پاسخ به اسلام

مقایسه اسلام و مسیحیت: با استناد به ده فرمان (قسمت هفدهم)

5/5 - (1 امتیاز)

4 . پیروی کردن از پنجمین فرمان

            چگونه فرزندان می‌توانند به پدر و مادر خود احترام بگذارند؟ وجدان ما به یادمان می‌آورَد که آنها را محبت کنیم و محترم بشماریم، زیرا آنها از تمام آنچه می‌دانیم یا بر زمین داریم گران بهاتر هستند. این امر موجبِ اعتماد و اطاعت، انکار نفس‌مان، و خودداری از پنهان کاری می‌شود. یک بچه هرگز نباید دانسته یا ندانسته روی پدر یا مادرش دست بلند کند و آن ها را بزند. یک بچه مستحق نیست که کانونِ توجه خانواده باشد بلکه تنها خدا این حق را دارد. رمز زندگی خانوادگیِ سعادتمند را عیسی وقتی به ما آموخت که فرمود: «پسر انسان نیامد تا مخدوم شود، بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راهِ  بسیاری  فدا سازد» (متی 20 : 28). پسر خدا والدین و فرزندان را تشویق و ترغیب کرد تا با مواظبت این اصل را در زندگیِ روزمرۀ خانواده مورد توجه قرار دهند.

            آیا مسئولیتِ فرزندان نسبت به والدین پس از اینکه برای خودشان خانواده ایجاد کردند خاتمه می‌یابد؟ خیر! زمانی که پدر و مادر مُسن هستند، و از نظر فکری و بدنی ضعیف شده‌اند، بیش از همیشه نیاز به دلسوزی و مراقبتِ  فرزندانشان دارند. پسران و دختران می‌توانند بخشِ ویژه‌ای از وقت‌شان را به والدین‌ِ خود اختصاص بدهند، درست همان‌گونه که پدر و مادر آن ها در روزهای آغازین از بچگی‌شان، بهترین وقت را  فداکارانه به ایشان ارزانی داشتند. هیچ کدام از مراکز پرستاری یا حقوق بازنشستگی نمی‌تواند جبران کنندۀ وقت، پول و کاری باشد که فرزندان جان فشانه برای والدین سالخورده‌شان وقف می‌کنند.

            پس از اینکه پنجمین فرمان، پدر بودنِ متعهدانۀ خدا را برای ما برجسته می‌سازد، نخستین حکمی است که وعده‌ای روشن ارائه می‌کند. هر که با مهربانی از پدر و مادرش مراقبت کند وعدۀ عمرِ بیشتر بر روی زمین همراه با کمترین ناله و سرشار از برکات به او داده شده است. هرگاه احترام والدین نگه داشته شود، و هر جا که والدین و فرزندان در راه های خدا زندگی کنند، تحقق این وعده را با همدیگر تجربه خواهند کرد.

            خدا اجازه نمی‌دهد از والدین و مردمی که صاحب اختیار هستند، بیزار و متنفر باشیم. این مسأله شاملِ بدرفتاری، بیدادگری، دورویی و فریب کاری هم می‌شود. آیا عیسی نگفت: «آنچه به یکی از این برادرانِ کوچکترینِ من کردید، به من کرده‌اید» (متی 25 : 40)؟. آیا داستان غم‌انگیز سرکشیِ ابشالوم بر ضد پدرش داوود را به یاد دارید؟ این ماجرا با مرگِ شخص عصیان گر پایان می‌یابد (اول سموییل 15 : 1 – 12 ، 18 : 1 – 18).

            در خروج 21 : 15 – 17 می‌خوانیم: «هر که پدر یا مادر خود را زَنَد، هر آینه کُشته شود . . . و هر که پدر یا مادر خود را لعنت کُند، هر آینه کُشته شود.» امثال 20 : 20 می‌فرماید: «هر که پدر و مادر خود را لعنت کُند، چراغش در ظلمتِ غلیظ، خاموش خواهد شد.» تثنیه 21 : 18 – 21 چنین بیان می‌دارد: «اگر کسی را پسری سرکش و فتنه انگیز باشد که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد، و هر چند او را تأدیب نمایند، ایشان را نشنود . . . پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد . . .» هر که بر ضد والدینش مخالفت و طغیان کند بدون اینکه توبه نماید، برای تمام مردم خطر آفرین می‌شود. استحکام و ثباتِ جامعه در آن زمان بستگی به محبت و اطاعتِ فرزندان داشت و امروز نیز چنین است!

            خدا نه تنها آشکارا با فرزندان سخن می‌گوید بلکه به والدین نیز هشدار می‌دهد. از آنجا که خدا هر بچه‌ای را به  بزرگسالان سپرده است، نباید  از  سوی  آنان  «بازیچه»  قلمداد شود. در اینجا وعده عیسی به شیوۀ دیگری به انجام می‌رسد: «آنچه به یکی از این برادرانِ کوچکترینِ من کردید، به من کرده‌اید» (متی 25 : 40). پولسِ رسول هم دربارۀ به خشم آوردن و زیر فشار قرار دادنِ فرزندان هشدار می‌دهد (افسسیان 6 : 4 ، کولسیان 3 : 21). والدین نباید زیاد آسان گیر یا سهل انگار باشند. از سوی دیگر نباید بدون اینکه نیاز باشد بی‌رحم و سرسخت باشند. آنها نبایستی فراموش کنند که بچه‌ها ویژگی های وراثتیِ خود را نشان می‌دهند. با این همه، گناه و ضعفِ به ارث بُرده شده به ما اجازه نمی‌دهد که دربارۀ گناه آن ها خودپسند باشیم، بلکه این مسأله بایست والدین را به افتادگی و فروتنی هدایت کند. این فروتنی یک روحِ آرام  ایجاد می‌کند که  فرزندانشان را به داشتنِ رفتار درست هدایت می‌نماید. بنابراین، والدین و فرزندان نیاز دارند که نزد عیسی دعا کنند تا پیوسته به آن ها توبه و تجدید فکر اهدا نماید.

5 . نو کیشان از اسلام و والدین آن ها

تنها در یک مورد فرزندان می‌توانند از والدین خود اطاعت نکنند: اگر از  آنان  بخواهند که بر خلاف ارادۀ خدا رفتار نمایند. کتابمقدس به روشنی می‌فرماید: «خدا را می‌باید بیشتر از انسان اطاعت نمود» (اعمال 5 : 29). امروزه، در هر دو قلمرو اسلامی و یهودی، شماری روزافزون از جوانان، دیگر از اعتقادِ پدران خود پیروی نمی‌کنند، زیرا آن ها عیسی را ملاقات کردند و او را درحُکمِ نجات دهندۀ شخصی‌شان پذیرفته اند. این مسأله کشمکشِ دردناک پدید می‌آورَد، چون که آن ها دگرگونیِ اساسیِ روحانی و اخلاقی را تجربه می‌کنند. این تغییر و تبدیل به دلیلِ جاری شدنِ محبت خدا به وسیلۀ روح‌القدس در قلوبِ آنان است. این دگرگونی به ایشان کمک می‌کند تا بهتر از همیشه والدینشان را محبت نمایند. آن ها نیاز به حکمتِ فراوان دارند تا بتوانند بیشتر از این که با پدر و مادر خود در بارۀ ایمانشان سخن بگویند  بر کارهای نیکویشان متمرکز شوند. د چنین شرایطی، بردباری یک مزیت است و فرزندان باید از ته ‌دل برای والدینِ غیر مسیحی خودشان دعا کنند و در نتیجه، آنان به وسیلۀ فیض رستگار خواهند شد. از سوی دیگر تا آنجا که می‌توانند باید به دیدار آنان بروند، زیرا هیچ کس در این جهان بیشتر از والدین‌مان ما را دوست ندارد.

            ولی اگر والدین، بی‌رحمانه با روح عیسی مقاومت کنند و فرزندانشان را به زور مجبور به دست کشیدن از نجات دهنده‌شان نمایند و آن ها را بر اساسِ آموزش های شریعت اسلامی تهدید به مرگ کنند، در این صورت وقت است که فرزندان از والدین خود جدا شوند. روحِ ضد مسیحیِ چنین والدینی بایستی محکوم و طرد شود. ولی خودِ والدین را  باید بی‌وقفه محبت کرد. با این همه، سخنِ عیسی ما را راهنمایی می‌کند: «هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایقِ من نباشد» (متی 10 : 37). اگر والدین بنا بر دلایل مذهبی نسبت به فرزندانشان سنگ دل و ستم گر هستند، پس پیوندهای عاطفی، محدودیت‌های فرهنگی، یا وابستگی مالی می‌تواند برای تأثیر گذاشتن بر تصمیمِ نهایی فرزندان مورد استفاده قرار بگیرد. به همین سبب است که عیسی به ما فرمان داد تا کاملاً از همۀ بستگانی جدا شویم که با انجیلش مخالفت می‌کنند، تا نکند که ما را از ایمانمان منحرف سازند. در برخی موارد فرزندان برای مدتی نیاز به جداییِ تمام عیار از والدین دارند تا تعهد کامل خود را نسبت به عیسی نشان دهنـد. هنگامی که این حالت پیش می‌آید، والـدین و هـمچنین فرزندان را عمیقاً جریحه‌دار می‌سازد، ولی محبت خدا بزرگ تر از احساساتِ  دل بندترین مـردم در جهان است.

            باورمندان در یک کلیسا فراخوانده شده‌اند تا خویشتن را بی‌درنگ به کمک کردن به نوکیشانِ نیازمند بسپارند، و خود را درحُکمِ خواهران یا برادران، پدران یا مادران به آن ها تقدیم دارند. این مسأله می‌تواند شاملِ بر آموزشِ حرفه‌ای یا  بعدها تحصیلاتِ دانشگاهی، و همچنین ازدواج نیز باشد. درست همان‌گونه که محبت والدین پایانی ندارد، محبتِ کلیسا برای اعضای جدید نیز نباید انتهایی داشته باشد، حتی در صورتی که آن ها رفتار ناشایست از خود بروز دهند. محبت و شکیباییِ مسیح معیاری است برای ایماندارانی که شخصِ نوکیش را به گروه خود پذیرفته‌اند.

6 . نتیجه‌گیری

            محبت در خانواده باید بازتابِ محبت خدا باشد. خدای ابدی پدر ماست، و ما را در عیسای مسیح دعوت کرده است تا برای همیشه به خانوادۀ او بپیوندیم. ما را با خون پسرش پاک می‌سازد تا در مشارکت با او بمانیم و به وسیلۀ قدرتِ روح‌القدس وجود ما را تازه می‌گرداند. اگر بر اثر تصادف یا شرایطِ ناگوار، والدین خود را از دست بدهیم، نباید نا امید و دلسرد شویم بلکه بایستی مانند داود اعتراف کنیم«چون پدر و مادرم مرا ترک کنند، آنگاه خداوند مرا برمی‌دارد» (مزمور 27 : 10). تمامِ محبت انسانی محدود است، ولی خدای ما با محبتِ بی‌چون و چرایش ما را می‌پذیرد و در آغوشش نگه می‌دارد. داستان پسر گمشده پذیرشِ او را که گم گشته بود به ما نشان می‌دهد و این که چگونه پدر تلاش کرد تا آن پسر دیگر را که مغرور و ریاکار بود متقاعد به داشتنِ محبت و رحمت نسبت به آن نجات یافته کند. پدر هردوی آن ها را دوست داشت و بهترین تلاش را نمود تا به یکدیگر نزدیک شوند. مشارکت داشتن با خدای پدر سرچشمۀ آشتی و آرامش در زندگی  ماست. گاهی خدا این افتخار را به ما می‌دهد تا در مشارکت با مقدسان بر روی زمین زندگی کنیم. پس باید از پدر آسمانی‌مان برای خانوادۀ زمینی که داریم و همچنین برای اینکه اعضای خانواده آسمانی او نامیده شده‌ایم، سپاسگزار باشیم.

نوشتۀ عبدالمسیح

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO