مدافع برجسته مسیحی: بلیز پاسکال فیزیکدان و ریاضی دان مشهور
“خوب می دانم به چه کسی ایمان آوردم.”
بلیز پاسكال نامی است آشنا، كه هر دانش آموز و دانشجو در دبيرستان و دانشگاه آن را شنيده وبنا به ضرورت، با انديشه و فرمول های رياضی و فيزيك او سر و كار داشته است.
دانشمندی كه ، فيزيكدانان و مهندسين مكانيك را به ياد قوانين پاسكال درباره انتقال فشار مايعات می اندازد.
يادتان است در فيزيك دبيرستان همواره بايد اين جمله را برای امتحان فيزيك حفظ می نموديم:
” فشار وارد بر هر نقطه از سيال به طور يكسان بر آن منتقل می شود.”
در دروس رياضی، نظريه اعداد و تئوری احتمالات، در رياضيات جديد ،مثلث پاسكال و خيام، در هندسه، هندسه مخروطات وكتاب روح هندسه ی اورا هرگز فراموش نمی كنيم.
واگر در دانشگاه، دانشجوی رشته رياضي يا كامپيوتر بوديد حتماً بايد درسی بنام برنامه ريزی پاسكال گذرانده باشيد كه اين برنامه اساس ساخته شدن ماشين حساب مكانيكی قديم و الكترونيك امروز می باشد.
ولی سؤال اساسی اين است كه بلیز پاسكال نابغه بزرگ فرانسوی، چه ميراثی برای ما مسيحيان باقی گذارده؟ و ما به عنوان شاگردان مسيح چه آموزه ای از او به ياد داريم؟؟؟؟؟
پاسكال در فرانسه بدنيا آمد، در پاريس بزرگ شد و درهمانجا نیز تا آخر عمر زندگی كرد.
عمر پاسكال فوق العاده كوتاه بود. او بيشتر از ٣٩ سال زندگی نكرد. هر چند عمر کوتاهی داشت ولی از نظر کیفیت، زندگی پربرکتی برای جلال خدا داشت (تولد 19 ژوئن 1623- فوت 19 اوت 1662) او هم عصر با دِكارت بود و نیز هم عصر عقل گرايان قرن هفدهم ولی مانند دِكارت فكر نمی كرد.
آنچه پاسكال را از فيلسوفان و متفكران عقل گرای قرن هفده جدا می ساخت، آموزه های الهياتی، باورهای مسيحی و بيداری های روحانی ايی بود كه اودر دوران مختلف زندگی خود تجربه كرده بود. اودر خانواده کاتولیک متولد شده بود ولی تجربه ملاقات با عيسای خداوند اورا از آموزه های الهياتی معاصرخود، متفاوت كرده بود.
بايد اضافه كرد كه نيمه دوم قرن هفدهم يعنی در دوره پاسكال، شاهد نزاع ها واختلافات شديد فرقه های كاتوليك در فرانسه بودیم.
جنگ مابين ژانسنيسم (Jansenism) و ژزوئيتها (یسوعیان)
ژانسنيسم يك نهضت كاتوليكی است كه توسط يك الهيدان هلندی بنام ژانسنيوس پايه گذاری شد. اين جنبش كاتوليكی با انديشه های آگوستين ارتباط نزديك دارد و تأكيد آن بر اين است كه انسان برای نجات، احتياج به فيض و رحمت خداوند دارد.
البته اين آموزه را پاپ اينوسنت دهم در سال 1653 رد کرد.
پاسكال در سال 1646 توسط خواهرش با انديشه های ژانسنيسم آشنا شد واين مقد مه ای بود كه او بيشتر با خدای كتاب مقدس آشنا شود. در اين سالها، او وقت خود را صرف فعالیت های علمی می کرد و در ضمن با اين گروه (ژانسنیسم) كه مركز آن درصومعه ای بنام پورت رويال (port royal ( درشهر پاریس بود، ارتباط داشت و از فرصت های روحانی اين گروه كاتوليك اصلاح گرا استفاده می نمود. تا اينكه در سال 1654، در يك تحول اساسی، او با خدای كتا ب مقدس ملاقات می کند كه از تجربه اوليه او بسيار عميق تر بود و او اين واقعه را بر قطعه ای از پوست آهو می نويسد و آن را تا آخر عمر با خود حمل می نمود. مضمون این نوشته چنین بود:
“خدای ابراهيم، خدای اسحاق، خدای يعقوب، نه خدای فلاسفه و دانشوران. اطمينان، احساس، آرامش. خدای عيسی مسيح.”
پس از اين ملاقات، دگرگونی عميقی در او ايجاد می شود و رابطه او با صومعه پورت رويال محكم تر می شود.
بايد اضافه كرد كه سال 1655 سال سختی برای فرقه ژانسنيسم بود. در اين سال رهبر اين فرقه “آنتون آرنو” در سوربون تحت محاكمه قرار گرفت و در همین سال بود كه پاسكال تصميم گرفت كه از پاسكال رياضی دان، فيزيكدان و فيلسوف، به پاسكال آپولوژيست (مدافع ایمان) تبديل شود يعنی او مدافع انديشه های مسيحيت شد كه اين همان چيزی است كه برای بسياری از انديشمندان سكولار ناخوشايند بود.
او در دفاع از مسيحيت شروع به نوشتن نامه هایی تحت عنوان “نامه هایی به يك همشهری” كه در فارسی به “نامه های ولايتی “شناخته می شود ( (provincial letterنمود. اين نامه ها فاقد امضاء بود و با اسم مستعار چاپ می شد.
او در اين نامه ها اظهار می نمود كه اعتقاد به فيض خدا مختص كالوين نيست بلكه آگوستين بزرگ آن را قبلاً مطرح نموده بود.
او همچنين آموزه “آئين احتمال” یسوعیان را به نقد كشيد که به موجب آن ميان بد و بدترين بايد بد را انتخاب نمود. مبارزه اصلاح گرایانه او موجب لرزش اقتدار كليسای كاتوليك شد و هم چنين عقل گرايی دكارت را زير سؤال برد، چرا كه او معتقد بود خدای دين مهمتر از خدای فلسفه است .
او يكبار دچار حادثه وحشتناكی شده بود که بعدها با محاسبات دقيق رياضی ثابت نمود كه بايد در اين حادثه صد در صد نابود می شد ولی معجزه بزرگ خدا او را زنده نگه داشت. اثبات اين معجزه نه از روی احتمالات بلكه از روی محاسبه دقيق رياضی صورت گرفته بود. ایمان او به خداوند در نتیجه ی اين حادثه به شدت رشد نمود چرا كه این را كاملا تجربه كرده بود كه اراده خدا در همه جا عمل می كند. شرح اين واقعه چنين است كه او با يك درشكه چهار اسبه در وسط پاريس از روی پلی عبور می كرد و زير پل رودخانه ای بود و فاصله رودخانه تا پل بسیار زياد بود. ناگهان اسبها روی پل رم کردند. چهار اسب، درشكه و درشكه چی از بالای پل به رودخانه افتادند و همگی زير درشكه ماندند ولی پس از مدتی نجات یافتند. پاسكال ارتفاع بلند شدن و پایین افتادن اسبها و شدت افتادن آن ها در رودخانه را در حالی که درشکه روی آن ها قرار گرفت، از نظر ریاضی محاسبه کرد و سپس چنین اظهار داشت: “ما زنده مانديم و اين اتفاقی نبود بلكه اراده او بر این بود که ما زنده بمانيم.”
پاسكال درك كرده بود كه مسيحيت ازانسان شناسی آغاز می شود و نه از شناخت جهان. به همين دليل ايمان مسيحی خود را به دو اصل استوار ساخت: گناه اوليه انسان ونجات توسط عيسی مسيح. او بر این باور بود كه دلايل وجود و عدم وجود خدا یکسان است و نهایتاً عقل نمی تواند تصميم بگيرد كه كدام دسته از اين دلايل رابپذیرد. او استدلالی دارد كه به برهان شرطی يا شر ط بندی معروف است. بر طبق اين استدلال، هر چند دليلی قطعی برای اثبات وجود خدا نيست اما احتياط و دورانديشی حكم می کند چنان رفتارکنیم كه اگر پس از مرگمان روشن شد خدا وجود داشته است از رحمت او محروم نشويم و در داوری او قرار نگيريم.
تئوری شرطی او مورد انتقاد شديدی قرار گرفت و ماده گرايان معتقدند که عقل پاسکال به صلیب کشیده شده است ولی او كوشش فيلسوفان را برای نجات بشر و كشف حقيقت غير ممكن می دانست و حتی با نظرات فلاسفه اسكو لاستيك نيز مبارزه می نمود.
نظرات اصلاح گرایانه ی پاسكال به لوتر يا کالوین شباهتی نداشت. او نمی خواست باعث جدایی شود بلكه تمام تلاش او اين بود كه انسان خدا را بیابد.
پاپ الكساندر هفتم در شانزده اكتبر 1656 فرمان تازه ای در مورد فرقه ژانسنيسم صادر نمود و پاسكال در سال 1656 دوباره تصميم گرفت چاپ “نامه های ولايتی” را ادامه دهد و در هجدهمين و آخرين نامه خود در 24 مارس 1657 او پاپ را مورد نقد قرار داد و در نتيجه صومعه پورت رويال بسته شد. پاسكال در شش سال آخر عمر خود بر اثر بيماری و جفاها اندكی خسته شده بود ولی دو رخداد جدید و معجزه آسا باز هم به زندگی او طراوت روحانی بخشيد و گويی تقدير و مشیّت الهی بر اين قرار داشت كه او همواره با عيسی مسيح ملاقات داشته باشد.
اولين حادثه در15 مارس 1657 به وقوع پيوست كه يسوعيان موفق شدند از ملكه مادر دستوری مبنی بر بسته شدن مدارس ديرنشينان و جلوگيری از پذيرفتن اعضای جديد به جامعه پورت رويال را بگيرند. ولی در نهایت همه تسلیم این فرمان شدند و دومين حادثه، نُه روز بعد در نمازخانه صومعه به وقوع پيوست و آن شفای معجزه آسایی بود كه فرانسه را در آن زمان تكان داد. وشرح ماجرا چنين است كه خواهر زاده ده ساله پاسكال به نام مارگريت پريه، دارای بيماری وخيم چشم بود وبه طرز وحشتناكی تمام چشم او را عفونت و بیماری فرا گرفته بود. در همان زمان يكی از بستگان خواهر آنژليك، هديه ای به صومعه پورت رويال پيشكش می كند كه بنا به گفته خودش و نیز تأئيد ديگران، تكه خاری جدا شده از تاج خار مسيح بود. در 24 مارس راهبه ها ضمن انجام مراسم كليسايی و در حین خواندن سرود پرستشی، آن تكه خار را بر روی محراب نماز خانه قرار دادند. هنگامی كه هر يك به نوبه خود شروع به بوسيدن آن ميراث مقدس نمود، يكی از راهبه ها كه مارگريت را در ميان پرستش كنندگان ديد، بنابر روایت، خار را برداشت و به زخم چشم آن كودك كشيد. مارگريت شگفت زده اظهار داشت كه ديگر چشمش درد نمي كند. مادر كودك وقتی ديد اثری از ترشح چرك و تورم در چشم وبينی باقی نمانده، مات و مبهوت ماند. طبيبی كه برای معاينه كودك احضار شده بود اعلام داشت كه چرك و تورم بكلی از بين رفته است و همين پزشك بود كه خبر وقوع آن شفای معجزه آسا را همه جا منتشر نمود. هفت طبيب ديگر، كه قبلاً زخم چشم های مارگريت را معاينه كرده بودند، در گزارشی رسمی تأئيد نمودند كه معجزه ای به وقوع پیوسته است. مأموران حوزه اسقفی، پس از بازجويی های فراوان، آن را تأئيد نمودند و اجازه دادند كه مراسم پرستش عمومی پورت رويال دوباره باز گشايی شود. دسته انبوه مؤمنان برای عبادت به سوی پورت رويال سرازير شدند. همه كاتوليک های پاريس وقوع معجزه را با فريادهای شادی اعلام نمودند. ملكه مادر فرمان داد كه دست از هر نوع تعقيب و جفای راهبان و مسيحيان ايماندار بردارند. در سال 1728 پاپ بنديكتوس سيزدهم در سخنرانی خود، از اين واقعه بعنوان شهادتی که دوران معجزه هنوز پایان نپذیرفته است، یاد نمود. بعد از اين واقعه، پاسكال نشان خانوادگی خود را به صورت چشمی که با تاج خاری احاطه شده بود طراحی نمود که زير آن با حروف لاتين نوشته شده بود: “می دانم به چه کسی إيمان آورده ام.”
پاسكال در نظر داشت دفاعيه ای كامل از انديشه های مسيحی خود بنويسد ولی مرگ او را مجال نداد. اين مطالب پراكنده بعد از مرگ او ، بنام” پناسه” در زبان فرانسه (pensees) و به نام “انديشه ها” در زبان فارسی منتشر شد، هر چند اين كتاب تمام قدرت و دقت اورا منعكس نمی ساخت چون هنوز ناتمام مانده بود.
پاسكال در “انديشه ها” نشان داد برای اينكه مردم، ايمان بیاورند لازم است به اهميت این موضوع پی ببرند. به همين دليل آنها را تشويق می كند كه خود را به مخاطره بیاندازند و احتمال حقيقی بودن مسيحيت را بپذيرند. او چنین می نويسد:
“ممكن نيست خدا را ببينيم و ممكن نيست صحت انجيل را به نحوی كه تمام شك ها بر طرف شود ثابت نمود. فقط زمانی می توان به حقیقت مسیحیت پی برد كه به خاطر آن، تمام زندگی خود را به خطر اندازيم!”
“شناخت خدا بدون مسيح نه تنها امكان ندارد بلكه يك تلاش بی ثمر خواهد بود.” ( انديشه ها 191)
” اگر بخواهيم برای شناخت خدا، وضعيت گناه آلود خود را در نظر نگيريد، اين شناخت باعث غرورمان خواهد شد و همچنين عكس آن يعنی شناخت وضع گناه آلود ما، بدون شناخت خدا، مارا نااميد وسرگردان می سازد. شناخت عيسی مسيح باعث می شود كه ما تعادل داشته باشيم زيرا او به ما، هم خدا و هم وضعيت گناه آلودمان را می شناساند. (انديشه ها 192 )
پاسكال به اين نكته تأكيد می ورزد كه فاصله بسياری ميان شناخت خدا و عشق ورزيدن وجود دارد. او به خوبی بر این امر واقف بود كه حقيقت مسيحيت عميق تر از برهان است. او برهان را درهندسه و رياضيات آموخته بود ولی خدای كتاب مقدس را چنان واضح می ديد كه هيچ برهانی برای آن قائل نبود. او می كوشيد معاصرين خود را با كتاب مقدس آشنا سازد. به قول تونی لين او صدای ندا كننده در بيابان بود. افسوس که مرگ به زندگی بسيار كوتاه او فرصت نداد تا به برهانهای الهی خود ادامه دهد. او در 19 اوت 1662 به خدای خود پيوست زيرا او به خوبی می دانست به چه کسی ايمان آورده. او خوب می دانست به كه می پيوندد.
نوشته: استاد علی خیر اندیش
منابع:
تاريخ فلسفه كاپلستون
تاريخ فلسفه ويل دورانت
تاريخ تفكر مسيحی تونی لين
فلسفه ايمان مسيحی كالين برتون
Pensées Blaise pascal
Provincial lettres pascal
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |