دفاعیات ایمان

مبحث فرضیه تکامل

4.8/5 - (5 امتیاز)

در قسمت‌های قبل دانستیم که نتایج علوم عقلی مانند ریاضیات و فلسفه و… کاملاً قطعی و انکارناپذیر است و نتایج علوم‌تجربی اصولاً غیرقطعی و ابطال‌پذیر هستند و وقتی موضوعی توسط علم عقلی ثابت شود، علم تجربی به هیچ عنوان قادر نخواهد بود که آن را نقض کند. از این رو وقتی که وجود خداوند با استفاده از براهین علوم عقلی ثابت شده است، هیچ کدام از علوم‌تجربی قادر نخواهند بود که خلاف آن را ثابت کنند؛ اما متأسفانه عوام مردم بدون هیچ مطالعه و آشنایی با انواع علوم مختلف، تصور می‌کنند که برخی از فرضیات علوم‌تجربی مانند فرضیه تکامل، ثابت می‌کنند که خداوند وجود ندارد. همانطور که آموختیم نه تنها علم زیست‌شناسی، بلکه هیچ کدام از انواع علوم‌تجربی صلاحیت بحث از وجود یا عدم وجود خداوند را ندارند؛ زیرا خداوند اصلاً مادی نیست که بخواهیم با ابزار حسی و آزمایشگاهی وجود او را اثبات یا انکار کنیم. در نتیجه این باوری که متأسفانه عوام مردم ناآشنا با آن گرفتارند سرتاسر نادرست و اشتباه است؛ زیرا خودِ فرضیه تکامل هم چنانکه خواهیم دید، اصلاً در مورد خدا بحث نمی‌کند که بخواهد وجود خدا را اثبات یا انکار کند.

 این فرضیه درباره چگونگی شکل‌گیری حیات بر روی زمین و پیدایش انواع مختلف موجودات فرضیاتی را ارائه کرده است. از آنجا که فرضیاتی که این فرضیه ارائه می‌دهد با ظاهر متون دینی مغایرت دارد، لذا منکران خدا که از ارائه برهان بر نفی وجود خدا یا رد براهین اثبات خدا از طریق علوم عقلی عاجز مانده‌اند، سعی دارند که با این فرضیه سراسر اشتباه و مردودِ علم تجربی و با استفاده از ناآگاهی و ناآشنایی توده مردم، آن‌ها را از خدا دور سازند.

 این روند با روی کار آمدن دولت‌های سکولار و ضدمسیحی غربی نیز تقویت شده است، بگونه‌ای که این فرضیه سراسر اشتباه، دیگر صرفاً یک فرضیه علمی نیست بلکه تبدیل به ایدئولوژی دولت‌های غربی ضد‌مسیحی شده است؛ بطوری که دانشمندان مخالف این فرضیه را از محیط‌های علمی طرد می‌کنند و آثار آن‌ها را بایکوت می‌کنند.

شاید اکثر شما داستان «لباس پادشاه» اثر «هانس کریستین آندرسن» را شنیده باشید. خلاصه داستان بدین ترتیب است: دو مرد شیاد به پادشاهی قول می‌دهند که لباسی فاخر و زربافت برایش بدوزند، ولی سرانجام جامه‌‌ای نامرئی به تن پادشاه می‌کنند و می‌گویند این لباس را تنها کسانی می‌بینند که حلال‌زاده باشند! وقتی پادشاه لباس را به تن می‌کند، اطرافیانش با این‌که لباسی بر تن پادشاه نمی‌ببینند، اما برای آن‌ که کسی آن‌ها را حرامزاده نخواند، از لباس‌های پادشاه تعریف می کنند! پادشاه برای نمایش لباس فاخرش به میانه شهر می‌رود و مردم نیز به قاعده‌ی اطرافیان پادشاه و به همان دلیل، از لباس تعریف و تمجید می‌کنند! تا اینکه ناگهان کودکی که بر شاخه‌ درختی نشسته است، فریاد می‌زند که پادشاه لباسی به تن ندارد و عریان است! مردم نیز پس از آن ‌که مطمئن می‌شوند پادشاه واقعاً عریان است و آن‌‌ها حرامزاده نیستند، به عریانی پادشاه می‌خندند!

متاسفانه وضعیت فرضیه تکامل نیز داستانی شبیه لباس پادشاه دارد. علی‌رغم این که روز به روز بر شواهد نقض‌کننده‌ آن افزوده می‌شود و ابهامات و سوالات بیشتری در مقابل آن مطرح می‌شود، اما متأسفانه هنوز جرأت کافی در بین بسیاری از دانشمندان برای بیان آزادانه انتقاداتشان از این فرضیه پر اشکال وجود ندارد؛ چرا که نگران واکنش‌ها، سخت‌گیری‌ها و آزارهای مافیای سیاسی سکولار قدرتمند حامی فرضیه تکامل در سراسر جهان می‌باشند.

ابتدا به طور اجمالی با این فرضیه آشنا شویم و سپس ببینیم که این فرضیه تا چه حد علمی و مطابق با واقع هست.

موضوع فرضیه تکامل:

در سیاره زمین میلیون‌ها نوع از گیاهان و جانوران وجود دارد. در مورد چگونگی پیدایش این موجودات بر روی زمین نظرات گوناگونی مطرح بوده است. تا نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی عقیده بر این بوده است که انواع گیاهان و جانوران رابطه‌ای با هم ندارند و یک‌باره توسط خالق جهان آفریده شده‌اند که به این نظریه، نظریه «ثبات انواع» می‌گویند. اما بر اساس نظریه دیگر، انواع گیاهان و جانوران کاملاً از هم جدا نیستند و از ابتدا نیز به این شکل نبوده‌اند، بلکه به تدریج و طی میلیون‌ها سال، از انواع ساده‌تر ابتدایی بوجود آمده‌اند. این مسئله را فرضیه تکامل می‌گویند. بر اساس این فرضیه تمام گیاهان و جانوران در مدت بسیار طولانی چند صد میلیون ساله از اشکال ساده و اولیه حیات متکامل شده‌اند. این فرضیه شامل انسان نیز می‌شود و انسان و میمون نیز از تبار مشترکی دانسته شده‌اند. دقت کنید که این فرضیه چنان که به اشتباه میان مردم شایع است، نمی‌گوید که انسان از نسل میمون است، بلکه می‌گوید که انسان و میمون هر دو از یک حیوان مشترک ساده‌تری بوجود آمده‌اند و در اثر گذشت زمان یکی به شکل انسان تکامل پیدا کرده و دیگری به شکل میمون.

ارکان فرضیه تکامل:

امروزه فرضیه تکامل داروین بر سه رکن استوار است:

الف) تغییرات تصادفی: به این معنا که تغییرات جزئی و تصادفی در یک نوع روی می‌دهد و صفات اکتسابی به نسل‌های بعد منتقل می‌شود.

ب) تنازع برای بقاء: هر نوعِ جانوری، میل به تکثیر دارد و به سرعت طبق تصاعد هندسی افزایش می‌یابد. اگر مانعی بر سر راه انبوه شدن بوجود نیاید، آن نوع همه زمین را خواهد گرفت. از طرف دیگر هر نوعِ جانوری روابط پیچیده و تنگاتنگی با دیگر انواع دارد؛ بنابراین هر موجودی برای حفظ موجودیت و اجتناب از نابودی تلاش می‌کند.

ج) انتخاب طبیعی یا بقاء اصلح: یعنی یک نوعِ جانوری برتر یا فردِ برتر در یک نوع جانوری، در تنازع برای بقاء پیروز می‌شود و افراد واجد صفات آن فرد یا نوع‌، برای بقا و دوام بخت بیشتری دارند و به دلیل تطابق بیشتر با محیط، نسبت به افرادی که دچار تحول نشده‌اند شانس بیشتری برای بقاء دارند.

مهم‌ترین شواهد و قراینی طرفداران این فرضیه ارائه می‌دهند عبارت‌اند از پیدا شدن گونه‌های مقاوم باکتری‌ها در مقابل آنتی بیوتیک‌ها، شباهت‌های کروموزوم ۲ انسان و شامپانزه، شباهت‌های هموگلوبین گوریل و انسان، مطالعات جمعیتی بر روی ژن‌های  دی‌ان‌ای میتوکندریال (mtDNA) و کروموزومy  اندام های همولوگ (همتای) پستانداران، اندام های وستیجیال و…

باید دقت کنید که این‌ها هیچ‌کدام دلیل علمی نیستند بلکه فقط شواهد و قراینی هستند که فقط برخی از جنبه‌های فرضیه تکامل را تقویت می‌کند؛ اما در مقابل این فرضیه، ادله زیادی وجود دارند که قطعاً این فرضیه را رد می‌کند. پس این فرضیه را می‌توان این گونه خلاصه کرد:

(تعداد زیادی فرض با احتمال بسیار ضعیف و نزدیک به صفر + تعداد بسیار کمی شواهد و قرائن که بخش کوچکی از فرضیات را «تقویت» می‌کند+ تعداد زیاد دلایل قطعی بر رد این فرضیه)

نکته مهم: درباره نحوه بوجود آمدن جانداران دو حالت وجود دارد: یا خداوند آن‌ها را یک باره خلق کرده است، که این امر از نظر عقلی کاملاً ممکن است؛ یا آنکه آن‌ها برحسب تصادف بوجود آمده‌اند و در طی میلیون‌ها سال از یکدیگر تکامل یافته‌اند. هدف ما در این بخش مختصر این است که نشان دهیم، احتمال دوم وجود ندارد و اگر نشان دهیم که فرضیه تکامل غیرممکن است به هدف خود می‌رسیم. اگر ما بخواهیم بطور کامل فرضیه تکامل را نقد نمائیم و آن را درباره تک‌تک موجودات بررسی نمائیم، به چندین جلد کتاب چند صد صفحه‌ای نیاز است؛ اما ما در این کتاب مختصر، فقط یک مطلب مهم را درباره این فرضیه بررسی می‌نماییم و آن «معمای تشکیل اولین سلول» است. ما تنها با همین مطلب نسبتاً کوتاه به هدف خود که نشان دادن غیرممکن بودن فرضیه تکامل است می‌رسیم.

تشکیل اولین سلول

بزرگترین معمای حل نشده و غیرقابل توضیح درباره فرضیه تکامل، نحوه چگونگی بوجود آمدن اولین سلول است. اساساً آیا تشکیل مواد زنده از ترکیبات شیمیایی غیر زنده، بدون دخالت یک عامل هوشمند امکان‌پذیر است؟

تئوری تکامل در ارتباط با اينکه حیات بر روی زمين چطور بوجود آمده‌است، کاملاً با يک بن‌بست رو به رو است؛ زيرا سلّول موجودات زنده تا آن حد پيچيده است که نمي‌توان ادّعا کرد که بر حسب تصادف بوجود آمده است. بوجود آمدن سلّول موجود زنده بر حسب تصادف، بطور کامل امکان‌ناپذير است. تکامل‌گرای روسی بنام «آلکساندر اوپارين»، در کتابش تحت عنوان ريشه حیات که در سال 1936 منتشر گرديده چنين مي‌نويسد: «متأسفانه بوجود آمدن اولین سلّول از مهمترين نقاط تاريکی است که تئوری تکامل را به چالش می‌کشد.» از زمان اُوپارين تا کنون، تکامل‌گرايان سعی بر اين دارند که بتوانند یک سلّول را بر حسب تصادف بوجود آورند و اين فرضیه را اثبات کنند، ولی هر کوششی که در اين زمينه انجام گرفته است، فرضیه تکامل را بيشتر مردود ساخته ‌است.

سرپرست انستيتوی بيوشيميایی دانشگاه ژوئانس گوتنبرگ آلمان، پروفسور «کلاوس دوس» در اين مورد چنين مي‌گويد: «در ارتباط با ريشه حيات، چه در زمينه شيميايی و چه در زمينه مولکولی،  تحقيقاتی که طی  30سال در اين زمينه انجام گرفته است، نه تنها جوابی در اين رابطه نداده‌اند، بلکه باعث درک اين مطلب شده که اين مسئله چقدر پیچیده مي‌باشد» سخنان «جفری سکريپس» ژئوشیمیست از انستيتوی سن ديگو در پايان قرن بيستم نشانگر اين است که تکامل‌گرايان با بن‌بست بزرگی روبرو هستند؛ او می‌گوید: «امروز که قرن بيستم را پشت سر مي‌گذاريم، هنوز با اين مسئله که هنگام ورود به قرن بيستم روبرو بودیم، روبرو هستيم و آن اينکه حیات بر روی زمين چطور بوجود آمد؟»

علم و دانش پیشرفته امروزی، هنوز هم که هنوز است نتوانسته حتی يک سلّول زنده را با مواد شیمیایی غیرزنده توليد نمايد. تمام سعی و تلاش‌هايی که در زمينه بوجود آوردن یک سلّول شده است، بي‌نتيجه مانده است. در حاليکه فرضیه تکامل، کاری را که بشر، با تمام معلومات و تکنولوژي‌اش نتوانسته انجام دهد، به دنیایی ابتدایی و تصادف نسبت می‌دهد! اگر بخواهيم مثالی در اين مورد بزنيم، مثل این می‌ماند که در یک چاپخانه انفجاری رخ دهد و در اثر این انفجار، تصادفاً یک کتاب فرهنگ لغت چاپ شود!

يکی از دلايل مهمّی که تئوری تکامل نمي‌تواند بوجود آمدن سلّول را توضيح دهد، مسئله پيچيدگی حیرت‌انگیز سلول است. يک سلّول زنده، توسّط کار کردن ميکرواُرگانيزم‌های کوچک‌تر است که مي‌تواند زنده بماند. اگر فقط يکی از اين ميکرواُرگانيزم‌ها نباشد، سلّول نمي‌تواند زنده بماند. سلّول نمي‌تواند انتخاب طبيعی و موتاسيون را که مکانيزم‌های بدون شعور هستند، تحمّل کند؛ به همين خاطر اوّلين سلّولی که بر روی زمين بوجود مي‌آيد، برای حیات، بايد از ابتدا کاملاً بدون نقض باشد.

پروتئین‌ها بزرگترین معضل تکامل‌گراها

اگر تمام سلول را کنار بگذاریم، تئوری تکامل در برابر توضیح چگونگی ذرّات کوچک داخل سلّول نيز ناچار و درمانده است؛ مثلاً فقط پروتئین‌ها را در نظر بگیریم؛ پروتئين‌ها، از مولکول‌های کوچکتری بنام «آمينواسيد» بوجود می‌آیند که به تعداد مشخّص و با نظم مشخّصی در کنار هم قرار مي‌گيرند. ساده‌ترين پروتئین‌ها از 50 آمينو‌اسيد تشکیل می‌شوند. نکته اصلی در اينجا اين است که حتّی اگر يکی از آمينواسيدها که ساختار پروتئين‌ها را شکل مي‌دهد، کم و يا اضافه گردد، آن پروتئين را به يک توده مولکول بی‌مصرف در مي‌آورد .به همين خاطر، هر آمينواسيد بايد کاملاً در جای مناسب قرار گيرد. تئوری تکامل که ادّعا می‌کند که حیات بر حسب تصادف بوجود آمده است، در برابر اين نظم حیرت انگیز هیچ پاسخی ندارد؛ زيرا نظم مورد بحث آنقدر خارق العاده است که نمی‌توان آن را توسّط تصادف توضيح داد. تازه این درصورتی است که نادیده بگیریم که تئوری تکامل هنوز جواب اين مسئله را که خودِ آمينواسيدها چطور شکل گرفته‌اند نیز پيدا نکرده است.

يک مولکول پروتئين در حدّ معمولی، در ترکيبش 288 آمينواسيد و 12 نوع مختلف از آمينواسيدها دارد که اين تعداد آمينواسيدها 10300 نوع مختلف مي‌توانند در کنارهم قرار گيرند. محقق شدن این احتمال در شرایط معمولی، امکان‌ناپذیر می‌باشد. با این توضیح که در ریاضیات، احتمال‌های کوچکتر از یک در 10 به توان 50 احتمال صفر قبول می‌شود. البته باید بدانید که پروتئین 288 آمینواسیدی در مقایسه با پروتئین‌های غول‌پیکر هزاران آمینواسیدی بسیار ساده‌تر می‌باشد .اگر همین حساب احتمالات را بر پروتئین‌های هزار آمینواسیدی انجام دهیم، کلمه امکان ناپذیر در برابر آن کم می‌ماند .

برخی از خوانندگان ممکن است به این شک افتاده باشند که ارقامی که در این کتاب مطرح گردیده خارج از حقیقت باشد .خیر، تمام این‌ها حقایق قطعی وغیرقابل انکار می‌باشند و هیچکدام از این تکامل‌گرایان در برابر این ارقام نمی‌توانند اعتراضی داشته باشند؛ زیرا بعضی از دانشمندان نیز احتمال بوجود آمدن یک پروتئین بر حسب تصادفات را با اینکه یک میمون بتواند پشت کامپیوتر بنشیند و تاریخ بشر را بدون اشتباه، بر حسب تصادفات بنویسد مقایسه کرده‌اند .برخی تکامل‌گرایان ادعا می‌کنند که سیر تکاملی مولکول، خیلی طولانی مدّت بوده است و در این مدّت طولانی این احتمال بسیار ضعیف، محتمل می‌شود؛ اما باید پذیرفت که این احتمال بقدری ضعیف است که تاریخ چند صد میلیارد ساله ادعایی هم دردی را دوا نمی‌کند. زمین‌شناس آمریکایی بنام «ویلیام اِستوکس» می‌گوید: «اگر در طی میلیاردها سال، سطح میلیاردها سیّاره را هم با آمینواسیدها پر کنیم، باز هم پروتئینی بوجود نمی‌آمد»

احتمال بوجود آمدن حتّی «یک» پروتئین بر حسب تصادف امکان‌ناپذیر می‌باشد؛ حال در کنار هم قرار گرفتن یک میلیون پروتئین در کنار هم و با یک نظم بخصوص، برای تشکیل یک سلّول ساده، میلیون‌ها بار امکان‌ناپذیر است؛ زیرا یک سلّول فقط مجموعه‌ای از یک توده پروتئین نمی‌باشد؛ بلکه در درون سلّول، در کنار پروتئین‌ها، نوکلئید اسیدها، کربوهیدرات‌ها، لیپید‌ها، ویتامین‌ها، الکترولیت‌ها و دیگر موادّ شیمیایی چه از نظر ساختاری و چه از نظر کارکردی با یک نظم و مقدار معیّنی در کنار هم قرار می‌گیرند. هر کدام از این‌ها در بخش‌های مختلف به عنوان سنگ بنای اصلی و یا بعنوان مولکول کمکی انجام وظیفه می‌کنند و نبودن هر کدام از این‌ها، دوام سلول را غیرممکن می‌سازد.

معضل بزرگی به نام پروتئین‌های دست چپ

حال علّت امکان ناپذیر بودن سناریوی تکامل‌گرایان در ارتباط با بوجود آمدن پروتئین‌ها را از نزدیک بررسی کنیم. یک مولکول پروتئین موجود زنده، صرفاً با قرار گرفتن آمینواسیدهای مناسب با یک نظم خاصّ بوجود نمی‌آید .در کنار این 20 نوع آمینواسید موجود در ساختار پروتئین، هر کدامشان باید فقط «دستچپی» باشند .از نظر شیمیایی آمینواسید دو نوع مختلف دستراست و دستچپ وجود دارد .تفاوت میان آن‌ها، در زاویه سه بعدی ساختارشان در جهات مختلف مشخص است و مثل فرق میان دست چپ ودست راست انسان.

 با تحقیقاتی که در زمینه اتصال آمینواسیدها انجام گرفت، مشخص شد که از ساده‌ترین مکانیزم‌ها تا پیچیده‌ترین مکانیزم‌ها، تمام پروتئین‌های موجودات زنده، فقط از آمینواسیدهای دستچپ شکل گرفته‌اند. کوچکترین آمینواسید دست راست که بخواهد وارد ساختار پروتئین شود آن پروتئین را کلاً از کار می‌اندازد و دیگر پروتئینی شکل نمی‌گیرد. اگر مانند تکامل‌گرایان فکر کنیم، که می‌گویند حیات بر حسب تصادف بوجود آمده است، در این شرایط باز طبق همان تصادفات و احتمالات، آمینواسیدها، در طبیعت به مقدارهای مساوی از دست چپ و راست باید شکل گرفته باشند .به همین خاطر در ساختار تمام جانداران آمینواسیدهای دست چپ و راست بایستی به مقادیر مساوی وجود داشته باشد؛ زيرا از نظر شیمیایی ترکيب هر دو گروه از آمينواسيدها براحتی ميسّر است، در حالی که در تمام مکانيزم‌های موجودات زنده، پروتئين‌ها فقط از آمينواسيدهای دست چپ بوجود می‌آيند .اینکه تصادف و شانس چگونه از میان مقدار مساوی آمینواسید دست راست و دست چپ، فقط دست چپی‌ها را انتخاب کرده و بدون اينکه کوچکترين آمينواسيد دست راست ميان آن‌ها ادغام شده باشد، از سوالاتی است که تکامل‌گرايان تاکنون نتوانسته‌اند پاسخی به آن بدهند. اگر چنین امری را به تصادف نسبت دهیم مانند آن است که بگوییم سکّه‌ای را میليون‌ها بار به هوا بیاندازیم و مدام شير بيايد و اصلاّ خطّ نيايد که چنین امری محال است!!!

همين مسئله دست چپ آمينواسيدها برای نوکلئوتيد‌ها که سنگ بنای دی.ان.ایو آر.ان.ای مي‌باشند نيز پیش می‌آید .اين‌ها هم بر خلاف تمام آمينواسيدهای موجود در ارگانيزم‌های موجودات زنده، فقط از دست راستی‌ها انتخاب مي‌شود. اين هم وضعيّتی است که نمي‌توان با تصادف توضيح داد. اگر بخواهيم احتمال انتخاب شدن آمينواسيدهای دست چپ را برای يک پروتئين به بزرگی معمولی 400 آمينواسيدی محاسبه کنيم، احتمال يک در 10 بتوان  120بدست مي‌آيد .برای اينکه شما بتوانيد تخمينی در اين زمينه داشته باشيد، باید بدانید که تمام الکترون‌های موجود در هستی، خيلی کمتر از مقدار بالا مي‌باشد. اگر بخواهيم اين احتمالات و ديگر احتمالات موجود در تشکيل پروتئين‌ها را با هم در نظر بگيريم، از اين محاسبات نمي‌توانيم هیچ نتیجه‌ای بگیریم.

اتّصال مناسب آمینواسیدها

با تمام اين چيزهايی که تاکنون خواندیم، بن‌بست‌های فرضیه تکامل درباره پروتئین‌ها به اتمام نمي‌رسد. برای بوجود آمدن يک پروتئين، صرفاً در کنار هم قرار گرفتن يکسری آمينواسيد با يک نظم و تعداد بخصوص و دست چپی بودن نیز کافی نمي‌باشد، بلکه علاوه بر همه این‌ها، مولکول‌های آمينواسيد که از شاخه‌های مختلف شکل مي‌گيرد، بايستی با شاخه‌های معيّن دیگر در پیوند باشند، چنين پیوندی را «پیوند پپتيدی» می‌گویند. آمينواسيدها مي‌توانند با پیوندهای مختلفی به يکديگر متصل شوند، ولی پروتئين‌ها فقط و فقط با آمينواسيدهايی که با پیوند پپتيد بهم متصل هستند، بوجود مي‌آيند. اگر يک آمينواسيد با پیوندی غير از پیوند پپتيدی اتصال داشته باشد، آن مولکول پروتئين هيچ مفهومی نخواهد داشت. تحقيقاتی که در اين زمينه انجام گرفته است، نشان مي‌دهد که در ميان آمينواسيدها بيش از 50% پیوندها، پیوند پپتيدی مي‌باشد. بخاطر همين هنگام محاسبه احتمال بوجود آمدن پروتئين، علاوه بر اجباری بودن وجود آمینواسیدهای مناسب و با نظم خاص، بودن آمینواسید دست چپ، هر آمينواسيد قبل و بعد از خود حتماً وحتماً بايد با اتّصال پپتيد بهم وصل شده باشند. اين احتمال هم با احتمال دست چپ بودن آمينواسيدها يکی مي‌باشد؛ يعنی اگر يک پروتئين 400 آمينواسيدی را در نظر بگيريم احتمال برآورد شده برای اينکه اين آمينواسيدها اتّصال پپتيد داشته باشند چيزی در حدود ده بتوان  399است!!!

حال اگر همه مؤلفه‌های پیشین را در مورد یک پروتئین 500 آمینواسیدی در نظر بگیریم چنین می‌شود:

گفتیم برای اينکه يک پروتئين مفيد بتواند بوجود آيد سه شرط وجود دارد:

شرط اوّل :تمام آمينواسيدهای موجود در زنجيره بايستی از نوع درست و در نظم درستی باشند.

شرط دوّم: تمام آمينواسيدهای موجود در اين زنجير بايستی دست چيی باشند.

شرط سوّم:اين آمينواسيدها فقط بايستی توسّط اتّصال پپتيد بيکديگر اتّصال داشته باشند .

به همين خاطر برای اينکه يک پروتئين بتواند بر حسب تصادف بوجود آيد لازمه‌اش اين است که هر سه شرط صورت پذیرد.

1.احتمال مناسب چيده شدن آمينواسيدها:

در ساختار پروتئين 20 نوع آمينواسيد بکار مي‌رود بنابراین:

– احتمال درست انتخاب شدن یک آمينواسيد از ميان 20 نوع=1/20

– احتمال درست انتخاب شدن 500 آمينواسيد يک آن واحد: 10 بتوان 650

2.احتمال دست چپی بودن آمينواسيدها: احتمال دست چپی يک آمينواسيد=1/2

– احتمال دست چپی بودن 500 آمينواسيد در آن واحد 1/2در 10 بتوان 150

3. احتمال بوجود آمدن پيوند پپتيد ميان آمينواسيدها 2/1

 احتمال اتّصال پپتيد ميان 500 آمينواسيد در آن واحد: 10 بتوان 150

مجموع احتمالات= 10 بتوان 950 !!!!

از تمام اين‌ها می‌توان نتیجه گرفت که فرضیه تکامل، از همان ابتدا در توضيح بوجود آمدن يک پروتئين عاجز وناتوان است.

حال بر فرض محال که تمام شرایطی که ذکر شد، تصادفاً بوجود آمده باشد، باز هم بوجود آمدن یک مولکول پروتئین امکان‌ناپذیر است؛ زیرا مثلاً در روند تشکیل یک پروتئین با پانصد آمینواسید، آمينواسيدها، بايستی تک‌تک از يکديگر جداشده و در يک رديف و زنجير ديگر بهم بپيوندند. غير از اين در این فرآیند، بعد از اينکه پانصدومين آمينواسيد افزوده شد، عمل سنتز بايستی متوقّف گردد و حتّی بعد از اين، حتّی يک آمينواسيد هم نبايستی اضافه گردد و اينکه پروتئين بوجود آمده يا نه، بايستی نظارت گردد و اگر فرآیند ناموفّق باشد، اين‌ها باید از هم جدا گرديده و مجددّاً اين اعمال انجام گيرد. علاوه بر اين، مطلقاً هيچگونه مواد شيميايی بيگانه نبايستی در آن وجود داشته باشد. همچنین هنگام فرآیند، قبل از اينکه به پانصدمين حلقه برسد، نبايستی اين زنجير از هم گسسته شود؛ يعنی احتمالاتی که از ابتدا در مورد آن‌ها بحث گرديد، از مرحله شروع، پايان و هر مرحله از آن توسط يک مکانيزم با شعور اداره می‌شود؛ در حالی که بر طبق فرضیه تکامل چنین فرآیندی به تصادف واگذار  شده است! وجود يک چنين مکانيزم اتفاقی در شرايط طبيعی امکان ناپذير است؛ بهمين خاطر احتمال بوجود آمدن پروتئين در شرايط طبيعی نه تنها ممکن نيست بلکه از نظر تکنيکی نيز امکان‌ناپذير است.

اگر بسیار خوشبینانه تمام شرایط غیرممکن بالا را ممکن بپنداریم و مجددّاً بر فرض محال، فرض کنيم که بر حسب تصادفات، مي‌توان يک مولکول پروتئين بوجود آورد، باز هم بوجود آمدن پروتئین امکان‌ناپذیر است؛ زيرا برای اينکه اين پروتئين بتواند به حیاتش ادامه دهد، بايستی در محیط ايزوله شده قرار داشته باشد و در شرايط مخصوصی قرار گرفته باشد، در غير اين صورت اين پروتئين که بر فرض محال تشکیل شده باشد، تحت شرايط حاکم بر روی کره زمين بلافاصله تجزيه شده و يا با ديگر اسيدها، آمينواسيدها ويا ديگر موادّ شيميايی ترکيب شده و کلاً به مادّه ديگر تبديل خواهد شد!

تیر خلاص بر پیکر نیمه‌جان فرضیه تکامل: ملازمه دی.‌ان.‌ای و پروتئین

فرآیند تولید پروتئین به دی.‌ان.‌ای یا آر.ان.ای نیاز دارد و بدون دی.‌ان.‌ای یا آر.ان.ای هیچ پروتئینی بوجود نمی‌آید. از آن طرف هم دی.ان.ای برای بوجود آمدن، نیاز به پروتئین دارد! به عبارت دیگر برای بوجود آمدن پروتئین، باید از قبل دی.ان.ای وجود داشته باشد و برای بوجود آمدن دی.ان.ای هم باید از قبل پروتئین وجود داشته باشد! این همان چیزی است که در علم منطق به آن «دُور» گفته می‌شود. یعنی توقف وجود پروتئین بر دی.ان.ای و توقف وجود دی.ان.ای بر پروتئین، که چنین چیزی از لحاظ عقل محال است و هیچگاه چنین چیزی بوجود نمی‌آید مگر اینکه یک عامل و خالق هوشمند هر دو این‌ها را با هم و همزمان آفریده باشد؛ در غیر این ‌صورت هرگز نه پروتئینی بوجود می‌آید و نه دی.ان.ای. و بدون وجود پروتئین و دی‌ان.ای یا آر.ان.ای هیچ سلولی نه بوجود می‌آید و نه می‌تواند تقسیم شود. البته در داخل سلول که از اجزای مختلفی تشکیل شده است بار هم از این نوع ملازمه‌ها وجود دارد که از آن‌ها صرف نظر می‌کنیم.

دیدیم که این فرضیه، از توضیح بوجود آمدن یک سلول که هیچ، حتی از توضیح بوجود آمدن یک مولکول پروتئین عاجز و ناتوان است و دیدیم که امکان ندارد بر حسب تصادف و شانس یک مولکول پیچیده که نیاز به یک فرآیند بسیار پیچیده برای بوجود آمدن دارد، بوجود آید، بلکه این مولکول پیچیده برای بوجود آمدن نیاز به یک فرآیند هوشمندانه و تحت کنترل است که ما آن را آفریده خدای خالق هوشمند می‌دانیم. بنابراین نه تنها این فرضیه نمی‌تواند عدم وجود خدا را اثبات کند، بلکه نشان می‌دهد که برای بوجود آمدن سلول، که کوچکترین واحد حیاتی است نیاز به یک خالق هوشمند وجود دارد.

شاید خنده‌دار به نظر برسد اما دانشمندان تکامل‌گرا در تحقیقات جدید خود به این نتیجه رسیده‌اند که کره زمین منشاء حیات نمی‌تواند باشد و حیات از خارج به کره زمین وارد شده است. مثلاً پیشنهاد می‌دهند که سلول‌هایی از طریق شهاب‌سنگ‌ها به زمین آورده شده باشند! یا اینکه موجودات فضایی حیات را بر زمین بوجود آورده‌اند! در پاسخ به ادعای اول می‌گوییم که بر فرض سلول‌هایی از طریق شهاب‌سنگ‌ها وارد زمین شده باشد، درباره بوجود آمدن همان سلول‌ها چه توضیحی وجود دارد؟! این احتمال بیشتر شبیه به فرار از پاسخگویی است تا خودِ پاسخگویی. درباره ادعای بوجود آمدن حیات توسط موجودات فضایی هم باید گفت طرح چنین پیشنهاد و فرضیه‌ای از سوی دانشمندان تکامل‌گرا اعتراف به جهل چند صد ساله در پیروی کورکورانه از فرضیه تکامل است؛ زیرا دانشمندان تکامل‌گرا بعد از قرن‌ها سرکوب ادیان و متهم کردن ادیان به ویژه مسیحیت به جهل و خرافات، تازه به این نتیجه رسیده‌اند که حیات نیاز به یک خالق هوشمند دارد؛ اما تکبر و غرورشان اجازه نمی‌دهد که از نام خدا استفاده کنند و همان خلقت خدا را با نام موجودات فضایی به مردم و پیروان خود غالب می‌کنند! زیرا پیشتر بر طبق علوم عقلی آموختیم که خدا علت‌العلل و واجب‌الوجود است و او منشاء تمام آفریدگان است اما خودش علتی ندارد؛ بنابراین از این دست دانشمندان باید پرسید که این موجودات فضایی را چه کسی بوجود آورده است؟!

 همانطور که پیش‌تر گفتیم نقد فرضیه تکامل به چندین جلد کتاب نیاز دارد؛ زیرا نقد‌های جدی بر این فرضیه وارد است که تنها محدود به منشاء حیات نیست، بلکه نقدهای جدی بر سایر ادعاهای تکامل‌گرایان از جمله روش‌های عمرسنجی، فسیل‌های ادعایی، روابط بین موجودات و… وجود دارد که به روشنی گویای مردود بودن این فرضیه است و ما نیز در ویرایش‌های قبلی این کتاب مفصل‌تر به این موضوع پرداخته بودیم؛ اما از آنجا که هدف اصلی این کتاب بشارت ایمان مسیحی است و پرداختن بیش‌از حد به بحث تکامل موجب حجیم شدن کتاب می‌شد، لذا ما نیز تصمیم گرفتیم در این ویرایش جدید، به همین مقدار اکتفا کنیم و از اطاله کلام بپرهیزیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO