مواظب درد خماری باش
مواظب درد خماری باش
معتادی در مورد خماری میگفت انگار جاروی خیسی را در سرمای زمستان بر بدن عریانت بکشند و دست و پایت را با طناب به دو ماشین بسته و ماشینها در دو جهت مخالف حرکت کنند و تو در حالیکه کاملاً هوشیاری درد وحشتناک جدا شدن مفصل و شکستن استخوان و پاره شدن عضلاتت را تحمل کنی و از شدت درد به سرحد مرگ و جنون برسی.
همچین میگفت زمانی که درد خماری به جان معتاد میافتد حاضر است ارزشمندترین امکاناتش را به ارزانترین قیمت بفروشد زیرا در آن لحظه هیچگونه احساسی در مورد ارزشها ندارد بلکه تمام ذهنش متمرکز اینست که هر چیزی را به هر قیمتی تبدیل به مواد مخدر مورد نیازش بسازد.
این حقیقت تلخ را میتوان در ماجرای عیسو با کاسه آش برادرش دید.
«عیسو گرسنه از صحرا آمد و به یعقوب گفت از گرسنگی درمانده شدهام یک کاسه آش بمن بده. یعقوب گفت ارث نخست زادگیات را بمن بفروش تا کاسه آش را بتو بدهم. عیسو در اوج درماندگی گفت ارث نخستزادگی چه فایدهای برای من دارد و تمام ارثى که مربوط به نسلهای بعد از خودش بود را به کاسه آشی فروخت»(پیدایش ۲۹:۲۵-۳۴).
مواظب اعتیاد به قدرت، اعتیاد به شهرت و محبوبیت، اعتیاد به مورد توجه دیگران قرار گرفتن، اعتیاد به مطرح بودن، اعتیاد چهچه و بهبه شنیدن از دیگران، اعتیاد به ثروت و منافع شخصی، اعتیاد به غرایز و خواسته ها، اعتیاد به انتقام گرفتن و حرفمان را به کرسی نشاندن باشیم.
خماری چنین اعتیادهایی ما را به عیسویی تبدیل میکند که ناخواسته در لحظهای تمام ارزشهای انسانی و شرافت و استعداد و ایمان و فرصتها و امکانات و ارث الهی و حق نخستزادگی را به کاسه آشی خواهیم فروخت.
دوست عزیز در عصری زندگی میکنیم که ادعای برادری یعقوبها وسیلهای برای آسانتر و بهتر دریدن است. مواظب درد خماری باش.
امروز یعقوبها گرگ شدهاند و بجای عطر برادری بوی خون گوسفندان دریده شده میدهند. بهقول خوانندۀ دوران جوانی ما: “قبیله یعنی یکنفر همخونی معنا نداره. همبستگی خوابیه که تعبیر فردا نداره»
جلیل سپهر
@jalilsepeh
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |