پیام کریسمس: فیض را از که آموختم؟
فیض را از که آموختم؟
کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی (یوحنا 1: 14).
من فیض را از نبوت انبیاء و روایت اولیا نفهمیدم.
من فیض را از فیلسوفان شرق و الهیات دانان غرب نیاموختم.
من فیض را از روضۀ آخوند و موعظۀ کشیش و خطابۀ موبد و ریاضت مرتاض و سماء صوفی و نصیحت خاخام و مناجات بهایی فرا نگرفتم.
من فیض را در فضایی تهی از معنای زندگی، در جایی که عواطفم منجمد شده و در عمق بیلیاقتی دست و پا میزدم و هیچ نیکویی در من یافت نمیشد به سادگی و بطور رایگان دریافت کردم.
در آن شب سرد و تاریک که از آسمان و زمینش سیل ناامیدی میبارید دستِ زنده کنندۀ مسیح را بر روی شانههای خشکیده و رؤیاهای مرده ام حس کردم و با گوش قلبم صدای مهربانش را شنیدم که به آرامی میگفت:
نگران نباش. در به آخر رسیدنهایت من آغاز و ابتدایم. مابقی راه را باهم میرویم. با هم خرابیها را درست میکنیم و با هم فردایی بهتر میسازیم.
و من در قربانگاه خودانکاری با اشک یخزده ای که بخاطر گرمای حضورش آب شد و بر گونههایم غلتید، به او نگریستم و از برق نگاهش شعلهور شدم و دستهای خالیام را در دستهای آمرزنده اش گذاشتم و با مهربانی بینظیر و پذیرش شگفتانگیزش “فیض رایگان و بلاعوضش” را تجربه کردم.
او دل شکسته و سر افکنده و قامت خمیدۀ مرا بلند کرد. با او صحنه های همیشه سیاه و گُنگ زندگیام را با رنگهای متفاوتی دیدم. رنگهایی که در حدس و گمانم نمیگنجید.
و من توانستم معنی زندگی را در موت صلیبش و معنی حیات را در زنده شدنش بعد از سه روز، اصیلتر و عمیقتر ببینم زیرا بهخاطر مسیح حیات در من شکل گرفت و کریسمس در من آغاز شد و همۀ دنیایم کریسمس گردید.
جلیل سپهر
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |