پاسخ به اسلامکتاب افسانۀ معجزات قرآن

کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل چهارم، مباحث تکمیلی-خواص متون ادبی و دینی (قسمت چهل و دوم)

رای بدهید

کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل چهارم، مباحث تکمیلی-خواص متون ادبی و دینی

(قسمت چهل و دوم)

فصل چهارم: خواص متون ادبی و دینی

شعر و ادب عرصة وسیعی است که همیشه با احساس بشر سروکار داشته است. معنای لغوی شعر همان احساس است که هم خانوادۀ کلمات شَعَرَ، یَشعُرُ در زبان عربی است. همان گونه که از معنای این کلمه نیز پیداست شعر زائیدۀ قوّۀ تخیّل در انسانهاست. قوّۀ تخیّل مختص انسان می باشد و حیوانات هرگز قوّۀ مُخیّله ندارند. دلیل وجود قوّۀ تخیّل در آدمی عقل اوست. هرگاه عقل آدمی نتواند پاسخ گوی نیاز و سؤال وی باشد قوّۀ تخیّل شروع به رشد می کند تا احساس آرامش را در بشر جایگزین کند زیرا انسان هرگز نمی تواند بی جواب ماندن را برای همیشه تاب بیاورد و از نظر روانی دچار عدم تعادل می شود.

یکی از بزرگترین مصادیق این تخیّل احساس بخش، شعر و ادب است لکن شعر که از قدیم به عنوان ابزاری در دست تخیّل انسان بود کم کم به عرصه های اجتماعی نیز پا نهاد و مسائل اجتماعی رنگ شعر و ادب به خود گرفتند. تنها رقیب شعر در عرصة تخیّل، برادر همزاد و دوقلوی او یعنی دین می باشد که در این عرصه از برادر همزادش نیز جلو زده است. دین که برای بهتر بیان کردن مقاصد خود در میان عامة مردم به یک سخنگوی ماهر نیاز داشت کم کم با برادر همخون و همزاد خودش یعنی شعر درآمیخت و بدین گونه دین وارد شعر و شعر وارد دین شد آن چنان که شاعران سایة پیامبران گشتند.

پیشة شاعر که سخن پروری است         سایه ای از حکمت پیغمبری است

پیش و پسی بَست صف کبریا             پس شُعرا آمد و پیش انبیا (نظامی)

متون دینی و ادبی به لحاظ درآمیختن با یکدیگر و ریشه در احساس و تخیّل داشتن، خصوصیاتی شبیه یکدیگر دارند. قرآن نوعی شعر است. شاید برخی بگویند نه شعر است و نه نثر. متنی که نه شعر باشد و نه نثر، نثر مُسَجّع نام دارد. نثر مسجع یعنی نثری که با شعر آمیخته است، دارای قافیه و گاهی نیز دارای وزن. درست مانند گلستان سعدی. برخی سوره های قرآن بسیار شبیه شعرند مثل سوره های تکویر، علق، نجم، الرحمن و … برخی دیگر نیز نثر هستند مثل بقره، نساء، آل عمران. قرآن را چه شعر بدانیم، چه نثر و چه نثر مسجع، بالآخره یک متن ادبی است دارای تشبیهات فراوان و سایر خصوصیات شعر و ادب. به همین خاطر همان خصوصیات و مشکلاتی را دارد که متون ادبی، آنها را دارند. این خصوصیات را بررسی می کنیم.

داشتن معانی گوناگون و متضاد با یکدیگر

دنیای دین و دنیای شعر و ادب دریایی است مملو از تشبیه، کنایه، مجاز، استعاره، ایهام، حُسن تعلیل و … برخی از این خصوصیات را دین از شعر گرفته (مثل تشبیه) و برخی دیگر را شعر از دین (مثل حُسن تعلیل). این خصوصیات تماماً مفاهیمی چند پهلو در ذهن آدمی ایجاد می کنند طوری که هرگز بدون قرینه نمی توان مقصود واقعی گوینده را از آن ها فهمید. پرکاربرد ترین این مفاهیم، تشبیه است که از دنیای شعر وارد دنیای دین گردیده. تشبیه چهار رکن دارد:

1- مُشبّه  2- مُشبّهٌ بِه  3- ادات تشبیه  4- وَجه شَبَه

اگر در یک متن هر چهار رکن تشبیه حضور داشته باشند منظور گوینده اش را به طور واضح می توان فهمید ولی اگر یکی از این ارکان حذف شود ده ها و صدها گونه منظور متناقض با یکدیگر می شود از آن استخراج نمود برای مثال:

پدری به فرزندش می گوید کی ازدواج خواهی کرد؟ پسر جواب می دهد هر وقت شما دختری مثل ماه و خانه دار برایم پیدا کردید. روزی پدر می آید و می گوید دختر مورد نظرت را پیدا کردم. هم زیباست مثل ماه و هم خانه داری و آشپزی اش عالی است. پسر می گوید من کی گفتم دختری که من می خواهم باید این خصوصیات را داشته باشد؟ منظور من از مثل ماه بودن این بود که کاری به کار من نداشته باشد. مثل ماه، شب ها بیاید پیش من و روزها برود پی کار خودش. خانه دار باشد نیز یعنی اینکه خودش یک خانه داشته باشد نه اینکه آشپزی و کار در خانه اش عالی باشد.

بیشترین رکنی که معمولاً از تشبیه حذف می شود وجه شبه (علت شباهت) است. اگر وجه شبه ذکر نشود همه گونه برداشتی می شود از تشبیه کرد زیرا هر مشبهٌ بِه وجوه فراوانی برای تشبیه شدن دارد. مثل کلمة ماه که در مثال بالا ذکر شد. یک مفهوم را از چندین جهت مختلف می توان به ماه تشبیه کرد از قبیل:

1- زیبایی ماه 2- ظاهرشدن در شب و محو شدن در روز 3- چاق و لاغرشدن (بدر وهلال)  4- دایره بودن ماه 5 -جانشین بودن ماه (جانشینی خورشید در شب ها) 6 -زردی ماه  7- طواف کردن ماه (چرخش به دور زمین) 8 -خسوف ماه (تیره شدن چهره) و ….

از آنجا که شعر با دین درهم آمیخته و خصوصیات یکدیگر را به ارث برده اند در تأویل و تفسیر نیز مشکلاتی شبیه به هم دارند. وجود عنصر اعتقاد در دین و وجود عناصری چون تشبیه، و … که هم در دین وجود دارند و هم در متون ادبی گاهی استعاره، ایهام، حسن تعلیل اوقات باعث می شوند تا از بدیهی ترین مسائل موجود در یک متن ساده، تفاسیری شگفت و حیرت آور بیرون بیاید و هر کس آن را به موضوعی نسبت دهد یا از آن ده ها گونه علم خیالی کشف کند. در این قسمت داستانی زیبا نقل می کنیم که شاهدی گویا بر این مطلب است.

(پاورقی 49): حُسن تعلیل در معنای لغوی یعنی دلیل زیبا درست کردن برای یک پدیده. این دلیل، دلیل طبیعی مسأله نیست و فقط یک دلیل خیالی و ساختگی است که درست می شود به عبارت ساده تر یک دلیل دروغین است ولی چون دروغ زیبایی است به آن حُسن تعلیل گفته می شود. برای مثال: ماه چون عاشق خورشید است از غصه ی دوری او لاغر (هلال) می شود.

شخصی می گفت روزی در یک کتاب، شعری از یک شاعر گمنام می خواندم که این یک بیت آن نظر مرا به خود جلب کرد:

بی نقش تو هرگز نخورد مزرعه آبی            بی تو نخورد شیشة می هیچ شرابی

هر چقدر با خودم فکر کردم نتوانستم بفهمم منظور شاعرش از این بیت چیست؟ روزی گذارم به یک اداره افتاد آنجا شخصی را دیدم که از من پرسید کتاب در دست داری اهل شعر و مطالعه هستی؟ گفتم بله به شعر علاقه دارم ولی معنای این بیت را نمی توانم درک کنم. شعر را برایش خواندم و او پاسخ داد خُب کاملاً معلوم است منظورش چیست، منظورش رشوه است چون بدون رشوه در این زمانه هیچ کاری نمی شود کرد. بی تو نخورد شیشة می هیچ شرابی یعنی اینکه بدون رشوه دادن آب خوش از گلوی آدم پایین نمی رود و مشکلت حل نمی شود. از حرفش خنده ام گرفت.

یک روز در دانشگاه که در کلاس فلسفه نشسته بودیم حرف شعر به میان آمد. گفتم فرصت خوبی است باید از استاد فلسفه معنی این شعر را بپرسم. استاد پاسخ دادند مقصود از این شعر قوّۀ عقل آدمی است. مزرعه کنایه ای است از جان انسان و آب کنایه از روشنایی و آگاهی. اگر عقل نباشد جان انسان به روشنایی و آگاهی نمی رسد. شیشه نیز کنایه است از دلهای پاک و صاف که اگر عقل نباشد از شراب معرفت بی نصیب می مانند. جواب استاد واقعاً برایم جالب آمد و به ذهنم سپردم.

روزی با دوستم به محفلی رفته بودیم. شخصی آن جا بود که می گفتند انسان عارف مسلکی است به دلم آمد از او نیز مفهوم این بیت را بپرسم تا ببینم جوابی را که استاد فلسفه گفته بود می پذیرد یا نه. پرسیدم و ایشان پاسخ داد هرگز چنین نیست. عقل آدمی در جهان هیچ کاره است. این شعر یک شعر عرفانی است و منظور از آن توحید اَفعالی می باشد. بدون ارادۀ خداوند نه آبی از آب تکان می خورد و نه شراب در جامی ریخته می شود. حتی افتادن یک برگ از درخت نیز موقوف به ارادۀ خداوند یکتاست یعنی از رسیدن آب به مزرعه گرفته تا ریخته شدن شراب در یک شیشه، همه و همه تحت اختیار یک ارادۀ واحد است و آن ارادۀ خداست. جواب آن شخص هم واقعاً زیبا بود ولی به نوعی مرا گیج کرد. دائم با خودم می گفتم جواب استاد فلسفه درست است یا این شخص عارف مسلک؟

مدتی گذشت. یک روز که به محفل شعری دعوت شده بودیم شاعری در آنجا دیدم که شعرهای عاشقانۀ بسیار جالبی می خواند. معلوم بود در فن شاعری خصوصاً شعرهای عاشقانه مهارت زیادی دارد بعد از اتمام محفل شعر با خودم گفتم بهتر است معنای این شعر را از این آقای شاعر بپرسم چون بالآخره او خودش شاعر است و بهتر از هر کس دیگری از شعر سر در می آورد. شعر را برایش خواندم و ایشان جواب داد مقصود از این شعر عشق است.

عشق است که عالم را با نیروی خود به حرکت در می آورد. عشق در ذاتِ تمام موجودات عالم نهفته است حتی گیاهان. بدون عشق مزرعۀ دل ها خشک می گردد و شراب هم سرمستی نمی آورد. سرمستی شراب به واسطۀ وجود عشق است و بدون عشق مستی و مستانگی بی معناست. جواب او هم مرا به فکر فرو برد.

یک روز در خیابان به معلم جغرافی دوران قبل از دانشگاهم برخوردم. بعد از سلام و احترام و احوال پرسی معلممان به من گفت تو همیشه در کلاس مرا سؤال پیچ می کردی بلافاصله گفتم اتفاقاً الآن هم یک سؤال دارم که بدجور درگیرم کرده. گفت بپرس اگر بلد بودم جواب می دهم. شعر را برایش خواندم و مقصود شعر را پرسیدم. پاسخ داد این که کاملاً واضح است. منظور این شعر نیروی جاذبة زمین است. اگر نیروی جاذبۀ زمین نباشد آب در سرازیری حرکت نمی کند و به مزرعه نمی رسد. نیروی جاذبه، آب را داخل رودها و نهرها به حرکت در می آورد تا به سمت مزارع برود مصرع دوم هم گواهی است بر مصرع اول، زیرا اگر نیروی جاذبه نباشد شراب در فضا معلق می ماند و داخل شیشه ریخته نمی شود.

جواب معلم جغرافی هم جالب بود. یک روز کنار یکی از بستگانمان که تاجر بزرگی هم بود نشسته بودم. گفتم این شعر مرا کلافه کرده هر کس معنایی برایش می گوید گفت کدام شعر؟ شعر را نشانش دادم خندید و گفت این که معنایش واضح است بقیه چرت و پرت گفته اند. منظور از این شعر پول و ثروت است پسر جان. اگر پول نباشد نه آبی برای خوردن می توانی پیدا کنی و نه شیشه ای برای شراب ریختن، مثل مزرعۀ بی آب، خشک می شوی.

هر روز از افراد مختلف پاسخی برای این شعر می شنیدم. یک روز در حالی که در مسجد محلّمان به فکر فرو رفته بودم روحانی مسجدمان را دیدم که از من پرسید در چه فکری؟ ماجرا را گفتم و شعر را هم برایش خواندم تا ببینم نظر او در این باره چیست. وی نیز پاسخ داد منظور از این شعر قرآن و سنّت می باشد. در حدیث آمده «الدنیا مزرعة الآخرت». قرآن آب زندگی و شراب معرفت را در مزرعۀ دنیا به جریان در می آورد. اگر قرآن و سنت نباشد هیچ کس آب زندگی و شراب حقیقت نمی نوشد تمام شراب های دنیا شراب های مجازی اند ولی قرآن شراب حقیقی بهشتی دارد که بدون عمل به قرآن کسی نمی تواند به آن ها برسد. جواب این روحانی هم بد نبود.

القصه دو سالی از این ماجراها می گذشت تا این که یک روز نام شاعر این شعر را در جایی دیدم. از یک شخص که خودش هم اهل شعر و شاعری بود توانستم نام و نشان دقیقش را بپرسم. خوشبختانه شاعری معاصر و در حال حیات بود. رفتم و بالآخره منزلش را پیدا کردم. شاعری پیر و سالخورده بود که قبلاً شغل کشاورزی داشت. بعد از ادای احترام به ایشان گفتم این شعر شما خیلی نظر مرا به خود جلب کرده بود ولی معنایش را درست متوجه نمی شدم. از هر کس که می پرسیدم هر کدام جواب های مختلفی به من می دادند و بالآخره برای من معلوم نشد جواب کدام یک از آن ها درست است. لطفاً خود شما که شاعر این شعر هستید بگویید منظورتان از این بیت چیست تا بتوانم معنای این شعر را درک کنم.

شاعر پیر لبخندی زد و گفت: چندین سال پیش من صاحب یک مزرعة انگور بودم و بیل قشنگی هم داشتم که با آن انگورها را آبیاری می کردم، به همراه یک قیف که با آن شیرۀ انگورها را درون شیشه می ریختم. گه گاهی هم طبع شعری ام گُل می کرد و شعرهایی می سرودم. یک روز که دم در کلبه ام در همان مزرعه نشسته بودم و آن بیل و قیف هم کنارم بود طبع شعری ام به جوش آمد و یک باره گفتم:

بی نقش تو هرگز نخورد مزرعه آبی             بی تو نخورد شیشة می هیچ شرابی

منظورم از مصرع اول بیل است و منظورم از مصرع دوم قیف. چون بدون بیل نمی توان مزرعه را آبیاری کرد و بدون قیف نمی توان شیرۀ انگور را داخل شیشه ریخت چون دهانۀ شیشه تنگ است!

ملاحظه فرمودید که یک عدد قیف و بیل چگونه می تواند قشرهای مختلف جامعه را از فیلسوف و عارف گرفته تا روحانی و جغرافی دان اسیر خودش کند آن چنان که تفسیرهای عرفانی، علمی، فلسفی، اجتماعی و… از آن بسازند. بیل و قیفی که گاه جاذبۀ زمین شد گاهی توحید افعالی، گاهی پول، گاهی عشق و عقل و گاهی قرآن و سنت. بی شک تمام آن چه که معجزه سازان و مفسرین از قرآن درآورده اند همین بیل ها و قیف هایی است که تفسیرها بر آن ساخته اند و علم ها از آن بیرون کشیده اند. پیامبری که با نظیر همین بیل ها و قیف ها همه را سردرگم کرده و به اصطلاح از روحانی گرفته تا جغرافی دان و پزشک، همه را دنبال نخود سیاه فرستاده است.

یکی از همین بیل و قیف های محمد آیة 24 سورۀ عبس می باشد که می گوید:

فَلْیَنْظُرِ اإلنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (24) أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا األرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا (27) وَعِنَبًا وَقَضْبًا (28) وَزَیْتُونًا وَنَخْال (29)

پس انسان باید به غذایش نگاه کند. همانا ما آب باران فرو ریختیم سپس خاک زمین را شکافتیم و حبوبات را در آن رویاندیم و نیز انگور و سبزیجات و زیتون و خرما را.

آیة 24 جزو آیاتی است که تفسیرها بر آن نگاشته اند و علم ها از آن بیرون آورده اند:

فُقَها می گویند منظور آیه این است که انسان باید به غذایی که می خورد نگاه کند ببیند حلال است یا حرام؟ هم از جهت پولی که بابت آن غذا پرداخته و هم از جهت حلال و حرام بودن جنس غذا که مثال گوشت حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت.

پزشکان مسلمان می گویند منظور آیه این است که انسان باید به غذایش نگاه کند ببیند غذایی که می خورد تمیز است یا آلوده؟ زیرا قرآن از تأثیرات منفی غذای آلوده بر بدن آگاه است. و نیز باید به ویتامین ها و پروتئین های غذا نگاه کند و ببیند بدنش به کدام یک از آن ها بیشتر نیاز دارد و آن غذا را بیشتر بخورد تا نیاز بدنش برآورده شود و رشد خوبی داشته باشد.

علمای درس اخلاق می گویند منظور آیه این است که انسان باید موقع غذا خوردن سرش را پایین بیندازد و فقط به غذای خودش نگاه کند تا دیگران موقع غذا خوردن معذب نشوند و نیز انسان باید به غذای خودش قانع باشد و در غذای دیگران طمع نیندازد.

فیلسوفان مسلمان می گویند منظور آیه این است که انسان باید به غذایی که می خورد نگاه کند و بیندیشد که این غذا را چه کسی آفریده و چه مراحلی از آسمان تا زمین طی کرده تا تبدیل به غذایی شده که انسان می خورد. یعنی به غذایش نگاه کند و با به یاد آوردن این ها قدرت خدایش را بشناسد.

عارف مسلک ها می گویند منظور آیه این است که انسان باید به کسی که از او دانش می آموزد توجه کند و دانش هر کسی را قبول نکند زیرا دانش غذای روح بشر است. غذا که فقط نخود و لوبیا نیست

گیاه شناسان می گویند منظور آیه این است که انسان باید فقط به غذاهای گیاهی نگاه کند و سراغ غذاهای گوشتی نرود زیرا علم ثابت کرده گوشت برای بدن مضر است و داروی تمام دردهای انسان در غذاهای گیاهی است. اگر به آیات بعدی نیز توجه کنید فقط از غذاهای گیاهی مانند حبوبات، انگور، زیتون، خرما و سبزیجات حرف زده و حرفی از گوشت نیاورده و این یک معجزه است زیرا نشان می دهد قرآن می دانسته گوشت چه عوارضی برای بدن دارد و داروی تمام دردهای بدن در گیاهان نهفته است.

همین موضوع آخر که عرض شد تا آن حد جدی تلقی شده که یکی از پزشکان مسلمان دربارۀ آن کتابی قطور نوشته و به طور واضح آن را معجزۀ بزرگ قرآن معرفی کرده. همین پزشک مسلمان که ادعای معجزه بودن این آیات را دارد و خودش هم می گوید خوردن گوشت را به طور کامل ترک کرده ام کافی است به آیات 142 تا 147 سورۀ انعام، 4 مائده، 79 غافر و آیة 36 سورۀ حج نگاهی بکند تا ببیند قرآن از خوردن گوشت حیوانات چه حرف هایی زده و چه آموزش هایی برای شکار حیوانات و بریدن سر آن زبان بسته های بی گناه داده است. آیة 24 سورۀ عبس فقط زمانی می توانست معجزۀ گیاه شناسی این آقای پزشک باشد که حتی یک آیه راجع به خوردن گوشت در سوره های دیگر وجود نداشت. کاش خود پیامبر نیز مثل آن شاعر کشاورز (شاعر بیل و قیف) این جا حاضر بود تا خودش توضیح می داد از گفتن آیة 24 سورۀ عبس چه منظوری داشته. ولی چون خودش نیست چیزی نمی توانیم بگوییم.

برگرفته از کتاب افسانۀ معجزات قرآن

نوشتۀ بهزاد پوربیات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO