پاسخ به اسلامکتاب افسانۀ اعداد (نقدی بر معجزات عددی در قرآن)

کتاب افسانۀ اعداد (نقدی بر معجزات عددی قرآن): از باور کورکورانه تا کشف حقیقت (قسمت اول)

3.4/5 - (8 امتیاز)

از باور کورکورانه تا کشف حقیقت

یادم هست وقتی هنوز نوجوان بودیم و مدرسه می رفتیم معلم کلاسمان معجزاتی از قبیل عصا و اژدهای موسی برایمان نقل قول می کرد و ما دانش آموزان از شنیدن آن معجزات شگفت زده می شدیم. روزی یکی از بچه ها پرسید معجزۀ پیامبر اسلام چیست؟ و معلم کلاسمان که جدا از بحث این کتاب، انسان شریف و عزیزی برای بنده هست، پاسخ داد: معجزۀ پیامبر ما قرآن است. این پاسخ به نوعی مرا به فکر فرو برد. از آن روز به بعد همیشه در اعماق وجود از خودم می پرسیدم مگر می شود یک کتاب معجزه باشد! این سؤال سال ها برایم بی جواب مانده بود تا این که در اواخر دورۀ دبیرستان و با توجه به فهمی که آن زمان داشتم پاسخش را یافتم. در درس قرآن دبیرستان، بخشی بود به نام اعجاز عددی که نوشته بود قرآن دارای نوعی اعجاز ریاضی است که در هیچ کتاب دیگری نظیرش را نمی توان یافت. برای مثال: کلمۀ «یوم»به معنای روز، در قرآن 365 بار آمده است که دقیقاً با تعداد روزهای سال برابر می باشد. نیز کلمۀ «امام» 12 بار. کلمۀ «ساعت» 24 بار و کلمۀ شهر (به معنای ماه) 12 بار. تعداد این کلمات همگی با تعداد مصادیقشان در دنیا برابر است و انسان را به شگفتی وا می دارد.  همچنین در مورد حروف مقطعه نوشته بود: این حروف در اول 29 سوره آمده است. اگر تعداد هر یک از این حروف را در همان سوره بشماریم عددی به دست می آید که مضربی از مضرب های عدد نوزده خواهد بود. و این موضوع نظر مرا بیشتر به خود جلب می کرد و یقین مرا به معجزه بودن قرآن کامل تر می نمود.

چندی بعد در بینش چهارم دبیرستان معجزات جالب تری خواندیم و دبیرمان با آب و تاب فراوان آن ها را برایمان توضیح می داد. برای مثال نوشته بود: بشر فقط یک قرن است به کرویت زمین، گردش آن به دور خورشید و وجود نیروی جاذبه در آن پی برده در حالی که قرآن 1400 سال پیش، از تمام این موضوعات با خبر بوده است. در قرآن آمده: زمین را برای شما گهواره قرار دادیم و یا زمین را چون شتر قرار دادیم، خاصیت گهواره و شتر حرکت کردن است و این حرف بدین معناست که زمین حرکت می کند. کروی بودن زمین نیز از آیۀ «ربّ المشارق و المغارب» استنباط می شود. خدای چندین مشرق و چندین مغرب. اگر زمین کروی نباشد هرگز نمی تواند چندین مغرب و مشرق داشته باشد. قرآن حتی از وجود نیروی جاذبه نیز آگاه بوده، زیرا گفته است: آسمان ها را با ستون های نامرئی برافراشتیم. این ستون های نامرئی همان جاذبۀ زمین و کرات دیگر هستند که به چشم دیده نمی شوند.

خواندن و شنیدن این قبیل موضوعات شگفتی ساز، در روحیۀ دینی تأثیری فوق العاده می گذاشت. از آن زمان به بعد همه جای قرآن را معجزه می دیدم. هر روز که می گذشت معجزات دیگری از تلویزیون و جاهای دیگر می شنیدم لذا شگفتی قرآن هر روز برایم بیشتر می شد. مثلاً می گفتند: فیزیک کوانتوم از قرآن کشف شده، راز ساخت هواپیما در آیات قرآن وجود دارد، قضیۀ یازده سپتامبر در قرآن پیشگویی شده است. یازدهمین روز از نهمین ماه که آیه اش نیز در جزء 11 و سورۀ 9 قرآن قرار دارد. شمردم دیدم درست است البته می گفتند کلمۀ 2001 و حزب 21 قرآن نیز هست به علامت سال و قرن حادثه، که این ها را دیگر نشمرده قبول کرده بودم. یک روز با خودم گفتم پس بگو چرا معلممان می گفت معجزۀ پیامبر اسلام قرآن است! خودم که در این زمینه به باور قلبی رسیده بودم، این موضوعات را در هیئت ها و جلسات مذهبی برای شنوندگان سخنرانی می کردم و آن ها نیز سراپا گوش از این حرف ها لذت می بردند. حتی گاهی می شد که به این مقدار نمی توانستم اکتفا کنم و چون همه جای قرآن را نقطه به نقطه معجزه می دیدم از خودم معجزه سازی نیز می کردم.

سال ها گذشت و من به مرور زمان تناقضاتی در قرآن دیدم که سؤالات بسیاری به ذهنم خطور کرد. از طرف دیگر بدبختی و فلاکت کشورهای مسلمان و پیشرفت های علمی، اجتماعی و اخلاقی ممالک غیر مسلمان؛ مرا که همیشه به دنبال حقیقت بودم آشفته تر ساخت. از خودم می پرسیدم اگر واقعاً این همه علم، از کوانتوم گرفته تا راز ساخت هواپیما، در قرآن وجود دارد، پس چرا صاحبان چنین دینی، این همه بدبخت و عقب مانده اند؟ این ها همگی فقط سؤالی بود در ذهن من، تا این که سفری به اروپا برایم پیش آمد و همه را به چشم یقین دیدم و لمس کردم. در بازگشت از این سفر سرنوشت ساز، تمام تلاش و تحقیق خود را صرف کردم تا پاسخی قانع کننده برای این مسائل بیابم لکن چون دین و قرآن هرگز نمی توانست به سؤالات من پاسخ بگوید و عطش حقیقت جویی مرا آرام کند، کم کم و با  دست و پا زدن های بسیار، راهم از اعتقادات گذشته جدا شد.

یک دورۀ حقیقت را مابین اسلام و بودا دیدم و گفتم حقیقت ترکیبی از این دو است ولی باز به این نتیجه رسیدم که در اسلام اصلاً حقیقتی وجود ندارد. تقریباً بعد از طی دو سال به طور کامل توانستم اعتقادات دینی را کنار بگذارم و عقلانی و منطقی فکر کنم. بعدها کتاب «23 سال رسالت» آقای دشتی به دستم رسید. با خواندن این کتاب بیشتر افکار خود را در آن یافتم. خیلی برایم جالب بود. در اکثر موارد این کتاب اطلاعات جدیدی از اشکالات قرآن و تناقضاتش در اختیارم گذاشت که قبلاً نمی دانستم و از خواندن آن ها بسیار لذت بردم. مطالعۀ کتاب 23 سال که تمام شد تقریباً دیگر به یقین رسیدم راهی را که انتخاب کرده ام درست است و قرآن از طرف خدا نیامده بلکه ساختۀ دست بشر است. گویی دوباره از نو متولد شده بودم. چیزی که مرا به این یقین می رساند تناقضات و اشتباهات علمی، منطقی و اجتماعی قرآن بود که عزیزان می توانند بخشی از آن ها را در کتاب 23 سال، نقد قرآن و تولدی دیگر مطالعه کنند و من تکرار دوبارۀ آن ها و گفتن مطالبی از این دست را در کتاب حاضر اصلاً  لازم نمی بینیم چون اصلاً موضوع کتاب من با کتاب های مذکور متفاوت است و قصد ما در این مجال اندک، فقط اثبات پوشالی بودن معجزات قرآن است نه مطرح کردن اشتباهات، تناقضات و کاستی های قرآن.

اگر قرآن پر از تناقضات و اشتباهات علمی و منطقی است چرا پس چیزهایی شبیه معجزه در خود دارد؟ این سؤال دقیقاً همان سؤالی است که سال ها بود مرا آزار می داد،  زیرا با وجود یقینی که به ساختگی بودن قرآن داشتم، فکرم را مشغول می کرد و به ورطۀ افتادن در تناقض می کشاند. همیشه ازخودم می پرسیدم اگر پیامبر خودش این کتاب را ساخته و در 1400 سال پیش زندگی می کرد، از کجا می دانست زمین کروی است؟ این مضرب 19 را چگونه در قرآن جاسازی کرده؟ چگونه به فکرش رسیده فقط 365 بار کلمۀ «یوم» به کار ببرد؟ از کجا می دانست در عصر مدرن، روز و شب به 24 ساعت تقسیم خواهد شد که درست 24 بار کلمۀ ساعت بکار برده؟ و …آن همه تناقض و اشتباه در قرآن، با این همه نقاط قوت سازگاری ندارند. آیا محمد واقعاً معجزه کرده؟ یا نه واقعاً قرآن کتاب خداست و ما نمی توانیم درک کنیم؟ اگر کتاب خداست چرا در سورۀ کهف اشتباه کرده و گفته است خورشید در چشمه ای گل آلود فرو می رود! دم خروسش را باور کنیم یا قسم حضرت عباسش را؟ کدام؟ این سؤالات آن قدر شب و روز مرا اذیت می کرد که دائماً فکرم مشغول بود. تا این که یک روز در کتاب روانشناسی اجتماعی از زبان فرانسیس بیکن مطلبی خواندم که بسیار برایم جالب آمد که نوشته بود:

«روزی چند نفر که یک اسب پیششان بود بر سر تعداد داندان های اسب با هم مجادله می کردند. این مجادله آن قدر ادامه پیدا کرد که تبدیل به جنگ و دعوا بین آن ها شد. کودکی زیرک جلو آمد و گفت چرا دعوا می کنید؟ گفتند ما می گوییم دندان های اسب فلان تعداد است اما این ها می گویند فلان. نه آن ها حرف ما را قبول دارند و نه ما حرف آن ها را. کودک گفت خب این که دیگر دعوا لازم ندارد دهان اسب را باز کنید دندان هایش را بشمارید و ببینید حرف کدام گروه درست است. حاضران با شنیدن حرف کودک، دست از جنگ کشیدند و با خود گفتند چرا این حرف به فکر خودمان نرسیده بود؟ کودک گفت چون به تعدادی که می گفتید اعتقاد داشتید، به فکرتان نرسیده بود وگرنه اگر مسأله اعتقادی نبود به فکرتان می رسید.»

از خواندن این قصۀ کوتاه، حکیمانه و پر معنا تلنگری به ذهنم آمد. انگار نیرویی تازه گرفتم و گفتم شمردن کلمات قرآن که کاری ندارد. هر چند قرآن نزدیک هزار صفحه است اما بالآخره اگر حوصله به خرج دهم می شود شمرد. چند ورق کاغذ برداشتم جدول بندی کردم، ردیف عمودی اسم سوره ها را نوشتم و ردیف افقی کلمات را (یوم، یومین، ایام، یومئذ، ساعت، اما، ائمّه، شهر، شهرین، اشهر، شهور).

از اول شروع کردم به شمارش. با خودکار قرمز دور کلمات مذکور را خط می کشیدم تا کاملاً مشخص باشند. هر سوره، هر تعداد از این کلمات را که داشت جلویش می نوشتم. سرانجام بعد از چند روز زحمت، شمارش به پایان رسید و با کمال تعجب دیدم جز یک مورد (شهر)، هیچ کدام با تعدادی که در درس های سورۀ دبیرستان خوانده بودیم یا از تلویزیون و افراد مذهبی شنیده بودم جور در نیامدند. حتی برای محکم کاری پنج بار دوباره از اول شمردم ولی هر دفعه همان شد که قبلاً بود.

کلمۀ «یوم» به تنهایی 374 بار و کلمات هم خانواده اش یعنی «یومین» 3 بار. «ایام» 27 بار. «یومئذ» 68 بار. حتی کلمۀ «ساعت» که می گفتند 24 بار است با کمال تعجب و اختلاف فروان 47 بار از آب در آمد! کلمۀ «امام» 7 بار و کلمۀ «ائمه» 5 بار. فقط کلمۀ «شهر» به تنهایی 12 بار شد که درست در می آمد. کلمات هم خانواده یعنی «شهرین» 4 بار. «شهر» 6 بار و «شهور» 1 بار.

البته قبل از آن که این کلمات را در قرآن بشمارم و دروغ بودن تمام آن ها را بیشتر به چشم خود ببینم فرضم بر درستی آن ها بود. چون هرگز فکر نمی کردم دروغی به این بزرگی باشد و کلاهی به این گشادی سرمان گذاشته باشند. با خودم می گفتم دروغ به این بزرگی هرگز امکان ندارد چون در کتاب های بسیاری نوشته شده و آن قدر ماجرای این اعداد معروف است که امثال قرائتی بارها و بارها در برنامه های تلویریونی  به آن اشاره کرده اند. پس چگونه می تواند دروغ باشد به همین علت نیز هرگز به فکر شمردن این کلمات نمی افتادم. یعنی نه تنها من بلکه هیچ کس دیگری هم به این فکر نمی افتاد. زیرا هرکس چنین فکر می کرد که لابد دیگران شمرده اند درست بودنشان را دیده اند. پس دروغ نیست. به این پدیده در روانشناسی اجتماعی لوث مسئولیت می گویند. وقتی لوث مسئولیت به وجود بیاید هیچ کس اقدامی نمی کند چون تک تک افراد چنین می اندیشند که حتماً دیگری اقدام کرده است. در حالی که آن دیگران هم درست همین فکر را می کنند و این جاست که سخن زیبای گوستاولوبون روانشناس فرانسوی با معنا می شود که گفته است «وقتی همگان می اندیشند هیچ کس نمی اندیشد». روی همین حساب چون فکر می کردم ماجرای این اعداد درست است پیش خودم توجیهاتی برای آن ها داشتم که جوابی بود برای معجزه نبودن این اعداد.

به عنوان مثال در مورد تعداد کلمۀ «یوم 365 بار» می گفتم: اگر تعداد یک کلمه در قرآن، دلیل بر تعداد مصادیق خارجی آن در دنیاست پس چرا «لیل» به معنای شب، 90 بار در قرآن آمده است؟ «لیل» هم باید 365 بار می آمد چون در سال 365 روز و 365 شب داریم. ثانیاً قرآن اصلاً سال شمسی نمی شناسد. مطابق آیات 189 بقره و 5 یونس، قرآن فقط سال قمری می شناسد. سال اسلام سال قمری است نه شمسی، و سال قمری 355 روز است نه 365 روز. ثالثاً چرا تعداد سایر کلمات در قرآن، به تعداد مصادیقشان نیست؟ آسمان باید 7 بار می شد و چشم  و گوش، دست و پا نیز هر کدام 2 بار.

کلمۀ انگشت نیز تعدادش به 5 است، نه 10 و نه 20. اگر پنج بارمی آمد مسلمین می گفتند ملاک شمارش آن، انگشتان یک دست است. اگر ده می شد می گفتند انگشتان دو دست و اگر بیست می شد تمام انگشتان بدن (دست و پا) را ملاک قرار می دادند. یعنی در هر سه حالت می گفتند معجزۀ عددی است. در مورد کلمۀ امام نیز همان توجیهی را داشتم که گفته بودم. یعنی معنای منفی دو مورد از کلمات آن در سوره های توبه و قصص. خلاصه حتی اگر کسی این کلمات را نشمارد و از دروغ بودن آن ها هم بی خبر باشد باز هم جواب های قابل قبولی برای معجزه نبودن آن ها وجود دارد. لکن چیزی که توجیه کمتری برای آن داشتم و نمی توانست کاملاً برایم قانع کننده باشد ماجرای مضرب نوزده بودن حروف مقطعه در قرآن بود. تنها جوابی که برای آن داشتم این بود که این حروف ممکن است بعد از شکل گیری قرآن به اولین 29 سوره اضافه شده باشند یعنی اول حروف را شمرده اند بعد هر کدام را که تعدادش مضرب نوزده شده به اول آن سوره اضافه کرده اند که البته این جواب برایم قانع کننده نبود.

برگرفته از کتاب افسانۀ معجزات قرآن

نوشتۀ بهزاد پوربیات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO