نتایج رستگاری: تولد تازه، عادل شمرده شدن، رابطه ای جدید با خدا!
نتایج رستگاری
تولد تازه
تولد در خانهای نو…
انسان «بدهکار» وقتی اینچنین بهسوی این «ثروتمند نیکوکار» میآید و عنان زندگی خود را به دست او میسپارد، از ثروت او بهرهمند میشود و بهخاطر وابستگی به او، خودش هم ثروتمند میگردد. انسان تباهشده از نسل آدم، وقتی اینچنین بهسوی «آدم دوم»، این سرنسل جدید میآید، از نسل قبلی خود کنده و به نسل جدید پیوند میشود.
این تغییر در موقعیت فرد را مسیحیت «تولد تازه» مینامد، تولدی از بالا. فرد در اثر ایمان و سرسپردگی به مسیح، در خانوادهای جدید از سر نو مولود میشود (یوحنا ۳:۳). در جایی دیگر، عیسی مسیح این پدیده را انتقال از موت تا به حیات نامید. او فرمود: «آمین آمین، به شما میگویم هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و در داوری نمیآید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است» (یوحنا ۵:23).
اما ممکن است بپرسید که این امر در عمل چگونه در زندگی شخص اتفاق میافتد؟ نمیدانیم! اما میدانیم که میشود! عیسی مسیح فرمود: «باد هر جا که میخواهد میوزد و صدای آن را میشنوی، لیکن نمیدانی از کجا میآید و به کجا میرود. همچنین است هر که از روح مولود گردد» (یوحنا ۳:8). تولد تازه را روحالقدس در زندگی انسان انجام میدهد. این کار روح است. مانند وزش باد، چگونگی آن را نمیدانیم، اما اثر و نتیجه آن را حس و مشاهده میکنیم. این یک راز است، اما ثمراتش واقعی و ملموس است.
پدیدهای منحصربهفرد
این تجربه عالی و با شکوه یکی از جلوههای منحصربهفرد مسیحیت است. در مسیحیت این خدا است که بهسراغ انسان میآید و او را که در نهایت ذلت و خواری بهسر میبرد، نجات میدهد و به او حیات روحانی جدیدی میبخشد. در واقع خدا او را به مرتبهای دیگر از قلمرو روحانی ارتقا میدهد، کاری که با معیارها و روشهای این جهان میسر نیست. پولس رسول این تحول و دگرگونی را چنین توصیف میفرماید: «خدا … ما را نیز که در خطایا مرده بودیم، با مسیح زنده گردانید… و با او برخیزانید و در جایهای آسمانی در مسیح عیسی نشانید» (افسسیان 2:4-6).
تغییر تابعیت، تغییر گذرنامه !
تولد تازه با اصلاح اخلاق تفاوت دارد. همه ادیان و مکاتب معنوی انسان را تشویق میکنند که در منش و رفتار خود تغییر و تحولی بهوجود بیاورد تا شخصی متعالی و فرهیخته گردد. مسیحیت هم انسان را به این امر تشویق میکند. اما آنچه که تولد تازه نامیده میشود، مقولهای است متفاوت. تولد تازه یعنی ترک تابعیت کشور شیطان و پذیرفتن تابعیت کشور خدا؛ یعنی منتقل شدن از قلمرو مرگ ابدی به قلمرو زندگی جاوید (یوحنا ۵:23)؛ یعنی رهایی یافتن از قدرت تاریکی و منتقل شدن به ملکوت پسر خدا (کولسیان 1:13)؛ یعنی تغییر گذرنامه!
این تجربهای است روحانی که با جایگاه انسان در حضور خدا سر و کار دارد. ما برای تغییر گذرنامه و دریافت تابعیت کشور خدا، نیاز نداریم که ابتدا تغییر رفتار بدهیم و اخلاقیات خود را اصلاح کنیم. تغییر رفتار و اخلاقیات وقتی صورت میگیرد که تغییر تابعیت داده باشیم. شخص گناهکار همانگونه که هست، خود را به آغوش مسیح میاندازد، چون قدرت تغییر خود را ندارد. مسیح به او تولدی تازه میدهد، در خانهای جدید، با پدری جدید. در این خانوادۀ نو، شخص شروع به رشد میکند، شروع میکند به آموختن منش و رفتار جدیدی که درخور این خانواده جدید و این کشور نوین است. گرچه ممکن است ظاهراً رفتار شخص در بعضی موارد شبیه رفتاری باشد که در قلمرو شیطان داشت، اما بههرحال او عضو خانواده الهی است. اگر در این خانواده و در این کشور بماند، قطعاً رفتارش نیز تغییر یافته، اصلاح خواهد شد.
عادل شمرده شدن
جامۀ بیگناهی
حیات و طبیعت جدید یا تولد تازه، نخستین موهبتی است که خدا به شخص نجات یافته عطا میکند. اما این مواهب به همین جا ختم نمیشود. در حکایت پسر گمشده که در سطور فوق به آن اشاره کردیم، وقتی پسر به خانه باز میگردد، پدر او را در آغوش میکشد و اولین کاری که میکند، این است که به خدمتکاران بگوید که برای پسر او بهترین جامه را از خانه بیاورند. لباسهای آن پسر مندرس و پاره بود. پدر به او جامهای نو پوشاند تا دیگر اثری از وضعیت سابق بر او نماند. این جامه نشاندهندۀ وضعیت جدید پسر بود. پدر با این کار خود، پسر گمشدۀ خود را از خطاهای گذشتهاش مبرا اعلان کرد. پدر آسمانی ما نیز وقتی بهسوی او بازگشت میکنیم، به ما جامۀ عدالت و بیگناهی میپوشاند. او ما را عادل و بیگناه به حساب میآورد. چه موهبت عظیمی که انسان در حضور خدای قدوس، پاک و بیگناه به حساب بیاید.
منظور از عادل و بیگناه بهحسابآمدن این نیست که شخص واقعاً هرگز گناهی مرتکب نشده باشد. اما از آنجا که عیسای مسیح قبلاً جریمه و غرامت گناه همه انسانها را بر صلیب پرداخته است، خدا بار گناهان شخصی را که به سوی او میآید، به حساب مسیح میگذارد و طوری به او مینگرد که انگار هرگز گناهی مرتکب نشده است. به این ترتیب، خدا نه فقط گناهان شخص توبهکار را میبخشد، بلکه او را بیگناه و عادل نیز به حساب میآورد.
اگر در یک محکمه، جرم کسی ثابت شود، ممکن است قاضی او را عفو کند، اما نمیتواند او را بیگناه اعلام کند. اما خدا میتواند ما را بیگناه اعلام کند، زیرا شخص دیگری متحمل بار گناهان ما شده است. شخص دیگری جای ما را گرفته و مجازات ما را متحمل گردیده است. به این ترتیب، خدا به انسانِ توبهکار طبیعتی جدید عطا میکند و در دادگاه الهی رأی به بیگناهی او میدهد. خدا همان موقعی که توسط روحالقدس به ما حیات جدید میبخشد، ما را عادل نیز میشمارد و از مجازات میرهاند. به این شکل، با ما طوری رفتار میکند که گویی هرگز گناه نکردهایم. این عمل را «عادلشمردگی» مینامیم.
دیگر زیر محکومیت قرار نداریم
کسی که عادل شمرده میشود، دیگر تحت خشم و غضب خدا قرار ندارد. دیگر هیچ ادعایی علیه او در قلمرو روحانی وجود ندارد. محکومیتی که در اثر گناه دامنگیر همه انسانها شده، دیگر شامل حال او نمیگردد. کلام خدا قاطعانه در این مورد میفرماید: «پس دیگر برای کسانی که در اتحاد با مسیح بسر میبرند، هیچ محکومیتی وجود ندارد» (رومیان 8:1، ترجمه مژده). خدا ما را عادل شمرده. چه کسی میتواند علیه ما ادعایی بکند؟
با خدا صلح کردهایم
بهعلاوه در اثر عادل شمرده شدن، رابطهای مبتنی بر صلح و آشتی با خدا داریم. ما دیگر مانند آدم و حوا لازم نیست از پیشگاه خدا بگریزیم. رابطه ما با خدا اصلاح شده و میتوانیم با او مصاحبت و مشارکتی دوستانه داشته باشیم. در ضمن، بخاطر این عادل شمردگی، ما وارثین خدا میشویم. خدا برای دوستداران خود ارثی مهیا کرده که در آخرت به ما خواهد بخشید. فقط کسانی این ارث را خواهند یافت که جامه عدالت و بیگناهی را پوشیده باشند. در این مورد کلام خدا چه عالی میفرماید که «تا بوسیلۀ فیض او کاملاً نیک محسوب شده و مطابق امید خود، وارث حیات جاودانی گردیم» (تیطس 3:7، ترجمۀ مژده). خدا را سپاس باد برای رحمت بیکران او!
رابطهای جدید با خدا
وقتی پسر گمشده به خانه بازگشت، پدر او نه فقط دستور داد تا برای او بهترین جامه را بیاورند، بلکه فرمود تا انگشتری نیز به دستش کنند. انگشتری را میتوان نشان و علامت تعلق و عضویت در خانه دانست. پدر او را مجدداً به فرزندی پذیرفت. گرچه پسر قلباً میدانست که دیگر شایستگی فرزندی و عضویت در خانواده را ندارد، اما محبت پدر آنقدر عظیم بود که بار دیگر او را به کانون گرم خانواده راه داد. خدای پدر نیز آنانی را که بهسوی او باز میگردند، به فرزندخواندگی میپذیرد. در انجیل یوحنا آمده که «به همه کسانی که او را قبول کردند و به او ایمان آوردند، این امتیاز را داد که فرزندان خدا شوند، که نه مانند تولدهای معمولی و نه در اثر تمایلات نفسانی یک پدرِ جسمانی، بلکه از خدا تولد یافتند» (یوحنا ۱:12 و ۱۳، ترجمه مژده). پولس نیز در نامه خود به مسیحیان روم میفرماید: «آن روحی که خدا به شما داده است، شما را برده نمیسازد و موجب ترس نمیشود، بلکه آن روح، شما را فرزندان خدا میگرداند و ما به کمک این روح، در پیشگاه خدا فریاد میکنیم: "ابا، پدر." روح خدا با روح ما با هم شهادت میدهند که ما فرزندان خدا هستیم» (رومیان 8:15 و ۱۶، مژده).
آزادی در خانۀ پدر
به همین جهت است که ما مسیحیان، خدا را پدر خود میخوانیم. گرچه ما انسانها همگی بندگان خدا هستیم، اما او بهخاطر عیسای مسیح دیگر با ما چون بنده رفتار نمیکند بلکه ما را فرزندان خود میداند و همۀ امتیازات فرزندخواندگی را به ما عطا میکند. بزرگترین امتیاز این است که ما در خانه خدا رابطه خاصی با پدر خانواده یعنی خدا داریم. رابطۀ ما با خدا به عنوان فرزندان او در چارچوب خشک احکام و تشریفات مذهبی قرار ندارد. غلام و خدمتکار در یک خانه، باید تحت مقررات و ضوابطی زندگی و عمل کند. اما فرزندان خانواده رابطه دیگری با پدر خود دارند. به همین علت است که در مسیحیت، برخلاف دین یهود، هیچ شریعت و مراسمی وجود ندارد. یهودیان مجبور بودند تحت ضوابط و احکام مشخصی خدا را عبادت کنند. آنها میبایست قربانیهایی بگذرانند، دعاها و نمازهای مخصوصی بجا آورند، روزههای خاصی بگیرند و بسیار احکام دیگر را اجرا کنند. این بخاطر آن بود که ایشان از امتیاز فرزندخواندگی برخوردار نبودند. ایشان بندگان خدا بودند. اما در عیسای مسیح ما فرزندان خدا شدهایم. از اینرو رابطۀ ما با خدا تحت ضوابط و مقررات و شریعت قرار ندارد. همانطور که رابطه هر فرزندی با پدر خود بر اساس محبت است، رابطه ما با خدا نیز مبتنی بر محبت میباشد. پس اگر ما دعا میکنیم به این علت است که خدا را دوست داریم و او پدر ماست. دعای ما فرمول مشخصی ندارد زیرا فرزندان با پدر خود از دل خود سخن میگویند، نه در قالب جملاتی که حفظی و تکراری است. عیسای مسیح در خانۀ پدر، ما را از هر قید و بندی آزاد کرده است.
یک تمثیل
در این مقاله مفاهیم مختلفی را بررسی کردیم: گناه، رستگاری، توبه، ایمان، تولد تازه، و عادلشمردگی. شاید همۀ این مفاهیم را بتوان در قالب یک تمثیل بیشتر توضیح داد:
مردی نیکوکار به محلۀ فقیرنشین شهر رفت تا نیازمندان را دستگیری کند. ناگاه به تعدادی کودک بیسرپرست بر خورد. دلش بر آنان سوخت. نزد آنان رفت و پیشنهاد کرد که به خانۀ او بروند و فرزندخواندۀ او بشوند. تنها شرطی که عنوان کرد، این بود که در خانۀ جدید، مقررات را رعایت کنند و به شایستگی مقام جدیدشان بهعنوان فرزندخواندۀ او رفتار کنند.
اما اکثر آن اطفال بیسرپرست به پیشنهاد آن مرد خَیـِر خندیدند و با ناباوری با آن برخورد کردند. عدهای هم مایل نبودند آزادی خود را از دست بدهند و تحت شرایط آن مرد زندگی کنند. از آن میان، فقط یک نفر این ریسک را قبول کرد که قدم به این آینده نو و نامعلوم بگذارد. دیگران او را مسخره کردند. اما آن یک کودک گفتۀ مرد نیکوکار را باور کرد و حاضر شد آن را بپذیرد.
آن کودک همان شب به خانه مرد نیکوکار رفت. خانوادۀ مرد با محبت و شادی از او استقبال کردند. مادر خانواده بلافاصله آن بچه را که سالها بود استحمام نکرده بود، به حمام فرستاد و موهایش را اصلاح کرد و لباسی پاک و شایسته به او داد. صبح روز بعد، مرد نیک به همراه آن طفل به اداره ثبت احوال رفت و رسماً تشریفات فرزندخواندگی و اخذ شناسنامه را بهعنوان فرزند خود آغاز کرد. آن کودک بیسرپرست اینک عضو خانوادهای متشخص شده بود.
اما این تازه آغاز کار بود. او گرچه رسماً فرزند آن خانواده شده بود و شناسنامهای جدید داشت، اما هنوز راهی طولانی در پیش داشت تا اصول اخلاقی و رفتاری آن خانواده را بیاموزد. او میبایست گام به گام مدارج آموزش را بپیماید تا به فرزندی کامل و بالغ و مفید برای خانواده تبدیل گردد. اما پدر و مادر جدیدش، او را بهخاطر عدم آگاهی از این اصول و اشتباهاتی که بهخاطر عادات گذشتهاش قطعاً مرتکب خواهد شد، از خانه و خانواده بیرون نخواهند کرد. آنها با شکیبایی ضعفهای او را تحمل خواهند کرد تا او به کمال برسد. اگر آن فرزند جدید خودش خانه را ترک نکند، پدر مهربان هیچگاه او را بیرون نخواهد کرد.
انسان گناهکار نیز در حکم کودکی بیسرپرست است. باید وعدۀ «پدر آسمانی» نیکوکار را باور کند، به خانۀ او برود و فرزندخواندۀ او بشود. در این خانوادۀ جدید، این هویتی نو دریافت خواهد داشت. اینک وظیفۀ او این است که اصول رفتار در این خانواده را بیاموزد و مطابق آن زندگی کند.
آیا عالی نیست؟ خدا بهخاطر جانبازی پسرش عیسای مسیح، حیاتی جدید و طبیعتی نو به ما بخشیده است. او لباس مندرس گناه را از تن ما بهدر کرده، جامه عدالت را به ما پوشانیده است. او ما را فرزندان و اعضای خانواده خود ساخته است. پس شایسته است با تمام وجود او را شکر و تمجید کنیم.
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |