کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل پنجم: خاطرات نویسنده، خاطرۀ سوّم (قسمت پنجاه و یکم)
کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل پنجم: خاطرات نویسنده، خاطرۀ سوّم
(قسمت پنجاه و یکم)
فصل پنجم: خاطرۀ سوّم
شبی از شبهای ماه رمضان با یکی از رفقا بحثی داشتیم در مورد توجیهات دینی. دوستم می گفت جواب های مفسرین و بزرگان دین توجیه نیستند بلکه جواب هایی هستند صحیح و قانع کننده. گفتم من حاضرم برایت ثابت کنم حتی اگر حرف های قرآن برعکس این هم بود روحانیون و مفسرین قرآن به همین شکل امروزی آنها را به عنوان حقیقت به خورد مردم می دادند و مردم هم کاملاً قانع می شدند. دوستم گفت امکان ندارد. حقیقت یک چیز است برعکس آن که دیگرحقیقت نمی شود. در صورت برعکس شدن هیچ جوابی برای آن وجود نخواهد داشت، پس مردم هم قبول نخواهند کرد. گفتم من حاضرم به طور عملی برایت اثبات کنم که می شود. گفت چطور؟ گفتم دو شب با هم قرار می گذاریم می رویم مسجد آنجا برایت ثابت می کنم.
فردای آن روز به مسجد رفتیم روحانی مسجد برای مردم سخنرانی می کرد. بعد از اتمام سخنرانی دست بلند کردم و گفتم ببخشید حاج آقا سؤالی دارم که اگر امکانش هست همین جا جوابش را بدهید. گفت بپرس. گفتم پیامبران الهی همگی به نوعی با خداوند دیدار کرده اند. ماجرای دیدار دو تن از این پیامبران یعنی موسی و محمد در قرآن ذکر شده ولی با جملاتی متفاوت. مثلاً در مورد موسی می گوید: موسی به دیدار خداوند رفت ولی در مورد حضرت محمد گفته شده محمد را به دیدار خداوند بردند. چرا در مورد موسی لفظ رفتن استفاده شده ولی در مورد محمد لفظ برده شدن؟
(پاورقی 58): ولقد جاء موسی لمیقاتناپا
(پاروقی 59): سبحان الذی اسری بعبده لیال من المسجدالحرام الی المسجد االقصی …
روحانی پاسخ داد سؤال بسیار خوبی است. هیچ حرفی در قرآن بی حکمت نیست. این تفاوت در لفظ تفاوت مقام این دو پیامبر را می رساند و نشان می دهد پیامبر ما یعنی حضرت محمد مقامی بسیار والاتر از حضرت موسی دارد. گفتم چطور؟ اگر می شود بیشتر توضیح بدهید. گفت برده شدن با رفتن فرق دارد برای مثال یکی از دوستان شما جشنی ترتیب داده و می خواهد مردم را به این جشن دعـوت کند. برای این کار دعوتنامه می فرسـتد و هر کس که دعوتنامه دریافت کرده با پای خودش به جشن می رود ولی برای شما که نزد او بسیار عزیزتر از دیگران هستید، ماشین مخصوص می فرستد و می آید شما را به محل جشن می برد. دیگران به جشن می روند ولی شما به جشن برده می شوید و این نشان گر اهمیت مقام و جایگاه شما نزد صاحب جشن است.
سخنرانی شیخ که تمام شد از دوستم پرسیدم جوابش چطور بود؟ گفت واقعاً عالی جواب داد لذت بردم گفتم از چند نفر دیگر هم بپرس ببین نظر آن ها چیست؟ پرسید و آنها نیز گفتند جوابش حرف نداشت. حاج آقا واقعاً روحانی باسوادی است. به دوستم گفتم فردا باید به یک مسجد دیگر هم برویم.
شب فردا به یک مسجد دیگر رفتیم. آن جا هم یک روحانی بود که برای عده ای از مردم سخنرانی می کرد به دوستم گفتم با اجازه ات امشب همان سؤال دیشب را به طور برعکس خواهم پرسید. بعد از اتمام سخنرانی درست مثل دیشب دست بلند کردم و گفتم ببخشید حاج آقا سؤالی دارم که اگر امکانش هست همین جا جوابش را بدهید. گفت اشکالی ندارد بپرسید. گفتم پیامبران الهی همگی به نوعی با خداوند دیدار کرده اند ماجرای دیدار دو تن از این پیامبران یعنی موسی و محمد در قرآن ذکر شده ولی با جملاتی متفاوت. مثلاً در مورد حضرت محمد قرآن می گوید محمد به دیدار خداوند رفت ولی در مورد حضرت موسی گفته شده موسی را به دیدار خداوند بردند. چرا در مورد محمد لفظ رفتن استفاده شده ولی در مورد موسی لفظ برده شدن؟
روحانی کمی تأمّل کرد و گفت به نکتۀ بسیار ظریفی اشاره کردید. به طور یقین قرآن حرف بی دلیل نمی زند. پیامبران الهی با هم متفاوتند پس طبیعی است شرح دیدارشان با خداوند نیز متفاوت باشد. پیامبر اسلام اشرف الانبیا است و مقامی بسیار برتر از سایر پیامبران دارد، برای همین در موردش لفظ رفتن استفاده شده. گفتم اگر می شود بیشتر توضیح بدهید. گفت مثالش به این شبیه است که پدری دو فرزند دارد که هر دو دانشجو هستند. فرزند اول چون خودش عاشق علم و دانش و درس و دانشگاست هر روز از روی شوق و علاقه با پای خودش به دانشگاه می رود ولی فرزند دوم چون زیاد قدر علم و دانش را درک نمی کند و شوق و ذوقش برای علم و دانش کم است پدر خودش او را به دانشگاه می برد و به او می گوید برو درست را بخوان. فرزند اول می رود ولی فرزند دوم برده می شود. فرق پیامبر ما با حضرت موسی چنین فرقی است.
بعد از اتمام سخنرانی به دوستم گفتم از چند نفر بپرسیم ببینیم نظرشان در مورد این جواب چیست. یکی گفت واقعاً جواب عارفانه ای بود. دیگری گفت جالب بود نمی دانستم پیامبر ما تا این حد از دیگر پیامبران برتر و باهوش تر است. سومی گفت به نظر من که عالی بود قرآن همه چیزش زیباست کلمه به کلمه اش رازی در خود نهفته؛ هیچ حرفش بی حساب و کتاب نیست. و الی آخر…
دوستم که مات و مبهوت مانده بود گفت حالا به حرفت رسیدم. گفتم پس قبول کن دین فقط با توجیه، خودش را میان مردم جا کرده و هیچ حقیقتی در آن نیست. حتی اگر حرف های قرآن برعکس این هم بود روحانیون و مفسرین قرآن به همین شکل امروزی آن ها را با عنوان حقیقت به خورد مردم می دادند و مردم هم کاملاً قانع می شدند. همان گونه که امروز قانع شدند و از حرفی که کاملاً ضد آن در قرآن وجود دارد لذت بردند و نسبت عرفان هم به آن دادند. این نشان می دهد به اسم دین هرکاری می شود انجام داد و بدترین کارها را به نام دین توجیه کرد و رنگ حقانیت به آن زد. به قول یکی از دانشمندان چه با دین و چه بدون دین انسان های خوب کارهای خوب انجام می دهند و انسان های بد کارهای بد ولی برای اینکه شخصی با ظاهری خوب کاری بد انجام دهد قطعاً به دین نیاز دارد زیرا فقط دین چنین استعدادی دارد که کار بد را به خوبی توجیه کند و لباس درستی و حقانیت بر آن بپوشاند و عامۀ مردم هم قبولش بکنند.
برگرفته از کتاب افسانۀ معجزات قرآن
نوشتۀ بهزاد پوربیات
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
معنی کلمه «اسری» بردن نمی باشد.
وقتی در ترجمه اشتباه وارد می کنید یعنی کل داستان سرایی تان بر پایه حقیقت و راستی نیست.
دوست عزیز آقای امین سلام و روز شما به خیر و خوشی،
لطفاً به تمام متن مقاله با دقت توجه کنید و آن را با دقت بیشتر مطالعه فرمایید.
ضمن عرض تشکر و قدردانی،
پرپاسخ