مقایسه اسلام و مسیحیت: با استناد به ده فرمان (قسمت شانزدهم)
7 . پنجمین فرمان : پدر و مادر خود را احترام کن
«پدر و مادر خود را احترام نما، تا روزهای تو در زمینی که یَهُوَه خدایت به تو میبخشد، دراز شود» (خروج 20 : 12).
1 . هدیۀ خدا: خانواده
خانواده، گوهری است گران بها و یکی از نشانههای فردوس است. خدا انسان را مرد و زن میآفریند تا شکوه و محبت او را نشان بدهد، و همچنین زاد و ولد کند و روی زمین را دوباره پُر سازد. پس خانواده، هستۀ مرکزی برای زندگی بشر و بنیادِ همۀ فرهنگ هاست. خانواده، فراهم کنندۀ حفاظت، امنیت و یک پارچگی است، و بیشتر اوقات ثابت میکند که بسیار نیرومندتر از تمام مکاتب جدید است.
در مجموع همۀ مذاهب موافق هستند که باید به والدین احترام گذاشت. طبیعی است که فرزندان، والدین خود را دوست بدارند و محبت کنند. هنگامی که کمونیزم با آن مرام بیخدایی که دارد، منزلتِ والدین را زیر سؤال میبَرَد، این پنداشت برضد آفریننده و خلقت اوست، و از سوی دیگر بر خلافِ هنجارهای طبیعی و غریزیِ رفتار انسانی میباشد. با دادنِ پنجمین فرمان، خدا از خانواده محافظت میکند. برای ما مناسب است که خدا را برای بنیادِ خانواده شکر کنیم، برای موجودیتش و پیوندهای اسرارآمیزِ محبت و همبستگی که دارد.
در پنجمین فرمان نه تنها خدا به ما امر میکند که پدر را احترام کنیم که سر خانواده و نانآورِ آن است، بلکه به مادر و در مجموع به زنان نیز احترام بگذاریم. زن نیز مانند مرد فراخوانده شده است که صورت خدا را در زندگیاش نشان دهد، و شریکِ برابر با شوهرش در مسئولیتهای خانوادگی باشد. جای شگفتی نیست که وقتی مسألۀ حرمت گذاردن به مادران و همچنین پدران پیش میآید، هر دو عهدِ عتیق و جدید با هم سازگار هستند.
فرمان برای نگه داری و گرامی داشتنِ خانواده، طبیعی و روشن است. حتی در دنیای حیوانات، کوچکترها به دنبال مادران خود میروند، و گاهی پرندگان نر و ماده به نوبت بر روی تخمها مینشینند. هر دوی آن ها به جوجههای جوانتر خوراک میدهند تا زمانی که خودشان بتوانند خوراک تهیه کنند و بخورند. پیوندها و روابط طبیعی در خانواده وجود دارد که به وسیلۀ آفریننده برقرار گردیده و هیچکس نمیتواند بدون این که مجازات شود از حدود اختیارات خود فراتر برود. لیکن امروزه نداهای تمردآمیز را میشنویم که قلوبِ فرزندان را اغوا میکند و سخت میسازد: «از والدین خود اطاعت نکنید یا حتی تسلیم آنها نشَوید. بلکه به فکر خودتان باشید، خویشتن را ارضا کنید و نافرمانیِ خودسرانه را از بچگی خود انجام دهید.» نگاهِ چنین فرزندانِ نافرمان و سرکش، اندوه بار و افسرده به نظر میآید، و شادی در آن ها خاموش شده است. بخش اساسیِ قلب آن ها به شکل فاجعهآمیز ویران گشته است.
2 . از خود گذشتگیِ والدین
پدران و مادران افتخار دارند تا در به وجود آمدنِ نسل تازه شرکت کنند. آفرینشِ هر کودک به خودی خود یک معجزۀ شگفت انگیز است! شاید آن کودک بدون اراده و خواستِ والدینش به وجود آمده باشد. با این همه، پدر و مادر همچنان در کار خدا برای آفرینشِ آن کودک سهیم هستند. خدا آن ها را محترم میشمارد در این که به ایشان اجازه میدهد تا میراثِ ژنتیکی یا زادشناختیِ نسل ها را به بچهای برسانند که در شکم مادر است. بنابراین، انسان باید در برابر آفریننده پیشانی بر زمین بنهد، او را پرستش کند و بابت هر بچهای که تا کنون زاده شده است شکرگزار وی باشد.
مادرانمان به مدت نُه ماه یعنی نزدیک به 275 شبانه روز ما را در شکمشان حمل میکنند. در آنجا تأمین و محفوظ هستیم. در شادی و خشمِ مادر و نیز غمها و نگرانیهایی که دارد شریک میباشیم. چه بسا مادرانمان پیش از زایشِ ما برایمان دعا کرده باشند. کار زادنِ ما بایستی درد و ترسِ فراوان برای او ایجاد کرده باشد.
بیشتر وقت ها، پدر و مادر سالیانِ سال همراه ما هستند. آن ها رشدِ دست ها و پاها و بدن هایمان را مشاهده میکنند، و به خندهها و رنج های ما واکنش نشان میدهند. چه بسا حتی آفریننده را برای وجود و رشد ما شکر کنند. اگر والدین ما زیر اقتدار عیسی بالغ شده باشند، یقیناً ما را به دستهای پدر آسمانیمان سپردهاند، احکام او را به ما آموختهاند و قلوب ما را تشویق نمودهاند تا به خالق و شبان نیکو ایمان آوریم. بدین ترتیب، بیش از آن چه درک کنیم آن ها ما را پرورش دادند، محبت نمودند و مبارک گردانیدند. روز و شب از ما پرستاری کردند و کوشیدند تا خوراک و لباس ما را فراهم نمایند. آن ها خودشان را با تحصیلات و دوستیهای ما مشغول ساختند. هنگامی که بیمار بودیم و در تب میسوختیم، با نگرانی بر بالین ما بیدار میماندند. آنها با ما شادی کردند و در غمهایمان با ما خندیدند.
3 . مشکلاتِ خانوادگی
بین والدین و فرزندان پیوندِ بسیار نزدیکی هست به گونهای که محبت و اعتمادِ متقابل بدیهی است. با این همه، دیگر در فردوس زندگی نمیکنیم. هیچ فرزندی وجود ندارد که در خودش نیکو باشد و والدین نیز در حضور خدا گناهکارند. بنابراین، بزرگترها و نوجوانان تنها به وسیلۀ فیض خدا و تداوم بخششِ متقابلشان زندگی میکنند. بدون بخشش و شکیبایی، آرامشِ پایدار در خانواده وجود ندارد. بازگشت دوبارۀ آشتی در خانواده امکان پذیر نیست، مگر این که پذیرفتن و اعتراف کردن به گناهان و درخواست فروتنانه برای آمرزش در کار باشد. خوشا به حالِ فرزندانی که به وسیلۀ والدینِ خود در محبت و بخشش پرورش مییابند.
این انتخابِ والدین به تنهایی نیست که فرزندانشان را به سوی ایمانِ درست هدایت کنند، زیرا پسر خدا خودش فرمود که همۀ بچهها را نزد او بیاورند تا برکت بیابند. لازم است که ماهیت عیسی و درستیِ او را والدین به فرزندانشان آشکار بسازند، آن ها را هدایت کنند تا احکامش را نگه دارند و قول های وی را به خاطر بسپارند. پدران و مادران برای آموزشِ روحانیِ فرزندانشان یکسان مسئول هستند، ولی باید بدانند که آن ها نمیتوانند ایمانشان را به فرزندانشان ارزانی بدارند، و بیشک نمیتوانند مجبورشان کنند که آن را بپذیرند. هر فرزندی میبایست با خدا بودن یا مخالفت با وی را خودش انتخاب کند. با این حال، برای بچهها خوب است درک کنند که برکاتِ والدین آن ها تا نسل ها باقی میمانَد.
والدین نباید فرزندان خود را لوس و نُنُر یا تنبل بار آورند. از سوی دیگر لازم نیست از آن ها بخواهند تا کارهایی را انجام دهند که برای سن ایشان بسیار دشوار است. خردمندانه است که اجازه دهیم بچهها برای یک دورۀ زمانی شایانِ توجه، بچه باقی بمانند! مدرسه یا آموزشگاه حرفهای مهم است، ولی در بزرگ کردن بچهها تأثیر چندانی ندارد. مهمتر این است که آن ها را متوجه ترسِ خدا و محبت نسبت به خالق کنیم تا وجدان، درستی، صداقت، سختکوشی و پاکی در آن ها پرورش یابد. البته لازم است که والدین وقت کافی با فرزندانشان بگذرانند و به پرسش ها و مشکلات آن ها گوش فرا دهند. بیشتر از همه، مهم است که والدین پیوسته برای فرزندانشان دعا نمایند تا آن ها تولد تازه یابند و با عیسی زندگی کنند.
بچهها در دورۀ بلوغ و مرحلۀ نوجوانی به شدت در مقابل والدینِ خود خواهند ایستاد. اینگونه رشد به سوی خودمختاری، تنها یک مرحله از بزرگسالی است و نباید از آن دلخور شد. اگر والدین فرزندان خود را زودتر به سرپرستی خدای تثلیث سپرده باشند، پس میتوانند در این سال های بحرانی با صبر و حوصله، بدون این که ایشان را مهار نمایند، با آن ها همراهی کنند. در این میان، نوجوانان نیاز دارند که خویشتن را به بهره جستن از کتاب های آموزنده، دوستانِ راستین، برگزیدهای از برنامههای پاکِ تلویزیونی و گروه های نوجوانِ مسیحی با آموزش های هیجانانگیز کتابمقدسی بسپارند. مجبور ساختنِ نوجوانان با روش های قدیمیِ زندگی، سرکشی و نافرمانی در آن ها ایجاد میکند، قلوبشان را سخت میگرداند و راهِ رسیدن به قلب هایشان را میبندد.
درحُکمِ والدین نیاز داریم که هشدار عیسی را فراموش نکنیم: «و هر که یکی از این صغار را که به من ایمان دارند لغزش دهد، او را بهتر میبود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته در قعر دریا غرق میشد» (متی 18 : 6). «لغزش دادن» به معنیِ واکنش های مخالف نشان دادن یا خشمگین شدن نیست، بلکه به معنای از راه به در کردن آن هاست که دروغ بگویند، دزدی کنند، یا بگذاریم در گناهی ویژه درگیر شوند بدون این که هشدارِ جدی به آن ها بدهیم. تربیتِ همایون و خجسته، تنها از ترس و محبتِ خداوند ناشی میشود.
در این دورۀ آگاه از پیشرفتِ علمی که داریم، شاید والدین از دید فرزندانشان عقب افتاده به شمار آیند. گاهی در کشورهای رو به توسعه، مادر یا پدر توانِ خواندن یا نوشتن ندارند. و این مسأله به فرزندی که دارای تحصیلات عالی است اجازه نمیدهد که مغرور شود یا آن ها را مسخره کند. این کار نه تنها بیادبی و گستاخی است بلکه بچگانه و نابخردانه هم هست. توانِ خواندن یا نوشتن نشان نمیدهد که شخص چه قدر خردمند یا ارزشمند است. نیک سرشتی یا قدوسیتِ یک دانشجو را تحصیلاتِ عالی بهبود نمیبخشد و بهتر نمیکند. مهارت و پختگیِ والدین بر مبنای مدارکِ بسیارِ دانشگاهی نیست که دریافت کردهاند یا چه اندازه پول میتوانند پسانداز کنند. صلاحیت آن ها بر اساسِ ارادۀ خداست و این که چگونه برای فرزندانشان در حضور تختِ فیض شفاعت میکنند. پدر بودنِ خدا در قلب والدین محبتِ دلسوزانه جایگزین ساخته است. قربانیِ مسیح در والدین و بچهها اشتیاق و علاقه ایجاد میکند تا یکدیگر را بیچون و چرا خدمت کنند و نسبت به هم فداکار باشند.
نوشته عبدالمسیح
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |