معرفی اعتقادنامه نیقیه
معرفی اعتقادنامه نیقیه
اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح میشود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است.
سؤالی که مناسب است در اینجا مطرح کنیم این است که مسیحیت اصول اعتقادی خود را از کدام منبع اخذ میکنند. بسیاری با قاطعیت در پاسخ خواهند گفت: کتابمقدس! این پاسخ گرچه اساساً درست است، اما دقیق و کامل نیست. کسی ممکن است بپرسد که اگر منبع اعتقادات مسیحی کتابمقدس است، پس چرا میان فرقههای مختلف مسیحیت تا این حد اختلاف وجود دارد. برای آنکه دیدی روشنتر از موضوع داشته باشیم، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایهای قرار داده بودند.
منبع اصول اعتقادی کلیسای اولیه
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان میآوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ میکردند، اما این عقیده را نیز به آنها میافزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود شفاهی (تفاسیر و احادیث ربّیهای یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهههای بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی-مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت میگرفت.
به طور کلی میتوان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت میگرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی میشد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتابهای عهدجدید در این میان چه بود. نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا سال ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان میرود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت میشد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتابهای عهدجدید در همه کلیساها یافت نمیشد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتابهای عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتابها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود.
واقعیت انکارناپذیر تاریخی این است که کلیسا بر کتابعهدجدید مقدم بوده است. اگر کتابهای عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (انجیلهای همدید)، یا اینکه مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود.
اشاره به سنت شفاهی رسولان را در بعضی از قسمتهای عهدجدید مییابیم. پولس رسول در اول قرنتیان ۱۱:۲۳ میفرماید: «زیرا من از خداوند یافتم آنچه را به شما نیز سپردم…» (ترجمه هزاره نو). کلمه سپردم در اینجا به لاتین traditionمیباشد، همان کلمهای که ما «سنت» مینامیم. این کلمه لاتین به معنی «سپردن» یا «تحویل دادن» است. پولس پیش از آنکه در این قسمت از رساله خود در باره شام خداوند تعلیم دهد، قبلاً شفاهاً به مسیحیان قرنتس تعالیمی داده بود. نمونه بارز دیگر از این «سنت» را در اول قرنتیان ۱۵:۱-۲ مییابیم که میفرماید: «ای برادران، اکنون میخواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید و بهوسیله آن نجات مییابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آوردهاید.» (ترجمه هزاره نو). باز در اینجا میبینیم که پولس به تعلیمی اشاره میکند که به شفاهاً ایشان تعلیم داده بود («بشارت دادم»، یعنی موعظه کردم).
نمونه دیگر را در رساله دوم تسالونیکیان ۲:۵ مییابیم که میفرماید: «آیا به یاد ندارید هنگامی که با شما بودم اینها را به شما میگفتم؟» (ترجمه هزاره نو). پولس در این قسمت در باره رویدادهای مربوط به بازگشت مسیح و روزهای آخر سخن میگوید. اما او قبلاً در این زمینه حضوراً و شفاهاً به ایشان تعلیم داده بود.
به بیانی دیگر، اکثر کتابهای عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا بههنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آنها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیلها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسلهای بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمیبودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان میدارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا ۳، ترجمه هزاره نو). به عبارتی سادهتر، این ایمان (یعنی اعتقادات) به صورت شفاهی «به مقدسان سپرده شده است (traditio)»، و حال یهودا آن را در «چند خط» به یاد ایشان میآورد. به بیانی دیگر، سنت (تعلیم شفاهی) بر کتب عهدجدید تقدم داشته است.
قرون بعدی
اما وقتی دوره رسولان به پایان رسید، زمانی که به قرن دوم میلادی میرسیم، بهتدریج میبینیم که نوشتههای رسولان دست اول مسیح اهمیت و مرجعیت مییابند، زیرا آنها نوشتههای مستقیم دست رسولان بودند. آنها (انجیلها و سایر کتب عهدجدید) بهعنوان سند رسمی رسولان برای اثبات تعالیم شفاهی کلیسا به کار گرفته شدند. از این رو، وقتی نوشتههای پدران کلیسا در قرن دوم را مطالعه میکنیم، مشاهده میکنیم که بهکرّات به این کتب اشاره شده تا شاهد بیاورند که رسولان بهراستی این تعالیم را دادهاند. در سده سوم میلادی و بعد از آن، تمام کتب عهدجدید از سوی پدران کلیسا به فراوانی مورد نقل قول قرار گرفتهاند، طوری که به گفته یکی از علما، اگر امروز عهدجدید را نمیداشتیم، میتوانستیم بر اساس نقل قول پدران کلیسا در قرون دوم و سوم میلادی، آنها را از سر نو بازسازی کنیم.
در اینجا لازم به یادآوری است که به جز ۲۷ کتاب عهدجدید کتابهای دیگری نیز وجود داشت (نظیر انجیلهای آپوکریفا- انجیل پطرس، انجیل توما، و انجیل کودکی عیسی) که هیچ گاه از سوی پدران سدههای دوم و سوم مورد استفاده قرار نگرفتند و امروز نیز جزو عهدجدید به شمار نمیروند. این کتابها مورد استفاده گروههای بدعتگزار بود که جزو بدنه اصلی کلیسا به شمار نمیرفتند. به این شکل تا قرن چهارم میلادی، کتابهای عهدجدید جهانی و فراگیر شد.
سنت پدران
تنها رسولان مسیح نبودند که دست به نگارش کتاب زدند. جانشینان آنان که به «پدران کلیسا» معروفاند نیز به نگارش رساله و کتاب مبادرت ورزیدند. نوشتههای ایشان خوشبختانه امروزه در دسترس میباشد. این نوشتهها را «سنت پدران» مینامند که مجموعهای ارزشمند از اعتقادات، آیینها، رسوم، و تاریخ کلیسای اولیه را به دست میدهند.
برای مثال، کلمنت[۱]، اسقف روم، در حدود سالهای ۷۰ میلادی، رسالهای به کلیسای قرنتس نوشت. ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، در اواخر قرن اول، وقتی او را به روم میبردند تا اعدام کنند، هفت رساله به کلیساهای سر راه خود نوشت. کتابی نیز تحت عنوان «تعالیم دوازده رسول» در اواخر قرن اول (یعنی زمانی که احتمالاً هنوز یوحنای رسول زنده بود) نوشته شد که بهاختصار به «دیداکه» (یعنی «تعلیمات») معروف است. رسالات دیگری نیز از اواخر قرن اول بر جای مانده است، نظیر «شبان هرماس». در این رسالات، بهروشنی مشاهده میکنیم که آیینها و رسوم و اعتقادات کلیسای اولیه در اواخر قرن اول میلادی چگونه بوده است. مثلاً طبق کتاب دیداکه، رسم تعمید به روش ریختن آب از همان زمان متداول بوده است. نویسنده ناشناس کتاب دیداکه میگوید که تعمید طبق الگوی رسولان، باید با فرو رفتن در آب انجام شود. اما اگر در جایی آب فراوان وجود نداشته باشد، اشکالی ندارد که تعمید با ریختن آب در سه نوبت و با نام تثلیث اقدس صورت گیرد.
پدران قرون دوم به بعد نیز آثار مبسوطی از خود بر جای گذاشتهاند که به منظور درک اصول اعتقادات مسیحی و آیینها و رسوم آن، و نیز اطلاع از تاریخ کلیسا بسیار حیاتی میباشند.
ستونهای مسیحیت اولیه
برای آنکه مطالب فوق را جمعبندی کنیم، باید بگوییم که مسیحیت در قرن اول بر پایه عهدعتیق و سنت رسولان بنا شده بود. از قرن دوم به بعد، عهدعتیق، سنت رسولان، سنت پدران کلیسا، و عهدجدید ستونهای مسیحیت را تشکیل دادند. هر جا نیز که نکتهای در این منابع یافت نمیشد، اسقفان کلیساها برای اتخاذ تصمیم، دست به تشکیل شوراهای بینالکلیسایی میزدند.
این توضیح به ما کمک میکند تا موضع کلیساهای سنتی را درک کنیم، یعنی کلیساهای کاتولیک، ارتودکس یونانی، ارتودکس روسی، کلیسای ارمنی، کلیسای آشوری (کلیسای ایران باستان)، کلیساهای قبطی، سوری، مارونی و غیره. این کلیساها بر سه ستون بنا شدهاند: کتابمقدس، سنت، و اِجماع اسقفان (شوراهای بینالکلیسایی). به این ترتیب، ملاحظه میشود که کتابمقدس یگانه منبع اعتقاد و عمل این کلیساها نیست.
این امر ادامه داشت تا زمانی که نهضت پروتستان به رهبری مارتین لوتر با این شعار آغاز شد: «فقط کتابمقدس[۲]». گرچه مذهب پروتستان به کلیساها و شاخههای متعددی تقسیم شده، اما تلاش همه آنها این است که اصول اعتقادی و آیینهای خود را مستقیماً از کتابمقدس استخراج کنند، نه از منبع دیگری[۳]. مهمترین تفاوت کلیساهای کاتولیک و پروتستان در همین امر است، یعنی در تعیین منبع استخراج اصول اعتقادی.
مگر کتابمقدس کافی نیست
با تمام توضیحاتی که در بالا دادیم، ممکن است این سؤال به ذهن خوانندگان خطور کند که چرا همه مسیحیان کتابمقدس را ستون ایمان و عمل خود قرار نمیدهند؟ چرا کلیساهای سنتی (کاتولیک، ارتودکس، و غیره) به سنت و اِجماع مراجعه میکنند؟ مگر کتابمقدس کافی نیست؟
پاسخ این سؤالات را باید در ماهیت کتابمقدس جستجو کرد. بهترین توصیفی که میتوان از کتابمقدس به دست داد این است که بگوییم آن یک ”کتابخانه“ است در باره امور روحانی. فرض کنید وارد کتابخانهای میشوید که فقط به ایرانشناسی اختصاص دارد. در این کتابخانه آثاری در زمینه همه مسائل مربوط به ایران یافت میشود، تاریخ، جغرافیا، ادبیات، فرهنگ و آداب و رسوم و غیره.
کتابمقدس نیز کتابخانهای است در باره امور الهی و روحانی که تحت الهام روحالقدس نوشته شده است. حدود ۴۰ در صد مطالب کتابمقدس اختصاص دارد به روایات تاریخی (کتابهای تاریخی عهدعتیق و عهدجدید). مقداری از آن شریعت موسی است. مقداری نیایشهای انسان به خدا است. بخشی به حکمت اختصاص دارد. مقداری نبوت است (پیغامهای تسلی و هشدار، و نیز پیشگوییها). مقداری نیز رسالاتی است به منظور رفع مشکلات کلیسای اولیه و پاسخ به سؤالات آن.
به عبارت دقیقتر، کتابمقدس کتاب اصول اعتقادات نیست؛ اعتقادات در آن به صورت پراکنده آمده است، نه به شکلی نظاممند، مدون، و سیستماتیک. اگر قرار باشد از کتابمقدس اصولی برای اعتقاد و عمل استخراج کنیم، لازم است تمام مطالب آن را از حفظ دانیم، از زبانهای اصلی آن و علم تفسیر آگاهی داشته باشیم، و تاریخ کلیسا را نیز بدانیم. این کار نیاز به یک دانشمند دارد. برای مثال، اگر بخواهیم تعلیم کتابمقدس در باره زمانهای آخر را بدانیم، باید تمام آیات یا بخشهایی را که در کتابمقدس در این زمینه آمده گردآوری کنیم، آنها را با هم مقایسه نماییم، و بعد دست به نتیجهگیری بزنیم. با این حال، حتی این کار نیز ممکن است نتیجهبخش نباشد، به این معنی که هر دانشمندی ممکن است به نتیجه متفاوتی برسد. به همین دلیل است که میان فرقههای مختلف مذهب پروتستان در زمینه امور آخر اختلاف نظر وجود دارد. همین امر در مورد آموزه نجات، روش تعمید، مفهوم عشاء ربانی، و خصوصاً شیوه اداره کلیسا صدق میکند. همین مسائل است که باعث جدایی کلیساهای پروتستان از یکدیگر شده است. مارتین لوتر، پیشگام نهضت پروتستان، ژان کالون، بنیانگذاران کلیسای باپتیست، پایهگذاران کلیسای انگلیکن (اسقفی) و غیره، هر یک برداشت خاص خود را در خصوص این مسائل داشتند.
به همین دلیل است که در مذهب پروتستان پدیدهای داریم به نام ”الهیات سیستماتیک“. علما و بزرگان کلیساهای مختلف مذهب پروتستان، بر اساس برداشت خاص خود، اصول اعتقادی و عملی را به شکلی خاص تدوین و منظم میکنند و آن را در کتابی منتشر میکنند. تا کنون سه کتاب الهیات سیستماتیک به زبان فارسی ترجمه شده است: الهیات مسیحی به قلم تیسن، خلاصه اصول اعتقادات مسیحی به قلم لوئیس برکوف، و آموزههای مسیحیت به قلم میلارد اریکسون. کلیسای کاتولیک نیز کتابی دارد به نام «تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک[۴]» که تمامی اصول عقیدتی، آیینی، و عبادی این کلیسا در آن آمده است. امروزه، مسیحیان از هر فرقهای که باشند، میتوانند به کتاب الهیات سیسماتیک خود مراجعه کنند تا ببینند علمایشان نکات پراکنده کتابمقدس را چگونه به شکل منظم و مدون (سیستماتیک) در کنار هم قرار دادهاند تا یک اصل اعتقادی مشخص و معین ارائه دهند.
اما علت چنین برداشتهای متفاوت را باید در ماهیت کتابمقدس جستجو کرد. کتابمقدس کتاب اصول اعتقادات مدون و نظاممند نیست. اولاً تعلیم آن در خصوص موضوعی واحد به صورت پراکنده آمده است. ثانیاً گاه همین مطالب نیز جامع و مانع نیست. ثالثاً این مطالب در چارچوب خاصی و به منظور خاصی نوشته شدهاند. برای مثال، همه این نکات در باره همین موضوع زمانهای آخر صدق میکند. اگر ما امروز اشارهای به ربودن شدن ایمانداران را در رساله اول تسالونیکیان داریم، علتش این نیست که پولس میخواست تعلیمی نظاممند و مدون به مؤمنین این کلیسا بدهد. هدفش این بود که با اشارهای مختصر به بازگشت مسیح و ربودن شدن کلیسا، ایماندارانی را که در اثر مرگ عزیزانشان غمگین و دلسرد شده بودند تسلی بدهد و دلگرم سازد. امروزه، کسانی که کتاب الهیات سیستماتیک مینویسند بر اساس اصول تفسیری که به کار میبرند، برداشت خاصی از این مطلب به دست میدهند. نمونه دیگر، روش تعمید است. دریافت تعمید یک حکم است، اما حکمی صریح در باره روش تعمید نیامده است. فقط گفته شده که در روزگار یحیی و مسیح، مؤمنین در آب فرو میرفتند. یعنی تنها یک الگو در زمینه روش تعمید داده شده است. بعضی از علما این الگو را واجب و لازمالاجرا میدانند (که این یکی از رویکردهای تفسیری است)، بعضی دیگر نیز آن را تنها یک الگو برای آن روزگار تلقی میکنند. از این رو، کلیساهای مختلف پروتستان تعمید را به روشهای گوناگون برگزار میکنند. نمونه دیگر، روش اداره کلیسا است. در عهدجدید، شیوه خاصی برای اداره کلیساها به صورت دستور نیامده است. کلیسای دوره رسولان شیوهای سادهای برای اداره خود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب میکرد. اما وقتی به اواخر دوره عهدجدید میرسیم (رسالات تیموتائوس و تیطس)، به اصطلاحاتی نظیر اسقف (ناظر) یا شماس بر میخوریم و مشاهده میکنیم که شیوه خاصی برای اداره کلیسا وجود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب میکرد. وقتی به اواخر قرن اول میرسیم، از رسالات ایگناتیوس بهوضوح مشاهده میکنیم که نظام سلسله مراتبی اسقف، کشیش، و شماس جا افتاده بود، زیرا ضرورت چنین ایجاب میکرد. به طور کلی، شاید بتوان گفت عهدجدید دست ما را در این مورد باز گذاشته است تا بر اساس ضرورت عمل کنیم.
کلیساهای سنتی (کاتولیک و ارتودکس و غیره) این مشکل را حل کرده، هر جا که کتابمقدس در خصوص موضوعی صریح نیست، به سنت مراجعه میکنند. و اگر سنت هم در زمینه آن روشن و صریح نباشد، به اِجماع مراجعه میکنند، یعنی به شوراهای بینالکلیسایی.
ضرورت اعتقادنامه نیقیه
با توجه به توضیحات بالا، اکنون به اعتقادنامه نیقیه میرسیم. میخواهیم ببینیم چه ضرورتی ایجاب کرد که چنین اعتقادنامهای تدوین شود.
همان گونه که از مطالب فوق میتوان نتیجهگیری کرد، کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادیاش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتابمقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه میکرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخشهای عمدهای از سه قرن اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمییافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند. مسائل مهمی همچون رابطه خدای پدر و پسر او عیسی مسیح، شخصیت و طبیعت روحالقدس، رابطه طبیعت الهی و انسانی مسیح، و نظایر آن هنوز به طور دقیق مشخص نشده بود.
اما قرن چهارم میرفت تا فصل جدیدی در تاریخ کلیسا آغاز کند. کنستانتین، امپراطور روم، در سال ۳۱۲ به مسیحیت گروید. پس از مدتی مسیحیت در این امپراطوری رسمیت یافت. جفاها جای خود را به آرامشی نسبی داد. این امر موقعیت را آماده کرد تا کلیسا به امور داخلی خود بپردازد. در چنین وضعیت تثبیتشدهای بود که کمکم برخی از سؤالات اعتقادی خود را پررنگتر از گذشته نمایان ساختند. مشکل از رابطه مسیح با خدای پدر شروع شد.
آریوس، یکی از کشیشان ارشد اسکندریه (مصر) در سال ۳۱۹ میلادی شروع کرد به تعلیم دادن این که پسر خدا وجودی ازلی نبوده و خدای پدر او را از نیستی خلق کرده است. به این ترتیب، مسیح مخلوق خدا است. پسر یگانه آفریده خدای پدر بوده است. این مخلوق، یعنی پسر، ابزاری بود در دست خدای پدر برای آفریدن عالم هستی. پدر از آنجا که عدالت مسیح را در آینده میدید، او را پسر خود خواند. مسیح مخلوقی بود که پدر او را یاور خود ساخت.
نظرات آریوس طرفدارانی پیدا کرد و چیزی نگذشت که اختلاف نظر میان اسقفان بالا گرفت، طوری که امپراطورْ کنستانتین احساس خطر کرد که مبادا این اختلاف عقیدتی موجب بروز اختلال در امور سیاسی گردد. از این رو، دستور داد تا شورایی متشکل از همه اسقفان سراسر جهان تشکیل گردد. این شورا به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد و خودِ امپراطور با اینکه از مسائل عقیدتی اطلاعی نداشت ریاست آن را بر عهده گرفت. این نخستین شورای بینالکلیسایی به شمار میرود. در این شورا اعتقاد به تثلیث با حمایت امپراطور بر کرسی نشست و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر بهعنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه که در ابتدای کتاب آمده بر اساس اعتقادنامهای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده میشد.
اما مناقشه بر سر الوهیت مسیح کماکان ادامه یافت، زیرا متن اعتقادنامه در این زمینه فاقد صراحت لازم بود. لذا در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بینالکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او بهصراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت راستدین به شمار میآید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه میباشد که گاه بهصورت مخفف اعتقادنامه نیقیه خوانده میشود. متن آن در ابتدای کتاب آمده است و با مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه میتوان بهروشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
همان گونه که مشاهده میشود، اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز میشود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانیترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح میپردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روحالقدس و کار او مربوط میشود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر میپردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه میشود که آن اعتقادنامهای است مبتنی بر تثلیث.
میتوان گفت که اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است. در فصلهای بعد بهتفصیل به بررسی این اعتقادنامه خواهیم پرداخت.
نوشته: آرمان رشدی
[۱]Clement of Rome
[۲]Sola Scriptura
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |