فهرست و معانی اسامی کتاب مقدس: ارسطوس، ارفکشاد، ارکلاؤس و ارمیا
اَرَسطوس اعمال 19: 22 Erastus
از اهالی قرنتس و یکی از شاگردان پولس که خزینه دار شهر بود. پولس در نامه به مسیحیان روم به وی اشاره کرده است (رومیان 16: 23). پولس، او و تیموتاؤس را به مکادونیه فرستاد (اعمال 19: 22). در زمانی که پولس نامه به رومیان را نوشت ارسطوس با او در قرنتس بود و در زمان نگارش نامۀ دوم به تیموتاؤس (4: 20) هنوز با پولس در قرنتس بسر می برد.
اَرفَکشاد(قلعۀ کلدانیان) پیدایش 10: 22 Arphaxad
پسر سام و پدر شالح که دوسال بعد از طوفان به دنیا آمده و 438 سال زندگی کرد (پیدایش 11: 10-13؛ 1تواریخ 1: 17-18).
اَرکلاؤس متی 2: 21 Archelaus
پسر هیرودیس از همسرش ملیتس که سامری بود. وی همراه با برادرش انتیپاس در روم تعلیم یافت. فرمانروایی ادوم، یهودیه، سامره همراه با شهرهای مهم آن، قیصریه، سباسته (Sebaste)، یافا و اورشلیم به او سپرده شد (4 ق.م.). بعد از مرگ هیرودیس و قبل از رفتن به روم و دریافت مقام پادشاهی، ارکلاؤس دستور حمله به یهودیان را صادر کرد که منجر به کشته شدن سه هزار یهودی گشت. در حرکت او به سمت روم، یهودیان، هیئتی از نمایندگان خود به نزد او فرستاده و از او خواستند که تحت فرماندهی روم ولی طبق قوانین و شریعت دین یهود زندگی کند. احتمالاً مسیح نیز به این مورد اشاره کرده است (لوقا 19: 21-27). بعد از این که ارکلاؤس به یهودیه بازگشت، بر ایشان بسیار بی رحمانه و با خشونت حکومت می کرد. او با سامریان نیز رفتاری خشونت آمیز داشت. فرمانروا شدن ارکلاؤس والدین خداوند ما را هراسان ساخته و ایشان از رفتن به آن سمت خودداری کرده و به سمت جلیل بازگشتند.
اِرمِیا(یهوه به زیر می اندازد) 2پادشاهان 23: 31 Jeremiah
1) نام یکی از ساکنان لبنه که پدر حموطل همسر یوشیا و مادر یهوآحاز و صدقیا بوده است (2پادشاهان 23: 31؛ 24: 18 و ارمیا 52: 1) (608ق.م.).
2) نام یکی از رؤسای قیبلۀ منسی شرقی که حدوداً در زمان اسارت بنی اسرائیل توسط آشوری ها می زیست (727 ق.م.).
3) یکی از جنگجویان بنیامینی که در صقلغ به داود پیوست (1تواریخ 12: 4) (1000 ق.م.).
4) و 5) نام دو تن از کسانی که در سالهای آوارگی داود به لشکریان وی پیوستند (1تواریخ 12: 10 و 13) (1000 ق.م.).
6) یکی از کاهنین زمان نحمیا که پیمام تنظیم شده توسط او را امضا کرد (نحمیا 10: 2). وی در مراسم تطهیر و تقدیس دیوارها و حصارهای اورشلیم نیز شرکت داشت.
7) یکی از کاهنینی که در بازگشت به اورشلیم، زربابل را همراهی می کرد (نحنیا 12: 1) (536 ق.م.).
8) پسر حبصنیا و پدر یازنیا که از خاندان رکابیان بودند و ایشان به فرمان خداوند و توسط ارمیا مورد امتحان الهی قرار گرفتند. پدر ایشان یوناداب بن رکاب ایشان را وصیت فرموده بود که از نوشیدن شراب خودداری کنند (ارمیا 35: 3).
9) یکی از بزرگترین انبیای کتاب مقدس:
او پسر حلقیا، کاهن عناتوت واقع در سرزمین بنیامین بود (ارمیا 1: 1). بسیاری از محققین جدید و قدیم معتقدند که به پدر وی در کتاب 2پادشاهان (22: 8) اشاره شده است ولی حلقیا در زمان قدیم نام شایعی در بین یهودیان بوده است.
کلام خدا، وقتی وی بسیار جوان بود به او نازل گردید (ارمیا 1: 6). این اتفاق در سال دهم سلطنت یوشیا انجام گردید (636 ق.م.). او تا مادامی که از جانب مردم عناتوت مورد جفا قرار نگرفت در عناتوت ساکن بود (ارمیا 11: 21). حتی برادران و سایر اعضای خانواده اش باعث ناراحتی وی می گردیدند (ارمیا 12: 6). او از آنجا به اورشلیم رفته و در آنجا ساکن شد و در اصلاحات زمان یوشیا وی را همراهی کرد (2پادشاهان 23: 1) و در مرگ وی نیز سوگواری نمود (2تواریخ 35: 25). یهوآحاز فقط سه ماه سلطنت کرد ولی هیچ اتفاقی در این زمان در ارتباط با ارمیا ذکر نشده است. بعد از وی یهویاقیم (608 تا 597 ق.م.). که دست نشاندۀ حکومت مصر بود به پادشاهی رسید. ارمیا راه برقراری امنیت را تسلیم شدن به کلدانیان نبوت کرد و همین امر باعث تصور خیانت وی از جانب بسیاری از بنی اسرائیل گشت.
در سال چهارم سلطنت یهویاقیم، وی سخنان خدا را به قلم باروک بر طوماری نوشت. باروک نیز محتویات طومار را به گوش قوم و سروران ایشان رسانید. طومار توسط یهویاقیم سوزانیده گردید. ارمیا نیز به فرمان خدا طومار دیگری به قلم باروک تهیه کرد (ارمیا 36: 22-32). در زمان صدقیا، دست نشاندۀ نبوکدنصر بابلی، حننیا که نبی از جبعون بود نبوت کرد که قدرت کلدانیان در مدت کوتاهی از بین خواهد رفت و یوغ پادشاه بابل شکسته خواهد شد (ارمیا 28: 3). او نبوت خود را با شکستن یوغ گردن ارمیا که به فرمان خدا بسته بود، تأئید کرد (ارمیا 27: 2). خدا نیز توسط ارمیا به او چنین گفت: یوغهای چوبی را شکستی اما به جای آن یوغهای آهنین خواهی ساخت و آن خدمت نبوکدنصر خواهد بود (ارمیا 28: 13-14). به دلیل نبوتهای مکرر از جانب او مبنی بر سقوط یهودا به دست کلدانیان، وی را به جاسوسی متهم کرده و زندانی ساختند (ارمیا 37: 12-38: 13). خریدن مزرعه عناتوت که حق انفکاک آن با ارمیا بود نیز در زمان صدقیا واقع شد (ارمیا 32: 6-9).
در زمان یهویاکین (597 ق.م.) هنوز صدای نبوتی وی به گوش می رسید (ارمیا 13: 18، 2پادشاهان 24: 12؛ ارمیا 22: 24-30). او رساله ای از اورشلیم به مشایخ، کاهنان و انبیایی که به اسارت رفتند نوشت (ارمیا 29-31).
زمانی که نبوکدنصر شهر را تسخیر کرد (586 ق.م.)، نبوزردان رئیس جلادان وی را آزاد نموده و به سخنان او عمل کرد (ارمیا 39: 11-12). به ارمیا پیشنهاد شد که به بابل رفته و یا در کنار قوم خود بماند. او پیشنهاد دوم را پذیرفت و همراه با جدلیا به مصفه رفت. بعد از مرگ جدلیا او یوحانان بن قاریح و سایرین را خطاب کرد که در سرزمین باقی بمانند ولی ایشان به سخنان او گوش نگرفته و به مصر رفتند و ارمیا و باروک را نیز همراه خود بردند (ارمیا 43: 6-7). در آنجا نیز کلام خدا بر وی نازل شده و سعی کرد که توجه مردم را به سوی خدا بازگرداند (ارمیا 44). اطلاعات بیشتری از زندگی او در دسترس نیست ولی احتمالاً در مصر مرده است. روایت است که ارمیا توسط یهودیان در تحفنحیس سنگسار شده است.
یک روایت یونانی نیز حکایت می کند که استخوانهای وی توسط اسکندر به شهر اسکندریه آورده شد. بعضی نیز معتقدند که وی همراه با باروک به بابل رفته و تا زمان مرگ خود در آنجا ماند. هدف اصلی کتاب وی هشدار به یهودا و پایتخت آن اورشلیم و ترک بت پرستی و سرانجام تفقد خدا پس از گذشت هفتاد سال از اسارت قوم بنی اسرائیل است (ارمیا 25: 1-14).
برگرفته از کتاب دائرةالمعارف کتاب مقدس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |