معرفی عهد جدید: وضع سیاسی- هرود اغریپاس اول و دوم و دورۀ تسلط کاهنان تا سقوط اورشلیم در سال ۷۰ میلادی (فصل اول)
معرفی عهد جدید
وضع سیاسی (فصل اول)
هرود اغریپاس اول – ۳۷ تا ۴۴ میلادی
هرود اغریپاس اول پسر اریستوبولوس و از طرف مادر، پسر خواهر اریستوبولوس یعنی برنیس دختر سالومه خواهر هرود کبیر بود. وی پس از تکمیل تحصیلات در روم، در سال ۲۳ میلادی به فلسطین مراجعت کرد و توسط هرود انتیپاس که داماد وی بود به سرپرستی بازارهای تیبریه منصوب گردید. او با هرود مناقشاتی کرد و بعد از آن با فرماندار رومی انطاکیه نیز که به نزدش پناه برده بود اختلافاتی پیدا نمود. بعد از مراجعت به ایتالیا، معلم نوۀ تیبریوس شد و با کالیگولا دوستی نزدیک پیدا کرد و یک بار به او گفت که در آینده قیصر خواهد شد. وقتی تیبریوس از این حرف با خبر شد اغریپاس را به زندان افکند ولی عمر تیبریوس دیری نپائید و اغریپاس آزاد شد.
کالیگولا به محض این که امپراطور شد اغریپاس را به پادشاهی انتخاب کرد. اغریپاس به اندازۀ کافی به یهودیان علاقه داشت و در ضمن به اندازۀ کافی در کالیگولا نفوذ داشت و به همین دلیل توانست از بر پا ساختن مجسمۀ امپراطور در معبد اورشلیم جلوگیری نماید. با این کار از یک قیام شدید و خطرناک یهودیان جلوگیری کرد.
وقتی کالیگولا در سال ۴۱ میلادی به قتل رسید، اغریپاس هنوز در روم بود و از امپراطور شدن کلودیوس حمایت کرد. کلودیوس هم در عوض او را به فرمانروایی نواحی تعیین شده به وسیلۀ کالیگولا تأیید نمود و به علاوه، یهودیه و سامره را نیز به او واگذار کرد. بدین طریق اغریپاس اول ادارۀ سرزمینهای تحت فرمانروایی هرود کبیر را به دست آورد.
وقتی به فلسطین مراجعت کرد در اورشلیم ساکن شد و در عبادت معبد به طور مرتب شرکت کرد. او مطابق شریعت یهود زندگی کرد و از ورود مراسم و بتهای بتپرستان به کنیسهها جداً جلوگیری نمود. علاقهای که اغریپاس به یهودیت داشت باعث گردید که او یکی از اولین جفارسانندگان به مسیحیان بشود. در زمان فرمانروایی او، اختلاف بین گروه فریسیان و فرقۀ جدید ایمانداران عیسی زیاد شد تا بالاخره پادشاه در آن دخالت کرد. او یعقوب فرزند زبدی را توقیف نمود و سپس اعدام کرد. پطرس را هم به زندان انداخت ولی او به طرز معجزهآسایی آزاد شد. اغریپاس دستور داد که نگهبانان به قتل برسند و خودش به قیصریه رفت (اعمال ۱۱:۱۲-۱۹).
هرود در سال ۴۴ میلادی ناگهان درگذشت. یوسفوس و لوقا در مورد این واقعه با یکدیگر موافقت دارند. اولی میگوید که او در مسابقاتی که در قیصریه به افتخار امپراطور بر پا شده بود شرکت داشت و ردائی نقرهای بردوش افکنده بود. شکوه درخشش لباس او در زیر نور خورشید باعث شد که چاپلوسانی که در اطرافش بودند او را خدا بخوانند. طولی نکشید که دچار درد شدید روده شد و ظرف پنج روز جان سپرد.
هرود اغریپاس دوم _ ۵۰ تا ۱۰۰ میلادی
هرود اغریپاس اول چهار فرزند داشت: سه دختر و یک پسر. دروسیلا، که یکی از دخترها بود، با فلیکس فرماندار رومی یهودیه ازدواج کرد. اغریپاس دوم پسر اغریپاس اول، در موقع مرگ پدر در روم بود. در سال ۵۰ میلادی، بعد از مرگ عمویش هرود کلسیس، سلطنت به او واگذار شد و از جمله اختیارات او حق انتخاب رئیس کاهنان در معبد اورشلیم بود. در سال ۵۳ میلادی از فرمانروایی کلسیس صرفنظر کرد و سرزمینهایی که قبلاً تحت فرمانروایی فیلیپ و لیسانیاس بود به او واگذار گردید. بعد از مرگ کلودیوس در سال ۵۴ میلادی نرون بعضی از قسمتهای جلیل و پیریه را به او واگذار کرد.
وقتی فستوس به ولایت برگزیده شد، اغریپاس همراه خواهر خود برنیس که همکار او نیز بود به قیصریه رفت تا از او استقبال نماید و مقام جدیدش را تبریک بگوید. در همین موقع بود که اغریپاس در مورد پولس رسول، که وجودش برای والی رومی به صورت معمایی در آمده بود، به عنوان مشاور مذهبی عمل کرد (اعمال ۲۵: ۱۳-۲۶: ۳۲). با وجودی که اغریپاس از یهودیت اطلاعات زیادی داشت ولی قلباً نسبت به آن بیتفاوت بود، مراسم ظاهری را رعایت نمود ولی نسبت به حقایق آن صمیمی نبود.
در انقلاب سال ۶۶ میلادی علناً از رومیها طرفداری کرد. او با وسپازیان همدست شد و با تیطس همراهی نمود و بر علیه قوم خود اقدام کرد. امپراطور جدید قلمرو سلطنت او را وسیعتر کرد. در سال ۷۵ میلادی او و برنیس به روم رفتند و در آنجا برنیس و تیطس رسوایی ببار آوردند. تیطس تصمیم گرفته بود که با او ازدواج کند ولی وقتی متوجه شد که مردم با آنها شدیداً مخالف هستند از این کار خودداری نمود. اغریپاس در سال ۱۰۰ میلادی وفات یافت.
دورۀ تسلط کاهنان تا سقوط اورشلیم در سال ۷۰ میلادی
فرمانروایان مختلف بیگانهای که بر فلسطین حکمرانی کردند-یعنی بطالسه، سلوکیدها، هرودها و بعدها رومیها- به طور کلی از نظر قوم یهود غاصب بودند، نه فرمانروای قانونی و به همین دلیل یهودیان با آنها مدارا میکردند. قوم یهود یوغ سیاسی آنها را بر گردن میگرفتند ولی قلباً تسلیم آنها نمیشدند. نیرویی که فکر یهودیان را در اختیار داشت همانا کهانت بود.
در طول تاریخ اسرائیل، در دورههای مختلف، حکومتهای متعددی بر آنها تسلط داشت. در زمان حضرت موسی، مشایخ به نمایندگی قبیلههای مختلف اسرائیل با رهبر خود مشورت میکردند. در دورۀ داوران، با وجودی که که حکومت مرکزی وجود نداشت، بر طبق احتیاج زمان گاه به گاه رهبران زورگویی پدیدار میگشتند و مردم را به دنبال خود میکشیدند ولی نمیتوانستند یک نظام دائمی ایجاد نمایند. در دورۀ سلطنتهای متحد و منقسم، پادشاه به عنوان رئیس کشور شناخته میشد. معهذا در تمام این نظامهای حکومتی، حرف کاهن سخن نهایی بود زیرا او نمایندۀ خدا بود و در سیستم حکومتی یهود، مقامات مذهبی از هر مقام دیگری بالاتر بودند. اگر کهانت فاسد میگردید، زندگی سیاسی هم به طرف قهقرا میرفت و وقتی بیداری مذهبی به وجود میآمد، پرستش یهود تقویت میشد و همراه آن قدرت ملی قویتر میگردید.
در دورۀ جلای وطن، یعنی در دورهای که قوم اسرائیل به خارج از فلسطین به اسارت برده شد، بر اثر انهدام معبد اورشلیم، نقش کاهن به عنوان یک طبقۀ متمایز به طور موقت اهمیت خود را از دست داد. معهذا کاهنان از بین نرفتند زیرا وقتی مردم در سال ۵۳۶ قبل از میلاد از اسارت برگشتند، عدۀ زیادی کاهن و لاوی در میان ایشان مشاهده میشد (عزرا ۳۶:۲-۵۴). وقتی معبد از نو ساخته شد، کاهنان و لاویان دوباره مشغول انجام وظایف خود شدند و به استثنای وقفههای مختصر در چند مورد، عبادت تا زمان خرابی اورشلیم توسط رومیها در معبد ادامه یافت.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |