پاسخ به اسلامکتاب افسانۀ معجزات قرآن

کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل چهارم- داشتن معجزات علمی (قسمت چهل و هشتم)

4.3/5 - (3 امتیاز)

کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل چهارم- داشتن معجزات علمی

(قسمت چهل و هشتم)

فصل چهارم: داشتن معجزات علمی

اولاً این جنبه، جنبه ای کاملاً دروغـین و خیالی است و دروغ بـودن این ادعا را در فـصل اول این کتاب به طور مفصل بررسی کردیم زیرا فلسفة نگارش افسانة معجزات قرآن، اثبات پوشالی بودن همین معجزات خیالی بود که به چشم خودتان دیدید. ثانیاً استفاده از معجزه برای ثابت کردن حقیقت و خوب بودن چیزی نشانۀ ضعف آن چیز است نه بی نظیر بودن آن. زیرا اگر چیزی واقعاً خوب باشد برای قبولاندن آن به مردم هرگز نیازی به معجزه نیست.

پیشگویی کردن آینده

این جنبه را نیز به اتفاق در فصل سوم بررسی کردیم و دروغ بودن آن برایمان ثابت شد.

اعجاز عددی

دروغ بودن این جنبه را نیز در همین کتاب به طور مختصر اشاره کردیم ولی کتابی جداگانه نیز به اسم «افسانة اعداد» برای آن خواهیم نگاشت که با دلایل و مدارک مستند بطلان این موضوع را به اثبات برساند.

محوریت دین و تقدیس آن در میان معتقدانش

معتقدین به بی نظیر بودن قرآن مدعی هستند این کتاب موفق شده سرچشمة یک دین بزرگ شود و میان معتقدانش به کتابی مقدس تبدیل گردد. ذکر دو نکته در این مورد ضرورت دارد:

نکتة اول. این خصوصیت هرگز بی نظیر و منحصر به قرآن نیست. نه تنها قبل از قرآن کتاب هایی بوده اند که سرچشمة یک دین قرار گرفته اند (مثل مهاباراتة هند) بلکه بعد از قرآن نیز چندین مورد دین جدید با محوریت یک کتاب به وجود آمده که دین سیخیزم یکی از آن هاست. این دین جدید که کتاب مقدس آن ها آدی گرانت نام دارد 800 سال بعد از اسلام به وجود آمد و یکتاپرست نیز می باشند. اگر با تکیه به این خصوصیت چهارم می گویید قرآن بی نظیر است و هیچ کس نمی تواند کتابی مثل قرآن بیاورد حضرت گورو نانَک کتابی مثل قرآن آورده به نام آدی گرانت که محور یک دین نیز قرار گرفته. اکنون ششصد سال از پیدایش آدی گرانت و دین سیخیزم می گذرد و 35 میلیون نفر معتقد دارد در حالی که 600 سال بعد از ظهور اسلام تعداد مسلمین و معتقدین به قرآن حتی پانزده میلیون نفر هم نبود. البته قلت یا کثرت طرفداران یک موضوع هرگز ملاکی برای حق یا باطل بودن آن نیست.

(پاورقی 56): شاید برخی به اشتباه تصور کنند چون دین سیخیزم بعد از اسلام به وجود آمده از اسلام تقلید شده و ارزشی ندارد. در پاسخ باید عرض کنیم اولاً اگر ظهور یک دین بعد از دینی دیگر به معنای تقلید کردن از دین قبلی باشد پس باید اسلام را هم تقلیدی از دین مسیحیت، یهودیت، زردشت و هکذا دین های دیگر بدانیم و بگوییم اسلام نیز ارزشی ندارد چون تقلیدی است. ثانیاً دین سیخیزم نه تنها تقلیدی از اسلام نیست بلکه پیامبرآن (گورونانَک) به سختی با اسلام مبارزه کرده و طعنه های زیادی نیز به مسلمین و بزرگان اسلام زده که بسیار جای تأمل دارند. یکی از این طعنه هایش که توحید اسلامی را کاملاً زیر سؤال می برد داستان معروفی است به این مضمون که وی در سفری که به منظور تحقیق و مباحثه با اسلامیون به کشور عریستان و شهر مکه داشت یک روز روبروی ساختمان کعبه دراز کشیده بود واستراحت می کرد. یکی از مجتهدین اسلام که قبلاً در بحث با گورو نانک شکست خورده بود و می دانست که وی مسلمان نیست جلو آمد و با لحنی شدید به او گفت: «ای نجس، ای کافر، چرا پاهایت را به طرف خانۀ خدا دراز کرده ای؟ چرا به خداوند ما بی ادبی می کنی؟ گورونانک در همان حالت یکی از پاهایش را بلند کرد وخطاب به او گفت راست می گویی. لطفاً این پای مرا بگیر و به سمتی بچرخان که خدا آن طرف نباشد تا من کمی استراحت کنم. (تاریخ جامع ادیان تآلیف جان بایر ناس)

نکتة دوّم. این خصویت که ایشان اظهار می کنند مربوط به خود قرآن نیست زیرا اگر مربوط به خود قرآن بود باید همان ابتدا اهالی مکه قرآن را می پذیرفتند. در حالی که تعداد مسلمین در مکه تا قبل از هجرت فقط حدود 70 نفر بود. چیزی که قرآن را محور دین کرد برق شمشیرهای اصحاب محمد و خلیفه هایش بود و بعد از آن نیز نیروی عظیم خرافات. اهل مکه نیز که بعداً همگی مسلمان شدند به زور شمشیر فاتحان مکه بود.

داشتن فصاحت و بلاغت

فصاحت و بالاغت یعنی روشن و رسا بودن یک متن. یک متن را زمانی می توان دارای فصاحت و بلاغت دانست که حداقل شش خصوصیت را دارا باشد.

  • از لحاظ دستور زبانی بدون اشکال باشد.
  • تشبیهات آن کاملاً درست باشند.
  • جملاتش طوری باشند که فقط یک معنی از آن استخراج شود آن هم فقط معنایی که منظور واقعی نویسنده است و هر کس آن را به منظور خاصی نسبت ندهد.
  • جمله بندی هایش صحیح باشند.
  • اشکالات علمی (تاریخی، اجتماعی، ریاضی و …) نداشته باشد.
  • حرفهایش با هم تناقض نداشته باشند.

هیچ کدام از این شش خصوصیت در قرآن وجود ندارد پس قرآن فصاحت و بلاغت نیز ندارد. اگر کتاب های «پیامبر دروغین»، «استیضاح خدا» و علی الخصوص کتاب استیضاح نبی فصل ادبیات محمد را مطالعه کنید، این موضوع برای شما کاملاً اثبات خواهد شد. قرآن هیچ کدام از خصوصیات شش گانة فصاحت و بلاغت را که یک متن باید داشته باشد ندارد، حتی یک موردش را. پس گزینة فصاحت و بلاغتش نیز خود به خود حذف می گردد و به عیان در می یابیم فصاحت و بلاغتی که آقایان آن را معجزه می دانند اصلاً وجود خارجی ندارد و تنها زائیدۀ خیالشان می باشد و بس. راجع به این موضوع خاطره ای شخصی برایتان نقل می کنم که شنیدنش خالی از لطف نیست و شاهدی است گویا بر خیال بافی مدعیان بی نظیر بودن قرآن.

چند سال پیش که در ایران بودم با شخصی از دوستان مذهبی گفتگویی در مورد اعجاز فصاحتی و بلاغتی قرآن داشتیم. من چون منکر این موضوع بودم، وی به من گفت شخصی بسیار باسواد را می شناسم که می تواند در این موضوع با تو بحث کند و تو را قانع نماید. پیشنهادش را پذیرفتم و یک روز به دیدار آن شخص رفتیم و او شروع کرد به سخنرانی در مورد فصاحت و بلاغت در قرآن.

وی مدعی بود فصاحت و بلاغت موجود در قرآن بی نظیر می باشد و معجزه ای است بزرگ از معجزات قرآن. از ایشان خواستم این فصاحت و بلاغت را قدری برایم توضیح بدهند. وی گفت از جهات مختلفی می توان آن را بررسی نمود. برای مثال چینش حروف و کلماتی که در آیه های قرآن استفاده شده طوری است که با کوچک ترین جابجایی یا عوض کردن آنها با کلمه یا حرفی دیگر معنای آیه را کاملاً به هم می زنند و هیچ کلمه ای را نمی توان جایگزین کلمات قرآن کرد. گفتم اگر بنده چند آیه از قرآن بخوانم شما می توانید روی آن آیات این موضوع را برایم شرح بدهید تا بهتر متوجه بشوم؟ گفتند بله شما چند آیه بخوانید تا من شرح بدهم. این دو آیه را روی یک تکه کاغذ نوشتم و گفتم شرح بدهید:

یَومَئذٍ یَقولُ لَهم اَسرِعوا اِلی کُتُبکُم الّتّی کُنتُم تُطالِعونَ )*( فَیَنطَلِقون وَ یَرونَ اَنّ الکُتُبَ قَبلَهُم فِی النّارِ یَشتَعِلونَ

از این دو آیه ده ها جور معجزه و ده ها جور فصاحت و بلاغت برایم شرح داد. اول به رابطة کلمات اسرعوا و فینطلقون اشاره کرد و گفت که در معنا چه تناسب زیبایی دارند طوری که جایگزین کردن آن ها با هر کلمه ی دیگر این تناسب و زیبایی را به هم می زند. بعد زیبایی مفهوم هر دو آیه را مطرح ساخت و قدری در موردش سخنرانی کرد و سپس طرز چینش حروف آن را معجزه ای دانست که هیچ کس نمی تواند مثلش را بسازد. این ها که تمام شد به سراغ وزن و آهنگ آیات رفت و در حالی که با لحن و صدای خودش آن ها را قرائت می نمود، آهنگ زیبای آن را معجزه ای در موسیقی معرفی کرد. القصه همچنان تا حدود نیم ساعت شرح فضیلت بود که برای این دو آیه می گفت تا این که وسط حرفش پریدم و گفتم دوست عزیز زیاد زحمت نکش این دو آیه اصلاً در قرآن وجود ندارند من این دو آیه را همین نیم ساعت پیش از خودم بافتم!

دوستم که مرا برای بحث به دیدار او برده بود از شنیدن این حرف چنان شوکه شد که دستانش را به سمت او گرفت و گفت: خاک بر سرت. آبرویمان را بردی و …

آهنگین بودن

این جنبه نیز هرگز برای قرآن منحصر به فرد نیست زیرا تمامی اشعار عالم دارای وزن و آهنگ می باشند که توسط بهترین خوانندگان با بهترین لحن و آوازها خوانده می شوند و شنونده را تحت تأثیر قرار می دهند. صدای زیبا ذاتاً در روح حساس آدمی تأثیر می گذارد. چه شعر باشد و چه قرآن. اگر انسانی بد صدا آن را بخواند موجب ملالت خاطر در شنونده می شود و اگر انسانی خوش صدا آن را بخواند شنونده را به وجد می آورد بنابراین چیزی که در روح انسان تأثیر می گذارد خود شعر یا جمله یا آیه نیست بلکه آهنگی است که در صدای دلنشین و زیبای خوانندۀ آن است حتی اگر شنونده فردی کاملاً بی سواد باشد و یک کلمه از گفته های خواننده را نیز درک نکند. به همین خاطر است که گاهی اوقات می بینیم در مراسم ختم مردگان در مساجد، یک مدّاح با لحنی کاملاً پرسوز و غمناک آیاتی از قرآن را پشت میکروفون می خواند ولی حاضران بی آن که بفهمند مفهوم آیات چیست با آهنگ غمگین آن بر سر و صورت خود می زنند و گریه می کنند، حتی اگر موضوع آن آیات، مسائل جنسی باشد. یک بار خودم شاهد بودم مداحی این آیه را با لحنی غمگین می خواند:

نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ

زنانتان کشتزار شما هستند پس بکارید در آنها از هر طرف که می‌خواهید.( بقره، 223)

او این آیه را می خواند و حاضران در مجلس خون گریه می کردند.

آری تمامی ابعادی که مدعیان برای بی نظیر بودن قرآن مطرح می کنند همگی بی اساس است و هیچکدام واقعیت ندارد. در نتیجه این ادعا که می گویند هیچ کس نمی تواند مانند قرآن را بیاورد خود به خود منتفی می شود. (سالبه به انتفاع موضوع) باید بگوییم آوردن کتابی پر از اشتباه مانند قرآن آسان است زیرا تمامی کتاب های موجود در جهان همگی کتابی هستند مانند قرآن و حتی بسیار بسیار بهتر از قرآن. ادعای بی نظیر بودن قرآن تنها از تعصبات کورکورانۀ معتقدانش ناشی می شود و امری است کاملاً طبیعی زیرا به قول معروف هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است و بنا به دلایلی روانی که بحث آن در این مجال نمی گنجد، هر کسی داشته های خودش را در عالم، بی نظیر و بهترین می داند به خصوص این چهار چیز مهم یعنی دین، وطن، نژاد و زبان مادری که اکثر جنگ ها و کشت و کشتارهای جهان نیز بر سر همین چهار چیز اتفاق می افتند. شاید برخی از مسلمین دلایل ما را بر طبیعی بودن این مسأله که هر کس داشته های خودش را برتر از دیگران می داند و همین موضوع دلیل بی نظیر دانستن قرآن از سوی آن هاست نپذیرند ولی جواب همۀ آنها در خود قرآن وجود دارد و آیة 32 سورۀ روم، هم جوابی است محکم و کوبنده برای خود آن ها و هم حسن ختامی است برای تمام بحث های ما در این مسأله و بحث تحدی.

(پاورقی 57): این پندار باطل از خصوصیت خودمداری بشر در مرحلۀ تک خدایی (یکتاپرستی) ناشی می شود این مرحله شبیه حالات روانی کودک در مرحلة تک مادری است که کودک همه چیز را مال خودش می داند و داشته های خود را بهتر از داشته های دیگران می پندارد. مراجعه شود به کتاب روانشناسی دین.

کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ

هر گروهی به داشته های خودشان غرور می ورزند.( سورۀ روم، 32)

برگرفته از کتاب افسانۀ معجزات قرآن

نوشتۀ بهزاد پوربیات

‫28 دیدگاه ها

  1. در این مقاله مهمل گویی شده‌.در داستان گورو نانگ وگفتگویش با مجتهد مسلمان دروغ آشکاری وجود دارد .کعبه در نزد مسلمانان یک مسجد است و اولین خانه ای است که برای پرستش خدا ساخته شده است.و قبله مسلمانان است و هیچ مسلمانی عقیده به خدایی کعبه ندارد که به جناب گورو بگوید رو به خدای من دراز نکش .پس این گفتگو ساختگی بوده.در قرآن نوشته شده که هر طرف که رو کنی رو به سوی خدا کرده ای وسواره وپیاده ویا هنگام خواب میتوانی خدا را صدا بزنی.قبله یک شاخص برای هماهنگی مسلمین است .دروغ دیگر گفتید که موقع مداحی در مراسم ختم با شنیدن صوت قرآن گریه می کردند .مردم با گوش دادن شعرها ونوحه های مداحان گریه می کنند نه آیات قرآنی.اگر هم در هنگام تلاوت قرآن هم کسانی می گریند ربطی به تلاوت قرآن ندارد داغدیدگان در هرصورتی می گریند.وخواندن قرآن در مراسم ختم برای گریاندن مردم نیست.آیه 223بقره را مغرضانه معنی کردی.بله زن کشتزار مردش است همانگونه که زن اسحاق برای شوهرش میوه یعقوب را به ثمر آورد وزنان یعقوب مزرعه وی بودند و12میوه ارزشمند که در راس این میوه ها یوسف قرار داشت.این ایرادات از نوع آتێیستی هست نه در شان ادیان ابراهیمی .درمورد آیین سیک هم .این دین یک جنبش اصلاحی در آیین هندو بوده که به نفی بت پرستی پرداخته و معتقد به تناسخ است ومنکر معجزات موسی وعیسی است مانوری که شما برای ضدیت این دین با بزرگان اسلام دادی .باید بدانی که ضدیت این دین با مسیحیت بیشتر از اسلام هست ونوعی تواضع در مطالب بزرگان سیک نسبت به پیامبر اسلام وجود دارد .تواضعی که نظیرش نسبت به مسیحیت وجود ندارد

      1. سیک ها معتقد نیستند که عیسی خداست، زیرا آیین سیک می آموزد که خدا نه متولد شده و نه مرده است. عیسی متولد شد و یک زندگی انسانی داشت، بنابراین، او نمی تواند خدا باشد. با این حال، سیک ها هنوز به همه اعتقادات احترام می گذارند. … در کتاب گورو گرانت صاحب خدا این گونه معرفی شده نه می میرد ونه متولد میشود.

  2. گورو نانگ در کتابش حتی ادعای نبوت نکرده.او یکتاپرست ومخالف چند خدایی وشرک بود مسلما مسیحیت نیز دینی چند خدایی است که فقط ادعای توحید میکند .

    1. مسیحیت دینی است که به وحدانیت خدا باور بنیادی دارد و مسئلۀ تثلیث در این وب سایت به تفصیل بررسی شده و توجه شما را به مقاله های مربوطه جلب می کنم.

      1. مسیحیت ادعای توحید می کند ولی سه شخص را کاندید خدایی اعلام کرده سه کس در هیچ چیز یکی نیستند.عیسی در رنج وخدای پدر بری از رنج .در چه چیز یکی بودند؟در هیچ چیز

        1. این سه شخصیت دارای ذات و جوهر واحدی هستند اما دارای شخصیت های متفاوت و این راز الوهیت است که خدا از طریق کلامش به ما آشکار ساخته. ما نیستیم که تعیین می کنیم خدا چگونه باید باشد. این خداست که از طریق کلام مقدس و الهام شده اش در طول تاریخ کتاب مقدس خود را مکشوف ساخته و درک ذات الهی امری است رمز آلود که حتی محمد هم اذعان داشته که درک آن غیرممکن است.

          1. کتاب مقدسی که پر از افسانه است را کلام مطلق خدا حاصل الهام ومکاشفه میدونی وتحریف این کتابها را قبول نداری.به پیدایش 30 توجه کن با کذاشتن چوبهای خط زده جلوی چشمان گوسفندان در هنگام جفت گیری بره هایشان ابلق میشدند35پس همان روز لابان تمام بزهای نری که خطّدار و خالدار بودند و بزهای ماده‌ای که ابلق و خالدار بودند و تمامی بره‌های سیاه رنگ را جدا کرد و به پسرانش سپرد. 36آنگاه آنها را به فاصلهٔ سه روز راه از یعقوب دور کرد. درضمن، خود یعقوب در آنجا ماند تا بقیهٔ گلهٔ لابان را بچراند.
            37آنگاه یعقوب شاخه‌های سبز و تازهٔ درختان بید و بادام و چنار را کَند و خطّهای سفیدی بر روی آنها تراشید. 38این چوبها را در کنار آبشخور قرار داد تا وقتی که گله‌ها برای خوردن آب می‌آیند، آنها را ببینند. وقتی گله‌ها برای خوردن آب می‌آمدند، و می‌خواستند جفتگیری کنند، 39جلوی چوبها با یکدیگر جفتگیری می‌کردند و بره‌هایی می‌زاییدند که خطّدار، خالدار و ابلق بودند. 40یعقوب، این برّه‌ها را از گلهٔ لابان جدا می‌کرد و به گلهٔ خود می‌افزود. به این ترتیب او با استفاده از گلهٔ لابان، گلهٔ خودش را بزرگ می‌کرد. 41در ضمن هرگاه حیوانات مادهٔ قوی می‌خواستند جفتگیری کنند، یعقوب چوبها را در آبشخور جلوی آنها قرار می‌داد تا کنار آنها جفتگیری کنند. 42ولی اگر حیوانات ضعیف بودند، چوبها را در آنجا نمی‌گذاشت. بنابراین حیوانات ضعیف از آنِ لابان و حیوانات قوی از آن یعقوب می‌شدند. 43بدین ترتیب یعقوب بسیار ثروتمند شد و صاحب کنیزان و غلامان، گله‌های بزرگ، شترها و الاغهای زیادی گردید

          2. وقتی مسئله به قرآن و افسانه های آن مثل اصحاب کعف اشاره می کنید به معجزه اعتقاد دارید ولی وقتی به کتاب مقدس رجوع می کنید و به این گونه مسائل برخورد می کنید مسئلۀ معجزۀ الهی را در نظر نمی گیرید. واقعاً چه چشم انداز منطقی دارید.

      2. من بااینکه مسلمانم به موضوعات و حرفهایی که در مورد اسلام میزنید هیچ مشکلی ندارم و اکثرا رو قبول دارم ولی تعجب میکنم کسایی که معتقد به مزخرفاتی مثل یهودیت و مسیحیت هستند و به اون چرندیات اعتقاد دارند از چرندیات اسلام ایراد میگیرن. کوری عصاکش کور دگر شد همینجا معنا میده. شماها دنبال حقیقت نیستید دنبال منافع شخصی و مذهبی هستید

  3. اگر بخواهیم به توحید نمره بدهیم توحید آیین سیک که یک مکتب انسانی است از مسیحیت که منشاء اولیه آسمانی دارد نمره بهتری اخذ می کند

    1. کسی از شما نمره نخواست دوست عزیزم و در ضمن مسئلۀ وحدانیت خدا در تثلیث مسئله ای نیست که شما یا هر کس دیگری به اون نمره بدهند. این مکاشفه ای است که خدا از ذات خود از طریق کلام مقدس و الهام شده اش به ما بخشیده. ما تعیین نمی کنیم که ذات خدا چگونه باید باشد بلکه خدا می بایست خود را مکشوف سازد. و اگر با مغز چند گرمی مان نمی توانیم راز الوهیت را درک کنیم، مشکل از ما است و نه از خدا یا کلام مقدسش.

  4. چنین ادعایی نه تنها مورد قبول همه مسیحیان نیست گروههای هرچند در اقلیت عقیده شمارا قبول ندارند.بلکه تثلیث جایی در تاریخ دین یهود که وارثان کتاب عهد عتیق هستند نداشته. تثلیث عقیده ای است که از اول تاریخ انبیا نبوده .عقیده ریشه داری نیست.این عقیده از زیر بوته ای 18قرن پیش کمی زودتر یا دیر تر سر برآورده.ما تعیین نمی کنیم که خدا چگونه باشد ولی خدا خودش را معرفی کرده برای یادآوری ذکر شمع ییسرائیل را برایت خواهم فرستاد.عیسی در نزد شما پیکره ایست که برای خدا ساخته اید در حالیکه حق نداشتید هیچ پیکره ای درخشکی وآب وآسمان برای خدا بتراشید آیا خدا عهدش با اسرائیل را فراموش کرده بود؟ای اسرائیل بشنو! یهوه، خدای ما، یهوه واحد است.

    پس یهوه‌خدای خود را به تمامیِ جان و تمامیِ توانِ خود محبت نما.

    و این سخنانی که من امروز تو را امر می‌فرمایم، بر دلِ تو باشد.

    و آنها را به پسرانت به دقت تعلیم نما، و هنگامِ نشستنت در خانه،

    و رفتنت به راه، و وقتِ خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نما.

    و آنها را بر دستِ خود برای علامت ببند، و در میانِ چشمانت عصابه باشد.

    و آنها را بر باهوهای درِ خانه ات و بر دروازه‌هایت بنویس.

    1. برای خود یهودیان نیز این معمایی است که چگونه ممکن است مفهوم تثلیث به این اندازه در عهدعتیق ریشه داشته باشد. جهت اطلاع بیشتر در بارۀ واژۀ واحد در عبری لطفاً به تفاوت به کارگیری کلمات اَخَد و یخید در عهدعتیق به این زبان دقت کنید.

  5. درک خدا و کارهای او سخت است ولی خداوند خودش را نقض نمی کند به خود اهانت نمی کند.مخلوق نمیشود .آیا برای هرکس ادعای خدایی شود باید پذیرفت؟ شیوا ویشنو رام در زمان حال ومردوک وبعل
    درگذشته درمورد همه اینها ادعای اولوهیت شده.آیا به صرف ادعا باید پذیرفت.آیا تلقی میلیونها نفر در طول تاریخ تاکنون از تلقی توحید کتاب مقدس اشتباه بوده وتلقی شما درست است؟ تلقی یهود از خدا در تورات و زبور وسایر کتابها خدای واخد بدون تثلیث هست در آرا ملکی واشعیا و داوود وموسی و…توحید بدون تثلیث بوده.موسی وداوود هیچ اشاره ای به تثلیث نکردند آنها تثلیث را نشنیده بودند.موسی فقط شنیده بود بشنو ای اسراییل یهوه خدای واحد است او دارای هیچ تصویر وپیکره ای نیست

    1. عیسی نه فقط ادعای الوهیت کرد بلکه آن را زندگی و عمل کرد. معجزات او از قبیل تسلط او بر طبیعت، زمان، فاصله مکانی و بسیاری چیزهای دیگر و نیز سخنان و تعالیم او، همه و همه اشاره به الوهیت او می کنند. این تنها یک ادعا نبوده و قابل مقایسه با شیوا، ویشنو رام و مردوک و بعل نیست. ادعا کاری سهل و آسان است اما اثبات آن امری است جداگانه و عیسی مسیح تنها شخص در تاریخ بوده که به ادعاهای خود جامۀ عمل پوشانیده.

  6. خدایی که به این راحتی به شکل انسان در می آید؟؟!!!!چرا امروزه به شکل انسان در نمی أید ؟درپایان متن مکان هم نامگذاری میشود جایی که با خدا کشتی گرفته شد چهره خدا نامگذاری شد24شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده پسر و تمام اموال خود را برداشته، به کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همان جا تنها ماند. سپس مردی به سراغ او آمده، تا سپیدهٔ صبح با او کشتی گرفت. 25وقتی آن مرد دید که نمی‌تواند بر یعقوب غالب شود، مفصل لگن ران او را محکم گرفت، به طوری که لگن او از جا در رفت.
    26سپس آن مرد گفت: «بگذار بروم، چون سپیده دمیده است.» اما یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهی نمی‌گذارم از اینجا بروی.»
    27آن مرد پرسید: «نام تو چیست؟»
    جواب داد: «یعقوب.»
    28به او گفت: «پس از این نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود، بلکه اسرائیل، زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شده‌ای.»
    29یعقوب از او پرسید: «نام تو چیست؟»
    آن مرد گفت: «چرا نام مرا می‌پرسی؟» آنگاه یعقوب را در آنجا برکت داد.
    30یعقوب گفت: «در اینجا من خدا را رو به رو دیدم و با وجود این هنوز زنده هستم.» پس آن مکان را فنی‌ئیل (یعنی «چهرهٔ خدا») نامید.
    31یعقوب هنگام طلوع آفتاب به راه افتاد. او به خاطر صدمه‌ای که به رانش وارد شده بود، می‌لنگید. 32(بنی‌اسرائیل تا به امروز ماهیچهٔ عِرق النِساء را که در ران است نمی‌خورند، زیرا این قسمت از رانِ یعقوب بود که در آن شب صدمه دید

    1. برای خدا هر امری امکان دارد و او مسلماً قادر به انسان شدن هم هست و این سؤال که چرا امروزه به شکل انسان در نمی آید در کتاب مقدس به روشنی پاسخ داده شده که وقتی زمان به کمال رسید خدا پسر خود را به جهان فرستاد. زمانی که عیسی مسیح به دنیای ما پا گذاشت زمان مقرر خدا بود. خدا برای هر رخدادی زمان بندی خود را بر طبق صلاح دید خود دارد. در باره کشتی گرفتن یعقوب با خدا چندین مقاله در وب سایت پرپاسخ موجود است که توجه شما را به آنها جلب می کنم.

  7. عیسی هیچ گاه ادعای الوهیت نکرد .معجزه فقط مخصوص عیسی تنها نبود.کجا عیسی گفت من پروردگار شما هستم ومرا عبادت کنید.این چه خداوندی است! که فراموش می کند تا خود را معرفی کند بایستی اینجور خود را معرفی کند من وپدر وروح القدس هرسه خداهستیم ما هستی را بوجودأوردیم. این چه خدایی است که اعتماد به نفس در خدایی ندارد وهمه چیز را به پدر موکول می کند معلوم میشود که طراحان تثلیث دست وپای خود را گم کردند وآنقدر آشفته بودند که رد غلط بودن تثلیث را در انجیل برجای گذاشتند.عیسی گفت پدر مرا فرستاد ‌‌‌‌‌‌.کارگردانان تثلیث در این سناریو خدایی ضعیف النفس خلق کردند که وابسته به پدر است ولی پدر وابسته به اونیست .درباره معجزه خداوند میتواند همه بره های یک گله راابلق یا خالدار ویا همه را نر ویا همه را ماده گرداند بدعای یک پیامبر یا یک بنده.اما لحن بیان در پیدایش بگونه ایست که گویی که سیاست یعقوب باعث بوجود آمدن این معجزه شده نه اراده الهی …مسلما عیسی با یک سبد کوچک غذا جماعت بزرگی را سیر کرد این از قدرت عیسی نبود بلکه از قدرت خداوند بودهمانگونه که موسی در عبور از دریا به قدرت خدا عبور کرد نه با قدرت خود..خدا بود که عصایش را به مار تبدیل کرد نه خود او .ونه عیسی بود که عصای موسی را به مار تبدیل کرد.خدا بود که زمین را در شش روز آفرید وروز هفتم کاری انجام نداد مسلما عیسی این کار را انجام نداد.شما نان خدا را می خورید ولی این نان را از عیسی می دانید خدا شفایتان میدهد ولی شفا را از عیسی می دانید .شما نان ده وشفا دهنده را اشتباه گرفته اید عیسی خود محتاج نان خداست.عیسی خود محتاج شفا توسط خداست.او گرسنه بود ومحتاج خوردن انجیر! او فرستاده خدا بود.پیامبری از جنس انسان دارای نیاز ..شما شفا را از خدا می گیرید ولی آن را به مریم نسبت می دهید نانتان را خدا می دهد در کارهایتان خدا گشایش می کند ولی بازشدن گره مشکلات را به مریم مقدس نسبت می دهید.قرآن نگفته شما مریم را خدا میدانید بلکه گفته شما مریم را به خدایی اتخاذ کردید یعنی به خدایی گرفته اید

  8. درمورد ماجرای یعقوب و لابان جوری داستان بیان شده که ابلق شدن ویا خالدار شدن بره ها حاصل زرنگی یعقوب بوده نه معجزه .راستی نگفتی چطوری دو نفر شمعون ویهودا یک شهر را شکست دادند؟

  9. من همه ابعاد این داستان را قبلا نخوانده بودم ویا تکه های مربوط به این داستان .ولی خوشحال هستم که حداقل متوجه ایرادی که در کار یعقوب وجود داشت شدم

  10. در ضمن، سیکه یک جنبش فکری-اجتماعی برای آشتی میان هندو و اسلام بود و شخص نانک قصد ایجاد دین نداشت ولی بعدها شکل دین گرفت که اون هم با اهداف منافع شخصی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO