✒️? «امروز کاش آواز او را می شنیدید …» (مزمور ۹۵: ۷)
مانند هر روز به سر کار رفتم.
روی میز کارم کاغذی با این مضمون از طرف رئیس داشتم:
من امروز به اداره نمی آیم، امّا ……
پرونده هایی را که بایست امضاء می کردم را امضاء کرده و کنار میز شما گذاشتم.
حقوق معوقه ی شما و دیگر کارمندان را واریز کردم.
تمام نامه های درخواست وام را بررسی کرده و جداگانه به آن ها پاسخ دادم.
چک های ضمیمه شده در ارتباط با وام های خرید خانه، هزینههای درمانی، هزینههای دانشگاه، ازدواج و … را آماده و درون پاکت با ذکر اسم و آدرس روی میز شما گذاشتم.
لطف بفرمائید هر کدام از پاکت های مربوطه را به آدرس آنان ارسال کنید.
پاداش های آخر سال درحال بررسی است …..
فردا شما را در دفتر کارم می بینم.
با تشکر فراوان
رئیس و مدیر کل ..….
فکرش را بکنید از زیر در ورودی خانۀ شما کاغذی افتاده، آن را بر می دارید و این گونه می خوانید:
«اینک بر در ایستاده می کوبم، …..»
صدای گریه و ناله های تو را شنیدم.
گمان نکن که در مقابل نیازهای تو بی تفاوت می گذرم
میدانم خسته و ملول هستی
زیر بار مشکلات خم شده، قسط و پرداخت وام و هزینههای زندگی، کمر تو را شکسته
از قضاوت و توقعات اطرافیانت به تنگ آمده ای
آینده برای تو تیره و تار است
پشت در خانه منتظرم
تو هنوز مرا خوب نشناخته ای
با محبت ازلی تو را دوست داشته و دارم
دلم می شکند وقتی فکر می کنی دورم و دعایت را نمی شنوم.
دلم می شکند که تو صدای مرا نمی شنوی و دست نوازشگر مرا برسرخود حس نمی کنی
وعده های مرا باور نداری
به من اعتماد نمی کنی
گمان می کنی چیزهای نیکو را از تو دریغ دارم ؛ در حالی که جانم را فدای تو کردم.
در را باز کن تا داخل شده با هم شام بخوریم و از نقشه هایم برای تو از نزدیک صحبت کنیم.
عاشق تو عیسا
یادداشتی از خواهر گرامی مان ر.پ.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
سلام پدر
این جملات شما روح من رو بار دیگری مورد آرامش قرار داد و چیز های کوچک و بی ارزشی که جلوی در ایستاده بودند تا عیسی مسیح وارد نشود ، کنار رفت واقعا ممنونم از کانال بسیار زیبای شما
احمدرضا طاهری از ایران