میگویند که بعضی از فرمایشات عیسی در ابتدا به زبان آرامی نوشته شد. ضمناً مسلم است که عهد جدید به طور کامل از همان ابتدا به زبان یونانی در دسترس قرار گرفت. تمام رسالات به زبان یونانی نوشته شدند و اناجیل و اعمال رسولان فقط به زبان یونانی باقی ماندهاند. هر چند روشن شده است که بعضی از فرمایشات عیسی که به زبان آرامی نوشته شده بودند در اواسط قرن اول وجود داشتهاند.
علوم
رومیها، که در قرن اول میلادی تقریباً تمام جهان را تحت تسلط خود داشتند، چندان علاقهای به ریاضیات و علوم نشان نمیدادند. آنها به اطلاعات مقدماتی که برای اندازهگیری زمین و محاسبات مالی لازم بود قناعت میکردند. وسائلی که آنها در اختیار داشتند، مانند کشتی برای بحرپیمایی و ماشینهای جنگی، تمام از اختراعات یونانیان بود.
بعضی از رشتههای علوم قبل از مسیح مورد مطالعه قرار گرفته بود. هندسه، که علم اندازهگیری زمین بود، توسط بابلیها و مصریها شروع شده و طبق روایات موجود توسط طالس ملطی به زبان آورده شده بود. اقلیدس اسکندریهای (تقریباً ۳۰۰ قبل از میلاد) هندسۀ مسطح را به قدری توسعه داد که قضایای طرح شده توسط او با تغییرات بسیار مختصر تا امروز هم مورد مطالعه قرار میگیرد.
مکانیک و فیزیک مورد مطالعه ارشمیدس سیراکوزی (۲۸۷-۲۱۲ قبل از میلاد) قرار گرفت و او توانست فرضیۀ اهرم را ارائه نماید و ضمناً نشان داد که چگونه میتوان از رابطۀ موجود بین وزن اجسام با مقدار آب هم حجم آنها به نوع جنس آنها پی برد. به علاوه فرمول نسبت به محیط دایره به قطر آن را پیدا کرد و راه را برای ریاضیات عالی گشود. آلات مکانیکی متعددی که او اختراع کرده بود در جنگهای سیراکوز علیه روم مورد استفاده قرار گرفت.
علوم نجوم در دورۀ پیش از مسیحیت پیشرفت زیادی کرد. کروی بودن زمین و حرکت وضعی آن برای بعضی از علمای یونان در قرن چهارم قبل از میلاد روشن بود. هیپارکوس (تقریباً ۱۶۰ قبل از میلاد) مثلثات مسطح و کروی را اختراع کرد و به وسیلۀ آن اندازۀ کرۀ ماه و فاصلۀ آن از زمین را محاسبه نمود. فرضیۀ مورد قبول در مورد حرکت زمین و سیارات این نبود که تمام سیارات بدور خورشید می چرخیدند بلکه این که تمام سیارات بدور زمین در حرکتند. اراتوسنتیس اسکندریهای (۲۷۳-۱۹۲ قبل از میلاد) با وجودی که وسایل دقیق در اختیار نداشت موفق شد با دقت عجیبی طول محیط زمین را محاسبه نماید.
علمی که در قرن اول مسیحی ترقی فوقالعاده کرد، جغرافیا بود. بطلیموس اسکندریهای (۱۲۷-۱۵۱ میلادی) کتابی دربارۀ نجوم نوشت که ارزش خود را تا زمان کپرنیک حفظ کرد. او نقشههایی ترسیم کرد که تمام نواحی شناخته شدۀ آن زمان بر آنها کشیده شده بود.
علم طب در مراکز مختلف جهان توسعه یافت. دانشگاه طرسوس دارای بیمارستانی در معبد اسکولاپیس بود که بیماران برای شفا به آنجا میرفتند. در زمان اگستس قیصر یک مدرسۀ طب یونانی در روم تأسیس یافت. سلسوس، که پزشک بود و در زمان تیبریوس میزیست، کتابی دربارۀ جراحی نوشت که نشان میدهد اطلاعات در مورد روشهای جراحی خیلی وسیع بوده است. یک پزشک دیگر، به نام دیوسکوریدیس، شرحی دربارۀ حدود ششصد گیاه و موارد استعمال طبی آنها نوشت. گالن (۱۲۹-۲۰۰ میلادی) تمام اطلاعات طبّی یونان را جمعآوری و بهطور خلاصه طبقهبندی کرد. او تحقیقات زیستشناسی را دنبال کرد و مشاهدات و کشفیات خود را یادداشت نمود. با وجودی که بسیاری از استنتاجات او نادرست بود، فرضیههای وی تا پایان قرون وسطی دارای نفوذ فراوانی در علم طب بود.
رومیها در عین حال که چنین علومی در اختیار داشتند، ولی در این رشتهها ابتکار و کنجکاوی علمی نشان نمیدادند. کتاب پلینی به نام تاریخ طبیعی یک دایرةالمعارف آن زمان و مشتمل بر سی و هفت جلد بود. در آن هر نوع موضوعی؛ از کشاورزی گرفته تا جانورشناسی وجود داشت. پلینی علاوه بر مشاهدات خود، از نوشتههای دیگران خیلی استفاده کرد. میتوان او را یک شاهد عینی صدیق فرهنگ زمان خودش دانست. ولی نتوانست حقایق را از افسانه جدا سازد و به همین دلیل نتایجی که از مطالعات خود گرفته است همیشه قابل اعتماد نیست.
یهودیان چندان علاقهای به علوم نظری نداشتند. در قرن اول هیچ یک از آنها در رشتۀ ریاضیات یا علوم طبیعی شهرت پیدا نکرد. کلیسا، که از یهودیت سرچشمه گرفته بود، به علوم چندان علاقهای نشان نداد زیرا به اخلاقیات و امور مذهبی توجه داشت. از طرف دیگر، مکاشفۀ الاهی که تعالیم کلیسا بر آن قرار داشت، با علوم مخالف نبود. پولس رسول، وقتی در مورد خدا سخن میگوید، چنین میفرماید «از زمان آفرینش دنیا، صفات نادیدنی او یعنی قدرت ازلی و الوهیت او در چیزهایی که او آفریده است به روشنی مشاهده میشود» (رومیان ۲۰:۱). در میان تحقیقات خداشناسی یا الاهیات در مورد مکاشفهای که روح خدا به ما عطا فرموده است و تحقیقات علمی در مورد مکاشفأ خدا در طبیعت، تضادی وجود ندارد. بدیهی است که عهد جدید در مرحلأ اول یک کتاب علمی نیست و نویسندگان آن هم به معنای امروزی دانشمند نبودند ولی مطالب و مفهوم آن مخالف علم نیست.
مدارس
روش تحصیلات اجباری، که امروزه در غالب کشورها وجود دارد، در امپراطوری روم وجود نداشت. تا قبل از زمان وسپازیان هیچ یک از فرمانروایان به آموزش همگانی توجهی نداشت. در خانوادۀ معمولی رومی تعلیم کودکان در ابتدا به وسیلۀ بردهای که مسئولیت تعلیم را به عهده داشت آغاز میشد و این برده مسئول بردن کودک به مدرسۀ خصوصی و برگرداندن او به منزل بود. کودک تا دورۀ بلوغ و عهدهدار شدن مسئولیت، تحت سرپرستی مربی خود بود.
وضع مدارس ملالتآور بود و محل درس در راهروها و یا سرسراهای عمومی در کنار بازارها و مغازهها قرار داشت. مدیران مدرسه و معلمین اطلاع زیادی از روانشناسی پرورشی کودک نداشتند و روش تدریس عبارت بود از تکرار بیپایان همراه با تنبیه بدنی. تمام اطاقهای درس، مگر در موارد خیلی استثنایی، محلهایی خالی و سرد و ناخوشایند بودند و هیچ تخته سیاه، عکس و جدول، تزئینات و سایر وسائلی که در روشهای جدید آموزشی ضروری میباشند در آنجا وجود نداشت.
مواد درسی عموماً عملی بود. مواد اصلی دروس مدارس ابتدایی عبارت بود از خواندن، نوشتن و ریاضیات. به تدریج که شاگرد پیشرفت میکرد دروسی دربارۀ شعرای یونان و روم میخواند و قسمتهایی طولانی حفظ میکرد که لازم بود به طرز مخصوصی از حفظ بخواند. بعداً میتوانست فن سخنوری را بیاموزد از جمله این که چطور یک سخنرانی تهیه کند و چطور آن را ایراد نماید که برای شنونده متقاعدکننده باشد. گاهی جوانان خانوادههای ثروتمند به خارج میرفتند تا در دانشگاههای یونانی آتن، رودز، طرسوس یا اسکندریه کسب علم نمایند و یا به سخنرانیهای فیلسوفهای بسیار گوش میدادند.
تحصیلات کودک یهودی هم به همین طریق بود با این تفاوت که مواد درسیش محدودتر بود. او خواندت و نوشتن را از عهد عتیق میآموخت. مدارس کنیسهها در خارج از فلسطین بیشک از دو زبان یونانی و عبری استفاده میکردند.
شاگرد یهودی رسوم آباء یهود را هم میآموخت و مراسم یهودیت را نیز یاد میگرفت. در بعضی موارد به او اجازه داده میشد که ادبیات غیریهودیان یا امّتها را بخواند. اگر در او استعداد دانشمند شدن مشاهده میشد در محضر استادان بزرگ یهودی درس میخواند همانطوری که پولس در خدمت غمالائیل در مورد جزئیات شریعت اجداد تعلیم یافت (اعمال ۳:۲۲).
اطلاعات دقیق و کافی وجود ندارد که با استفاده از آن بتوانیم وضع آموزش و پرورش را در تمام قسمتهای امپراطوری روم روشن سازیم. ظاهراً در هر ناحیه شهری مردم آنجا مسئولیت تنظیم برنامأ آموزشی را به عهده داشتند. عمومیت سواد حتی در فقیرترین قسمتهای مصر از نوشتههای پاپیروس ثابت میگردد و معلوم میشود که در قرن اول تعداد باسوادان نسبتاً زیاد بود و افراد طبقات پایین هم خواندن و نوشتن میدانستند. احتمالاً میتوان گفت که وضع آموزش و پرورش امپراطوری روم در قرن اول میلادی شبیه قرون وسطی و حتی اروپای قرن هجدهم بود.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |