فصل یازدهم: نقش فرد مسیحی در رابطه با مسؤلیت اجتماعی و الاهیات اجتماعی
فصل یازدهم: نقش فرد مسیحی در رابطه با مسؤلیت اجتماعی و الاهیات اجتماعی
اول پطرس فصل ۲ آیه ۵ شما بنا می شوید به کهانت مقدس
فرد مسیحی در رابطه با مسؤلیت اجتماعی، دارای شرح وظایف گسترده ای است که اساسا دامنه الاهیات آن وسیع می باشد و نام این الاهیات بیشتر به صورت ترکیبی نشان دادهمیشود. در همه این ترکیبها واژه الاهیات به صفتی متصل شده است. برخی از نمونههای این کاربست ها عبارتند از: الاهیات اجتماعی، الاهیات سیاسی، الاهیات شبانی، الهیات نظام مند ……گاهی نیز تقسیمات از طریق عبارت حرف اضافه ملکی، انجام میپذیرد، مثلا گفته می شود الاهیات فرهنگ، الاهیات صلیب.
این اصطلاحات که در تقسیمات مختلف الاهیات به کار رفته اند معمولا فاقد مرز بندی دقیقی است و تداخل هایی نیز با هم ایجاد می کنند. اگر بگوییم که الاهیات اجتماعی در مسیحیت صرفا به مسایل اجتماعی توجه دارد این نمی تواند تعریف جامعی از آن را نشان دهد . باید شرح وظایف این نوع الاهیات را شناخت.کلیسا برای پیشبرد ملکوت خدا در امر بشارت، ناچار است که به حل بحران های اجتماعی کمک کند و حتی در جهت آرامش چامعه قدم بر دارد. بدون اینکه در قدرت سهیم باشد. در واقع هدف کلیسا و سیاست مسیحی، هواداری بی چون و چرا از نظام های حکومتی نیست؛ بلکه کمک میکند که درد و رنج جامعه کاهش یابد. بدون اینکه از اصول و پرنسیب های خود در کتاب مقدس عدول نماید. بدیهی است که برای ورود به این کارزار ، به یک نگرش الاهیاتی نیاز داریم که می توان ان را الاهیات اجتماعی نامید که زیر مجموعه آن بطور یقین الاهیات سیاسی خواهد بود و مانیفست این الاهیات سیاسی به یک سیاست مسیحی منتهی خواهد شد.
باید تاکید نمود که سیاست مسیحی ،مسیحیت را به یک دین سیاسی تبدیل نمی کند و چرا که مسیحیت و کلیسا بر خلاف اسلام یک دین سیاسی نیست.گاهی اهداف الاهیات اجتماعی را با الاهیات آزادی بخش یکی می پندارند که نتیجه این وضع، باعث می شود که مسیحیت به یک دین سیاسی تبدیل شود، در حالی که هدف اصلی مسیحیت، نجات انسان از گناه و ایمان به عیسی مسیح است وبه گفته مسیح :پادشاهی من از این جهان نمی باشد. یوحنا فصل ۱۸ایه ۳۶
الاهیات اجتماعی نوعی نجات اجتماعی است، نجات در پرتو مسیح و کلام زنده خدا. باور این الاهیات بر این است که خدا در اجتماع و تغییرات اجتماعی مشغول به فعالیت است و نظام اخلاقی مطلوب و عدالت اجتماعی ایجاد میکند و این الاهیات برای پاسخ به پرسش های زیر می باشد :
۱- آیا ما مسیحیان باید بدون هیچ قید و شرطی از هر دولت و حاکمیتی که در کشورمان بر سر کار هستند حمایت کنیم؟
۲- آیا سیاست در کتاب مقدس و مسیحیت همان تعریفی را دارد که در دنیای آزاد یا سیاست کلاسیک از آن یاد می شود؟
۳- آیا سیاست مسیحی، اصل فروپاشی یا براندازی …..رژیمهای توتالیتر را به رسمیت میشناسد؟
۴- به طور کلی و جامع برای سیاست مسیحی چه تعریقی می توان ارائه کرد؟
۵- اساساً مسیحیت با دمکراسی موافق است اگر پاسخ این پرسش مثبت است این موافقت در چه شرایطی انجام می پذیرد؟
۶- آیا کلیسا و اقتدار آن، می تواند در قدرت سهیم شود؟
۷- آیا کلیسا را می توان را صرفا با دمکراسی اداره کرد؟
۸- در کتاب مقدس حکومت الهی و دینی، تئوکراسی، به رسمیت شناخته شده است و ما در دوره های مختلفی از عهد عتیق با آن روبرو بوده ایم، ولی در تاریخ تجربه تلخی از آن داشتهایم. این تضاد را چگونه می توان حل نمود؟
۹- رابطه دولت و مسیحیت، رابطه دولت و کلیسا، رابطه یک مسیحی با دولت چگونه تنظیم می شود؟
۱۰- سکولاریسم و سکولاریزاسیون، لائیسیته، در مسیحیت چه جایگاهی دارد؟
برای پاسخ به این پرسش ها به یک الاهیات نظام مند نیازمندیم. نظامی که با ایمان و جوهره مسیحیت همخوانی داشته باشد. یعنی بین نظام اجتماعی و کتاب مقدس پلی ایجاد نماید.الاهیات اجتماعی، شاخه ای از الاهیات است که عمده توجه و تمرکز خود را بر مسایل و معضلات اجتماعی قرار می دهد. گرچه میان مسیحیان مسایل اجتماعی بطور فردی و کلیسایی همیشه مطرح بوده است ولی از نظر الاهیاتی، این مبحث به عنوان یک نقطه نظر منسجم و یک تفکر نظام مند بهره چندانی نداشته است.
هر چند در طول تاریخ مسیحیت به خصوص در قرون ۱۶و۱۷و۱۸و۱۹و۲۰ همواره بطور پراتیک اثرگذار بوده است.
متکلمان و الاهی دانان مسیحی در دو قرن اخیر تمام هم و غم خود را بر توسعه و گسترش این شاخه ازالاهیات که مسایل و معضلات اجتماعی را تحت پوشش قرار می دهد، بکار گرفته اند.
به طوری که در این راستا به ویژه در سالهای اخیر دریای وسیعی از آثار و ادبیات حول الاهیات اجتماعی را پدید آورده اند.
در حالی که مسیحیان و کلیساها به ویژه کلیساهای ایرانی، در خلال سایر مباحث الاهیاتی خود نیم نگاهی به امور اجتماعی و مسایل مربوط به جامعه داشته و ضمن تولید آثاری در این حوزه، هرگز به طور منسجم و تحت لوای الاهیات اجتماعی فعالیت نکرده اند.
اگر هم مواردی از این قسم را شاهد بودیم به هیچ وجه با بحران ها و نیازهای مسیحیت قابل قیاس نبوده است.
بر اساس تعریفی که لغت نامه آمریکن هریتیج از الاهیات اجتماعی داده است: الاهیات اجتماعی عبارت از یک مطالعه نظام مند و یک دغدغه منظم نسبت به مباحث مربوط به آسایش و خوشبختی بشر است که از منظر و نظرگاه کتاب مقدس و مکاشفه الهی مسیح بر روی زمین صورت پذیرد.
گاهی غرض از الاهیات اجتماعی، معنای وسیع آن است. بدین معنا که این مفهوم اساس همه مسایل اجتماعی و امور مربوط به جمع است و به امر یا امور خاصی محدود نمی شود. بلکه این الاهیات هر امری را که دارای بعد اجتماعی است در بر می گیرد.
در اینجا با معنای عمیق الاهیات اجتماعی روبرو هستیم؛ یعنی برخورد مسیحیت با همه امور و این هدف اصلی نیست.
اما گاهی مقصود از الاهیات اجتماعی دربرگیرنده مفاهیمی نظیر فقر، بیکاری، بی عدالتی و … است. به این ترتیب شاهدیم که در قرون نوزدهم و بیستم که کلیسا با مشکلات اجتماعی روبرو شد، مفهومی گسترده تر از این نوع الاهیات مورد توجه قرار گرفت و کلیسا درصدد برآمد که برای مشکلات یادشده راه حل هایی کتاب مقدسی دست و پا کند.
با توجه به این مطلب، یک نکته واضح می شود که هدف کلیسا و مسیحیت، نجات انسان از طریق توبه و ایمان شخصی است یا تحقق اراده خدا برای نیازهای اجتماعی نوع بشر و ایجاد جهان بهتر است. جهانی که اصول مسیحی برای حل معضلات اجتماعی آن به کار آید.
در گستره الاهیات اجتماعی این نکته قابل توجه است که هر چند لازمه بررسی و پژوهش در این شاخه از الاهیات، پایبندی به موضع خاصی در باره مسایل اجتماعی نیست، اما این امر مورد پذیرش نیست که در این حوزه از الاهیات آزادی بخش و استفاده از خشونت و سلاح دفاع کرد.
باید مشخص کرد که الاهیات اجتماعی علاوه بر مسایل سیاسی، بر مشکلات روز مانند: بی خانمانی، تروریسم، اعتیاد و فقدان کمک های پزشکی و… نیز متمرکز می شود. افزون بر این، این شاخه از الاهیات دربرگیرنده مباحثی چون مسایل حکومتی، ارتباطات اقتصادی، خانواده، کارکرد کلیسا در جامعه و سایر موضوعات عام نیز می شود.
ممکن است هر نهاد اجتماعی یا هر فعالیت اجتماعی مقصد و هدفی برای الهی دان اجتماعی باشد.
دراین باره می توان به دو شیوه مستقیم یا غیر مستقیم به مسایل اجتماعی از دیدگاه مسیحیت پرداخت.
گاه شخص الهی دان یا یک مسیحی ساده به مسایل اجتماعی می پردازد، بدون این که متوجه باشد که وارد شاخه ای به نام الاهیات اجتماعی شده است و گاه نیز شخص آگاهانه با طرح و تدوین یک الاهیات منسجم وارد این حوزه می شود. در اینجا می توان از الاهیات اجتماعی آکوئیناس سخن گفت. با این که آکوئیناس هیچگاه توجه نداشت که کار و پژوهش او در قالب رشته ای بگنجد که الاهیات اجتماعی یا نظیر آن نامیده شود.
مطابق این نگرش کلیسای مسیحی منشاء خدمت اجتماعی بسیاری بوده است و به رغم نقاط ضعف و تجارب تلخی که برای مردمان مغرب زمین به ارث مانده، شاهد خدمات چشمگیری در زمینههای مختلف بودهایم. این خدمات در حوزههای مختلف علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تقدیم مردم شده است.
بر این اساس کلیسای کاتولیک و پروتستان، شبکه گسترده ای از ارتباطات با بیمارستان ها، مدارس و نهادهای اجتماعی خاص خود را داراست که به رغم نقص ها، کارهای خیریه بسیار و مداومی را انجام داده و می دهند. افزون براین بسیاری از روحانیون مسیحی خود را وقف خدمت به همنوعان فقیر، بیمار، محروم و … می کنند.
الاهیات اجتماعی باید ناظر به کارکردی عملی از مسیحیت باشد، این که اساسا مسیحیت دارای چه کارکردهای اجتماعی است، باید معیارهای آن را در کتاب مقدس جست و جو کرد.
البته این هم اشتباه است که مسیحیت را فقط در نقش و کارکردهای اجتماعی محدود سازیم. به عبارت دیگر در رویکرد اجتماعی مسیحیت نباید افراط کرد و آن را در رویکرد کارکردگرایی محدود نمود.
این عمل به معنای دست شستن از حقیقت و اساس مسیحیت می باشد که نجات جهان از گناه است.
این رویکرد کسانی مانند ماکس وبر، تالکوت پارسونز، مالینوفسکی و رادکلیف براون است که معتقدند« ما با سرچشمه های مسیحیت کاری نداریم، بلکه تنها به کارکردهای اجتماعی آن نظر داریم یعنی می خواهیم بدانیم که مسیحیت در شکل گیری و نگهداشت نظم اجتماعی چه نقشی دارد.»
ماکس وبر هم می گفت: شناخت جوهر مسیحیت برای ما مهم نیست، آنچه مهم است مطالعه شرایط و آثار نوع خاصی از رفتار اجتماعی است.
همچنین باید توضیح داد که الاهیات اجتماعی صرفا به معنای بازگرداندن منشاء مسیحیت به نیازهای اجتماعی نیست، بنابراین در اینجا بحث ما ناظر به رویکردی است که تاکید دارد کلیسا در عین پرداختن به ریشه و جوهر مسیحیت یعنی نجات مسیحیان در پرتو ایمان به عیسی مسیح، باید به کارکرد فردی و اجتماعی مسیحیت نیز توجه کند.
در واقع الاهیات اجتماعی بعد شریعت مسیحیت است و به بیانی دیگر، شریعت بعد جمعی مسیحیت می باشد.
شاید بسیاری میان الاهیات اجتماعی و جامعه شناسی دین تشابهی احساس کنند و آن دو را با هم یکسان بدانند؛ در صورتی که جامعه شناسی دین عبارت از اعتقادات، اعمال و اشکال سازمانی دین از طریق بکارگیری ابزار و شیوه های مطرح در رشته جامعه شناسی میباشد.
این تحقیق عینی ممکن است هم شامل روش های کمی(نظرسنجی، بررسی آماری، تحلیل های جمعیت شناختی و آماری) و هم شامل رویکردهای کیفی، نظیر مشاهدات مشارکت محور، مصاحبه و تحلیل داده های بایگانی شده تاریخی و مستند باشد.
تفاوت میان این اصطلاح یعنی جامعه شناسی دین و الاهیات اجتماعی این است که جامعه شناسی دین، تحلیل جامعه شناختی دین و مسیحیت است. الاهیات اجتماعی اما متمرکز بر آموزه کتاب مقدس با رویکرد اجتماعی آن می باشد.
جامعه شناسی دین و الاهیات اجتماعی حتی در نگرش، شیوههای مشابهی را بکار نمی برند بنابراین میان این دو تمایز ریشهای برقرار است. درست مانند تمایز الاهیات فلسفی با فلسفه دین.
الاهیدان الاهیات اجتماعی به بررسی جامعه و مشکلات آن می پردازد و تلاش می کند به فهم و برداشت دقیق و جهتگیری صحیح در این باره دست یابد که مبتنی بر تعالیم کلام خداست. با این هدف که آن را در مواجهه با این مسایل بکار گیرد.
برای مثال: الاهیدان اجتماعی ممکن است با بررسی مشکل اجتماعی تبعیض نژادی درصدد باشد برای فهم و تغییر این مشکل و درمان آن به راهنماییهای درست کلیسای خود دست یابد.
الاهیات اجتماعی را نباید با الاهیات سوسیالیستی یعنی دفاع الاهیات از سوسیالیست اشتباه کرد. ممکن است یک الهیدان بدون در نظر گرفتن مسایل اجتماعی، به احتمال زیاد، دفاع بسیار انتزاعی و متافیزیکی از جامعه گرایی را تدارک ببیند.
دراین صورت ما نمونه ای از جامعه شناسی دین را خواهیم داشت که الاهیات اجتماعی نیست.
هر چند که بسیاری از آثار مربوط به الاهیات اجتماعی در اواخر قرن ۱۹ متاثر از جامعه گرایی بودند، ولی با این حال می توان انتظار داشت الهی دانانی که وارد بحث الاهیات اجتماعی می شوند در باره مسایل مورد مناقشه اجتماعی و الاهیاتی نظرات گوناگونی داشته باشند.
یعنی با رویکردهای گوناگون الاهیات مسیحی را تحقق بخشند. مثلا با رویکرد محافظه کارانه، لیبرال و نیوارتدوکس، رویکردهای متفاوتی میان الهی دانان مسیحی به چشم میخورد.
از طرفی بسیاری الاهیات اجتماعی را با الاهیات انتقادی اشتباه می گیرند.
در صورتی که الاهیات انتقادی نوعی از الاهیات اجتماعی است که با انتقاد همراه است.
مثلا در آثار هگل الاهیات انتقادی به معنای توجه به آثار اجتماعی یک عقیده و پیوند میان نظر و عمل(پراکسیس) است، این که آن آموزه ها و باورها در عمل به چه چیزی منجر میشوند. در الاهیات انتقادی عملگرا، نقد متوجه واقعیت اجتماعی است و به نوعی به نفی وضعیت اجتماعی منجر می شود.
ولی الاهیات اجتماعی تنها یک بحث الاهیاتی یا معرفتی خاص نیست، بلکه باید دارای آثار اجتماعی باشد.
الاهیات اجتماعی تنها از آموزهها سخن نمی گوید بلکه در پی بررسی عمل و اثر آموزهها است.در این نوع الاهیات حقیقت از دل شناخت حاصل نمی شود، بلکه موظف است خود را در جهان واقعی نشان دهد.
الاهیات اجتماعی، نظریه ای فراهم می سازد تا ایماندار ان مسیحی در یک همبستگی مختارانه و عاری از اجبار، با هدف رهایی هر چه بیشتر انسان ها و برای نفی شرایط اجتماعی‑ سیاسی ناشایست در یک موقعیت تاریخی مشخص و معین وارد عمل سیاسی و اجتماعی شوند و به استقرار نظمی انسانی تر و عادلانه تر بیندیشند.
الاهیات انتقادی هم یک سنت الاهیات اجتماعی است که در دهههای اخیر تولیدات فکری گوناگونی داشته است. این سنت الاهیاتی مانند بسیاری از رویکردهای الاهیاتی دیگر همواره به متن کتاب مقدس پایبند است و بنابراین دغدغه اصالت دارد.
از سویی دیگر می خواهد الاهیاتی برای عصر مدرن باشد، عصری که با هر نوع جزم اندیشی ناسازگار است.
بنابراین الاهیات انتقادی همزمان دو رویکرد انتقادی، یعنی نقد الاهیاتی و معرفتی و نقد اجتماعی را دنبال می کند.
در درون این سنت الاهیاتی گرایشهای مختلفی وجود دارد که در بسترهای اجتماعی، تاریخی و فکری گوناگون ضمن بهره مندی از یکدیگر، کم و بیش به نقد یکدیگر نیز نظر دارند.
مهمترین نحلههای الاهیات اجتماعی عبارت اند از: الاهیات رهایی بخش آمریکای لاتین، الاهیات سیاسی، الاهیات فمینیستی، الاهیات انتقادی.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |