معرفی عهد جدید: اوضاع اجتماعی و اقتصادی- قسمت اول (فصل دوم)
معرفی عهد جدید
اوضاع اجتماعی و اقتصادی (فصل دوم)
جهان قرن اول مسیحی، به جهان قرن بیستم بیشباهت نبود. ثروتمندان و فقرا، اشخاص پرهیزگار و جنایتکار، اشخاص آزاد و بردگان همه در کنار هم زندگی میکردند و وضع اجتماعی و اقتصادی از بسیاری جهات مانند امروز بود.
جامعۀ یهود
هم در میان یهودیان و هم در میان بتپرستان طبقۀ اشراف ثروتمند وجود داشت. در میان یهودیان این طبقه عبارت بود از یک گروه مذهبی شامل خانوادههای کاهنان و استادان مهم شریعت. خاندان هسمونیها از زمان مکابیها تا دورۀ هرود کبیر در فلسطین تفوق داشت. در زمان سلطنت هرود کبیر و در زمان حکومت پسرانش، خانوادۀ کاهنان هسمونیها قدرت را در دست داشت و تسلط و سلسله مراتبی که در انجیلها آثارش دیده میشود، نشان میدهد که آنها فرمانروای واقعی یهودیه بودند. آنها تمام داد و ستدهایی را که مربوط به معبد بزرگ اورشلیم بود در اختیار داشتند و در منافع فروش حیوانات قربانی و خرید و فروش ارز و عوارض مربوط به معبد سهیم بودند.
در سهندرین، که شورای عالی یهود بود، اشخاص ثروتمندی مانند نیقودیموس و یوسف رامهای عضویت داشتند. اینها احتمالاً مالک بودند و مزارع خود را به رعایا اجاره میدادند و در محصول شریک میشدند.
اکثر مردم فلسطین فقیر بودند. بعضی کشاورز و عدهای صنعتگر و عدۀ کمی هم تاجر بودند. بردهداری در میان یهودیان شایع نبود و به احتمال زیاد، اکثریت قریب به اتفاق یهودیان فلسطین آزاد بودند، نه برده. بعضی، مانند ماهیگیرانی که شاگرد مسیح شدند، سرمایۀ شخصی و کار آزاد داشتند و زندگی خود را نسبتاً خوب اداره میکردند.
اختلاف طبقاتی در میان یهودیان کمتر از سایر ملل وجود داشت. زیرا شریعت موسی اجازه نمیداد که فاصلۀ طبقات زیاد شود. آنها به طور مساوی در حضور خدا مسئولیت داشتند که شریعت را رعایت نمایند و به همین دلیل از نظر اخلاقی در مقابل خدا مساوی بودند. با وجودی که به نظر یک نفر یهودی یک شخص ثروتمند از برکت مخصوص و تأیید الاهی برخوردار بود و به همین دلیل شخص بهتری شناخته میشد، در عین حال، هر شخص میتوانست با انجام نیکوکاری از برکات الاهی مستفیض گردد. هر چند طبقه اشراف پایدار میماند، ولی لااقل مساوات اخلاقی که ذات آن جامعه بود، نمیگذاشت طبقه حاکمه خیلی ظالم شود.
جامعۀ بتپرستان
طبقۀ اشراف
در جوامع بتپرست (غیر یهودی) قرن اول مسیحی، طبقات مختلف از یکدیگر مشخصتر بودند. جنگهای داخلی روم قبل از به قدرت رسیدن امپراطور باعث شده بود که شیرازۀ حیات اجتماعی از هم گسیخته شود. مالکین آزاد و قدیمی اراضی ایتالیا از بین رفته بودند. بسیاری از خاندانهای عضو مجلس سنا بر اثر کشمکشهای جزئی نابود شده بودند، هر چند بعضی باقی ماندند. به جای آنها یک طبقۀ جدید اشراف به وجود آمد که مالکین اراضی بودند. آنها با استفاده از نفوذ خود زمینهای عمومی را تحت تسلط داشتند و زمینهای شخصی را با قیمتهای نازل از کسانی خریداری میکردند که خانوادههایشان بر اثر جنگ و از دست دادن مزارع دچار بدبختی شده بودند. استفاده از سرزمینهای جدیدی که به تصرف در میآمد نیز راه جدیدی برای یافتن سود بیشتر بود و کسانی که مقاطعهکار دولتی بودند، و همچنین محتکرین، منافع سرشاری به دست میآوردند. زندگی پر تجمل باعث سستی و فساد اشراف گردید و در عین حال طبقات پایین اجتماع را دچار نومیدی ساخت زیرا طبقات محروم متوجه میشدند که با وجود مشقّات فروانی که تحمل میکردند، وضعشان هر سال بدتر میشد.
طبقۀ متوسط
بیشتر به علت پیدایش سیستم بردگی، که بر اساس استفاده از اسیران جنگی قرار داشت، طبقۀ متوسط تقریباً از امپراطوری بیرون رانده شد. بسیاری از جنگها و تبعیدگاهها از بین رفتند. عدۀ زیادی از آنها که نمیتوانستند با کار بردگان رقابت کنند به تدریج بر اثر فشار گرسنگی، مزارع و املاک خود را ترک کردند. بدین طریق تعداد گروههای گرسنه و بیخانمان در شهرهای بزرگ و مخصوصاً روم با افزایش این نوع افراد بسیار زیاد شد و مسئولیت تأمین معاش آنها به گردن دولت افتاد. جمعیت عظیم گرسنه و بیکار، که به نامزدهایی رأی میدادند که وعدههایشان از رقبایشان فریبندهتر بود، عاملی خطرناک و پیشبینی نشده در حیات اجتماعی امپراطوری محسوب میشدند.
تودۀ مردم
تودۀ مردم، یا اشخاص بیچیز، جمعیت انبوهی بودند و وضعشان رقّتبار بود. بسیاری از آنها کار دائمی نداشتند و حتی در مقام مقایسه با بردگان وضعشان بدتر بود زیرا بردگان لااقل مطمئن بودند که خوراک و لباس خواهند داشت. این تودههای بیکار حاضر بودند از هر کسی که آنها خوراک مختصر و سرگرمی برای اوقات باطلشان فراهم سازد پیروی نمایند. آنها طعمۀ خوبی برای اشخاص عوام فریب و هوچی بودند.
بردگان و جنایتکاران
بردگان قسمت زیادی از جمعیت امپراطوری روم را تشکیل میدادند. البته رقم دقیقی در دست نیست ولی کمتر از نصف ساکنان روم اشخاصی آزاد بودند و عدۀ نسبتاً کمی از آنها از اتباع روم با حقوق کامل محسوب میشدند. جنگ و ورشکستگی و تولید مثل باعث افزایش سریع تعداد بردگان میشد. نباید تصور کرد که تمام این بردگان اشخاص نادان بودند. بر عکس، در میان عدۀ زیادی پزشک، حسابدار، معلم و هر نوع صنعتگر ماهر وجود داشت. اپیکتتوس، فیلسوف مشهور رواقی، یکی از آنها بود. آنها قسمت عمدۀ کارهای مربوط به کشاورزی را انجام میدادند، به عنوان مباشر و منشی خانوادهها و تجارتخانهها مشغول خدمت بودند و ناشران از آنها به عنوان نسخهبردار استفاده میکردند. در تمام قسمتهایی که در دنیای جدید از ماشین استفاده میشود، در دنیای قدیم از کارگر ارزان استفاده میشد.
سیستم بردهداری خود به خود باعث فساد جامعه بود. بردهداران به قدری به کار و مهارت بردگان خود متّکی میشدند که قوۀ ابتکار و جاهطلبی خود را از دست میدادند. برای بردگانی که تنها قانون زندگی آنها عبارت بود از میل و ارادۀ اربابان خودکامه، اخلاق و درک احترام به شخصیت خود مفهومی نداشت. فریبکاری، چاپلوسی، کلاهبرداری و اطاعت مصلحتی از بهترین ابزارهای بردگان بود تا بدین وسایل آنچه مایل بودند از اربابانشان دریافت دارند. در بسیاری از خانوادهها تربیت کودکان به این بردگان سپرده شده بود و آنها هم تمام حقهبازیهای زیرکانه و صفات رذیله را به کودکان یاد میدادند. بدین طریق فسادی که در میان طبقۀ محروم وجود داشت به خانوادههای اربابان سرایت میکرد.
شک نیست که بودند عدهای از اربابان که با غلامان خود با مهربانی رفتار میکردند زیرا بردگان زیادی وجود داشتند که خدمات خود را بر اساس دوستی و محبت انجام میدادند؛ نه ترس و وحشت. بعضی از آنها توانسته بودند از محل هدایا ملک کوچکی برای خود دست و پا کنند و به وسیلۀ آن خود را از بردگی آزاد سازند و بعضی از آنها هم به وسیلۀ اربابانشان یا در زمان حیات و یا بعد از فوت آنها آزاد شده بودند. در نتیجه به تدریج تعداد بردگان آزاده شده افزایش مییافت و آنها که مهارتهایی داشتند در اجتماع جای اتباع آزاد طبقه پایین و متوسط را که بر اثر جنگ از بین رفته بودند میگرفتند. بسیاری از این بردگان آزاد شده، مانند بالاس در زمان فرمانروایی کلودیوس، در کارهای دولتی به مقامات عالی رسیدند و در رشد سیستم اداری دولتی نقشهای مهمی ایفا کردند.
سیستم بردهداری در عهدجدید منعکس شده و در آن کلمۀ «غلام» ذکر گردیده است و گاهی هم اشاراتی به مالکیت آنها وجود دارد. در هیچ قسمت از عهد جدید به بردهداری حمله و یا از آن دفاع نشده است. طبق نامههای پولس رسول به کلیساهای آسیا، هم بردگان مسیحی و هم اربابان مسیحی وجود داشتند. به غلامان سفارش میشد که مطیع اربابان خود باشند و از اربابان خواسته میشد که به آنها بیرحمی و ظلم نکنند. ولی قدرت مصاحبت مسیحی به قدری زیاد بود که بر اثر آن بردهداری به تدریج رو به ضعف نهاد و بالاخره ناپدید گردید.
گروههای بیکار و ناراضی، تودههای انبوهی که به شهرها رو میآوردند تا در آنجا انگلوار زندگی کنند و اشخاص ناامید و بیچیز؛ اینها همه محیط مناسبی برای ازدیاد جنایات به وجود آورده بودند. منصفانه نخواهد بود که بگوییم جنایات در امپراطوری روم شیوع فراوان داشت زیرا عدۀ اشخاص نجیب و شایسته زیاد بود ولی با در نظر گرفتن این حقیقت که عدۀ زیادی از امپراطوران و مقامات عالیرتبه از نظر اخلاقی بسیار پست بودند، جای تعجب نیست که به طور کلی تمام انواع شرارتها در جامعه نفوذ کرده بود. تصویر وحشتناکی که در مورد جهان بتپرست در رسالۀ رومیان ۱۸:۱-۲۳ ترسیم گردیده است از حقیقت دور نیست. در قوانین و سیستم بتپرستی، اصولی وجود نداشت که بتواند مانع انحطاط اخلاقی گردد.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |