فصل چهارم: دفاعیه ای بر کتاب مقدس، اتهاماتی بر ضد عهد عتیق و عهد جدید و پاسخ به این اتهامات
دفاعیه ای بر دیدگاه مسیحی
در بخش اول، اصلی ترین باورهای مسلمانان اصولگرا را مورد بررسی قرار دادیم و به سوءتفاهمات، تناقضات و اشتباهات آنها اشاره کردیم. در این بخش می خواهیم دفاعیه ای تحقیقی بر ایمان مسیحی و دیدگاه های آن در مقایسه با اسلام ارائه دهیم.
این دفاعیه به صورتی مبتنی بر منطق و مستدل در خصوص باورهای اصلی و مسلم مسیحی، از جمله حقانیت کتابمقدس، الوهیت مسیح، آموزه تثلیث و نجات از طریق مرگ عیسی مسیح برای فدیه گناهان بشر خواهد بود.
فصل چهارم
دفاعیه ای بر کتابمقدس
مسلمانان در دفاع از ادعای خود مبنی بر اینکه قرآن کلام وحی خدا است و بر تمام مکاشفات پیشین برتری دارد، همواره در حال حمله به تمام باورهای رقیبان خود هستند و البته نوک حملات خود را متوجه کتابمقدس، رقیب اصلی شان کرده اند. اتهامات آنان بر ضد کتابمقدس در دو مقوله اصلی مطرح می شود: نخست اینکه کتابمقدس تغییر یافته و تحریف شده است و دوم اینکه برخی انحرافات تعلیمی نظیر اعتقاد به جسم گرفتن خدا در مسیح، ایمان به تثلیث در الوهیت و آموزه «گناه اولیه» در تعالیم مسیحی راه یافته اند.[1]
عجیب این است که قرآن در بعضی از متون خود، القاب محترمانه ای به تورات و انجیل داده است، نظیر کتاب خدا، کلام خدا، نور و هدایت برای آدمیان، حکمی برای تمام امور، هدایت و رحمت، کتاب روشن، منور (الفرقان)، انجیل که با هدایت و نور خود، مؤید شریعت پیش از خود است و هدایت و انذار برای خداترسان.[2]
در قرآن به مسیحیان توصیه شده که برای درک مکاشفه خدا خطاب به آنها به کتاب خود مراجعه کنند (مائده 15) و حتی در جایی به خود محمد پیشنهاد شده که برای رفع شبهاتش و درک حقانیت پیام خود، آن را با مطالب مکاشفات پیشین خدا به یهودیان و مسیحیان بسنجد (یونس 94).
بهرحال، آن همه تمجیدهایی که از کتابمقدس شده گمراه کننده است، زیرا مسلمانان براساس دیدگاه خود از مکاشفات تدریجی، در این ادعا که قرآن بر تمام مکاشفات پیش از خود برتری دارد، هیچگونه تعمق و تأملی به خرج نمی دهند. آنها امیدوارند بدین وسیله ثابت کنند که قرآن، مکاشفات ناقص پیشین (نظیر کتابمقدس) را تحقق بخشیده و حتی کنار گذاشته است.
آرتور جفری، اسلام شناس مشهور در تشریح این باور مسلمانان می گوید که «وقتی به مسلمانان یادآوری می شود که قرآن به آنها فرمان داده که به تورات (شریعت موسی)، زبور (سرودهای داود) و انجیل (مژده عیسی) ایمان بیاورند، فوراً در جواب می گویند که طبق نظر برجسته ترین الهی دانان مسلمان، این کتابها به صورتی که امروزه وجود دارند، دستکاری و تحریف شده اند.
باید قبول کنیم که قرآن شریفترین کتابها است… قرآن آخرین کتاب آسمانی و مکاشفه نهایی خدا است که بر انسان نازل شده و تمامی کتابهای قبل از خود را منسوخ کرده است… هرگونه تبدیل و تغییری در قرآن محال است».[3]
هرچند این دیدگاه متداول ترین ایده در میان محققان مسلمان است، ولی هنوز هم بسیاری از مسلمانان به تقدس و حقانیت کتابمقدسِ امروز اعتقاد دارند. در هر صورت، این موضوع بیشتر حالت تعارف دارد چراکه اعتقاد بی چون و چرایشان به کفایت تام و تمام قرآن، تعداد اندکی از آنها حتی کتابمقدس را خوانده اند.
اتهاماتی بر ضد عهدعتیق
مسلمانان اغلب نسبت به کتب مقدسه قبل از قرآن نظر مساعدی ندارند و این موضوع بیشتر به این خاطر است که تصور می کنند، معلمان شریعت دست به تحریف آنها زده اند. اتهاماتی که مسلمانان علیه اهل کتاب و تحریف کتب مقدسه توسط آنان مطرح می شود، شامل این موارد است:
مستور کردن حق توسط باطل یا پوشاندن کلام خدا (بقره 42؛ آل عمران 71)، تحریف و تبدیل لفظی پیام کتابمقدس و گنجاندن نظرات شخصی در آن (آل عمران 78؛ نساء 46)، عدم اعتقاد به تمامی بخشهای کتابمقدس (بقره 85) و ناآگاهی نسبت به تعالیم واقعی کتب مقدسه خود (بقره 78).
هرچند در طول تاریخ، اکثر این اتهامات به صورت علنی متوجه یهودیان بوده ولی مسلمانان به طور ضمنی مسیحیان را نیز در پرونده اتهامات فوق مقصر دانسته اند.
با توجه به ابهاماتی که در متن خود قرآن در خصوص اتهامات فوق وجود دارد، مسلمانان نظریاتی متفاوت (و گاه متناقض) در مورد کتابمقدس دارند. به عنوان مثال، محمد عبدو که یکی از مشهورترین مصلحان مسلمان بشمار می رود، می نویسد: «تورات، انجیل و قرآن، سه کتاب موافق و هماهنگ با هم هستند، مردمان دیندار هر سه کتاب را می خوانند و هر سه را به یک اندازه محترم می شمارند. بنابراین تعلیم الهی کامل شده و دین راستین در طی قرون درخشیده است».[4]
نویسنده مسلمان دیگری در پی این است که سه دین بزرگ جهان را این گونه هماهنگ سازد: «یهودیت بر عدالت و حق تأکید دارد؛ مسیحیت بر محبت و رحمت و اسلام بر صلح و برادری».[5] بهرحال، متداول ترین برخورد مسلمانان با این موضوع همان است که آجیجولا، نویسنده و صاحبنظر مشهور، آن را چنین بیان کرده است:
پنج کتاب اول عهدعتیق نه همان تورات اصلی بلکه قسمتهایی از تورات اولیه هستند که با دیگر روایات نوشته دست انسانها آمیخته شده و هدایت اصلی خداوند در چنین باتلاقی از بین رفته است. به همین ترتیب، چهار انجیل مسیحیان نیز، همان انجیل اصلی نیست که بر حضرت عیسی نازل شد و به حواریون داد… اصل و بدل، الهی و انسانی چنان با هم آمیخته شده اند که نمی توان گندم را از کاه جدا کرد. واقعیت این است که نه یهودیان و نه مسیحیان، کلام اصلی خدا را حفظ نکرده اند. برعکس، قرآن کاملاً محفوظ مانده و حتی یک نقطه یا یک حرف از آن حذف یا عوض نشده است.[6]
این اتهامات بار دیگر توجه ما را به آموزه اسلامی «تحریف» یا دست کاری کتب مقدسه یهودیان و مسیحیان معطوف می سازد. براساس بعضی از آیات قرآنی فوق و مهمتر از آن نگاه آمیخته با سوءظن به مندرجات دیگر کتابمقدس، الهی دانان مسلمان به صورت کلی دو واکنش متفاوت از خود نشان می دهند.
طبق نوشته مایکل نذیر علی، الهیدان و اسقف اهل پاکستان «مفسران اولیه مسلمان (از جمله طبری و رازی) معتقد بودند که تبدیل، «تحریف در معنا» یعنی دستگاری مفهوم عبارتی بدون دست بردن در خود متن است، اما این دیدگاه به تدریج جای خود را به «تحریف در لفظ» یعنی دستکاری در خود متن داد».[7] برخی از الهیدانان اندلسی، ابن حزم، بیرونی و نیز اکثر مسلمانان این دیدگاه را دارند.
یکی دیگر از مفسران قرآن بر این باور است که «به نظر می رسد تورات کنونی کتابمقدس همان تورات نابی نیست که به موسی الهام شد، اما دقیقاً نمی دانیم که کتاب اصلی تا چه اندازه تحریف شده است».
از یک سو، «ابن حزم، اولین متفکر مسلمانی که مسئله تبدیل را به صورتی محققانه مورد بررسی قرار داد، ادعا می کرد که خود متن دچار تغییر یا تحریف شده و در این رابطه به داستانهای غیراخلاقی اشاره می کند که در کتاب گنجانده شده اند».
از سوی دیگر «ابن خلدون معتقد بود که خود متن تحریف نشده، بلکه یهودیان و مسیحیان، کتابمقدس خود را به اشتباه تفسیر کرده اند، مخصوصاً متونی که مربوط به پیشگویی و اعلام رسالت محمد و ظهور اسلام است»[8]
اندازه احترام یا بی توجهی محققان مسلمان نسبت به کتابمقدس و نیز چگونگی اشارات و نقل قولهای آنان از کتابمقدس به تعریف خاص هر یک از اصطلاح «تبدیل» بستگی دارد. به عنوان مثال، «ابن حزم» تقریباً تمام عهدعتیق را تحریف شده دانسته و رد کرده است ولی با خوش رویی تمام، متونی از تورات را که بیانگر سرزنش ایمان و رفتار بنی اسرائیل هستند، به عنوان شواهدی علیه یهودیان و دین یهود نقل کرده است.
اتهاماتی بر ضد عهدجدید
یوسف علی، مفسر سرشناس قرآن، ادعا می کند که «منظور قرآن از انجیل، همین عهدجدید و چهار انجیلی که امروزه رسمیت یافته اند، نیست، بلکه منظور یگانه انجیلی است که طبق تعلیم اسلام بر عیسی نازل شد و آن را تعلیم می داد. قطعاتی از آن انجیل در اناجیل شناخته شده کنونی و در برخی کتابهای دیگر به همان صورت اولیه باقی مانده است».[9]
بدین ترتیب اتهامات مستقیمی علیه عهدجدید و تعالیم مسیحی مطرح شده اند، از جمله اتهاماتی مبنی بر تبدیل و تحریف وحی مکتوب خدا و نیز اشتباهات فراوان در آموزه نظیر اعتقاد به جسم گرفتن مسیح، تثلیث در الوهیت و آموزه گناه اولیه.[10]
بحث مهم دیگری که در بین الهیدانان مسلمان اسلامی در این مورد مطرح است، سرنوشت ابدی «اهل کتاب» میباشد. هرچند مسلمانان عادی ممکن است «انسانهای خوب» را شایسته نجات جاودانی بدانند، ولی با توجه به تمام شواهدی که قرآن در این خصوص ارائه می دهد، قطعیت چندانی وجود ندارد.
الهیدانان اصولگرای قدیم، عموماً یهودیان و مسیحیان را به خاطر نپذیرفتن محمد به عنوان پیامبر واقعی خدا، بیایمان (کافر) تلقی می کردند. برای مثال، طبری که یکی از معتبرترین مفسران قرآن در تمام دورانها است، هرچند بین «اهل کتاب» و «مشرکان» تفاوت قائل شده و نظر نسبتاً مساعدی به اهل کتاب دارد، ولی در عین حال به روشنی اعلام می کند که اکثریت یهودیان و مسیحیان به خاطر انکار خود در به رسمیت شناختن حقانیت پیامبری محمد، بی ایمان و خطاکار هستند.[11]
علاوه بر این، اتهام دیگری علیه ایمان مسیحیان به الوهیت مسیح به عنوان پسر خدا مطرح شده است، اعتقادی که باعث گناه نابخشودنی «شرک» می گردد و در قرآن به شدت محکوم شده است. محکومیت مسیحیان در سوره مائده، آیه 75 چنین آمده است:
«آنان که میگویند مسیح پسر مریم، خدا است، محققاً کافر شدند… هرکس برای خدا شریک قائل شود، خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش در آتش دوزخ باشد».
از سوی دیگر، فضل الرحمن، الهیدان مسلمان معاصر بر چیزی که خود «دیدگاه اکثر قریب به اتفاق مفسران» مینامد، خرده می گیرد. او از این دیدگاه که تنها با گرویدن به ایمان اسلامی، نجات حاصل نمی شود، دفاع می کند و می گوید که طبق قرآن، نجات ناشی از ایمان به خدا و روز قیامت و انجام اعمال نیکو است.[12]
این بحث همچنان ادامه دارد و هر مسلمانی مطابق درک خود از موضوع، می تواند جانب یکی از طرفین را بگیرد.*
پاسخ به اتهامات
این دیدگاه های اسلامی در مورد کتابمقدس، به شدت مخدوش و کاملاً بی پایه و اساس هستند. یکی از دلایل مخدوش بودن این باورها، تناقض درونی دیدگاه خود مسلمانان در مورد کتابمقدس است و دیگری به تضاد دیدگاه آنان با شواهد واقعی برمی گردد.
در دیدگاه مسلمانان مبنی بر مردود شمردن عهدجدید کنونی، تناقضاتی جدی وجود دارد که می توان آنها را با توجه به تعالیم قرآن بهتر بیان کرد:
* عهدجدید اصلی (انجیل) الهام خدا است (مائده 46، 69 و 71).
* عیسی پیامبر خدا بود و مسلمانان باید به سخنان او ایمان بیاورند (نساء 171؛ مائده 78). همانطور که سلیمان مفسر، محقق مسلمان می گوید: «مسلمانان به حقانیت همه پیامبران ایمان دارند زیرا خدای قادر متعال آنان را برای خدمت به بشر مبعوث گردانید»[13]
* مسیحیان ملزم بودند که عهدجدید زمان محمد (قرن هفتم بعد از میلاد) را بپذیرند (یونس 94).
در این سوره به محمد گفته شده است: «پس هرگاه شک و ریبی از آنچه بر تو فرستادیم در دل داری، از پیشینیان خود، علمای اهل کتاب بپرس، همانا حق از جانب خدای تو آمد و ابداً در حقانیت آن نباید شکی به دل راه دهی».
عبدالحق اشاره می کند که «این آیه بسیاری از مفسران و صاحبنظران مسلمان را غافلگیر کرده است، چراکه به پیامبر امر کرده برای رفع شک و تردید خود به اهل کتاب مراجعه کند».[14]
یکی از عجیب ترین تفسیرهایی که در مورد این سوره ارائه شده این است که مخاطب واقعی این آیه نه محمد بلکه کسانی بودند که ادعاهای وی را زیر سؤال می بردند! عده ای دیگر بر این باورند که «مخاطب این آیه خود محمد بود، اما با این وجود هر اندازه آن را بپیچانند و تفسیرهای غلط ارائه دهند بر این موضوع خدشه ای وارد نمی شود که اشاره آن به همان حقیقت آسمانی یعنی خلوص و ثبات کتابمقدس است».
بهرحال، عبدالحق می افزاید: «باز اگر مخاطبین را کسانی بدانیم که به حقانیت اسلام شک داشتند، بنیان کلی رسالت پیامبر اسلام زیر سؤال می رود، چراکه وی منتقدان خود را به یهودیان و مسیحیان ارجاع می دهد تا جواب سؤالات یا تردیدهای خود را بگیرند… این نیز در نهایت تنها به تقویت اعتبار و حقانیت کتابمقدس منجر می گردد، نتیجه ای که منتقدان مسلمان اصلاً انتظار آن را ندارند»[15]
مسیحیان در پاسخ به این آیه به دو موضوع مهم اشاره می کنند. اول اینکه محمد از آنان نخواسته بود که به نسخه ای تحریف شده از انجیل ایمان بیاورند و دوم اینکه براساس نسخه های خطی موجود که قدمت آنها به قرنها قبل از اسلام برمی گردد، انجیل کنونی دقیقاً همان انجیل دوران محمد است.
از این رو طبق نص صریح این آیه، باید آموزه های تثلیث و الوهیت مسیح را که از تعالیم مهم و اساسی انجیل هستند نیز قبول کنند. با این وصف، مسلمانان به صورت جزمی این تعالیم و آموزه ها را رد می کنند و از این رو این معما همچنان لاینحل باقی می ماند.
تناقض دیگری که در دیدگاه اسلام (قرآن) نسبت به کتابمقدس وجود دارد این است که معتقدند کتابمقدس «کلام خدا» است (بقره 75) و علاوه بر این مسلمانان نیز قبول دارند که «کلام خدا» غیرقابل تبدیل و تغییر است، اما همانطور که «فاندر» اشاره می کند: «اگر این دو گفتار درست باشند… به راحتی می توان نتیجه گرفت که کتابمقدس چه پیش از محمد و چه بعد از وی تا امروز دچار تبدیل و تحریف نشده است».[16]
به هر ترتیب، تعالیم اسلامی بر این نظریه اصرار می ورزد که کتابمقدس تحریف شده و این خود یک تناقض بزرگ است.
به علاوه، ریچارد بل، اسلام شناس بزرگ اشاره می کند که اصلاً نمی توان تصور نمود که یهودیان و مسیحیان با هم دست به یکی کرده باشند تا عهدعتیق (تورات) را تغییر دهند… چراکه «…یهودیان همواره نظری خصمانه نسبت به مسیحیان داشته اند».[17]
چرا و چگونه احتمال دارد که دو گروه متخاصم (یهودیان و مسیحیان) که هر دو به یک عهدعتیق باور دارند، با هم دست به یکی کنند تا برای تأیید دیدگاه های دشمن مشترکشان، مسلمانان، کتابمقدس را تغییر دهند؟… این موضوع در هیچ باوری نمی گنجد.
مهمتر اینکه در آن زمان که ادعا می شود کتابمقدس تحریف شده، مسیحیان و یهودیان در سراسر دنیا پخش شده بودند و امکان جمع شدن آنها در یک جا و هم دستی و تحریف و تبدیل کتابمقدس عملاً غیرممکن بود. همچنین تعداد بیشماری کتابمقدس در سراسر جهان در دست مردم بود هیچ تضمینی برای موفقیت چنین توطئه ای باقی نمیگذاشت.
همچنین مسیحیان یا یهودیانی که بعدها به اسلام گرویدند هیچ ذکری از چنین تغییراتی نکرده اند، چیزی که در صورت وجود، مسلماً از نظر آنها پنهان نمی ماند و برای آنها داستانها می ساختند.[18]
علاوه بر اینها، انکار عهدجدید (انجیل) توسط مسلمانان، با شواهد نسخه های خطی بی شماری که تا به امروز باقی مانده مغایرت دارد. تمام متن انجیل در نسخه های پاپیروس «چستربیتی» که قدمت آنها به سال 250 بعد از میلاد می رسد، حفظ شده اند و نسخه کاملی از عهدجدید در دستنوشته های مشهور به واتیکانوس وجود دارد که مربوط به سالهای 325 تا 350 میلادی است.
علاوه بر آن حدود 3500 نسخه خطی از عهدجدید وجود دارد که قدمت آنها به قرن دوم (صدها سال قبل از دوران محمد) تا قرن پانزدهم میلادی برمی گردد. اینها ثابت می کنند که متن کل انجیل از ابتدا تا زمان محمد به صورت اصلی و دست نخورده باقی مانده است.
همین نسخه های خطی نشان می دهند که عهدجدید زمان محمد، دقیقاً همان عهدجدید دوران حواریون عیسی مسیح است، زیرا این نسخه های خطی زنجیره ای کامل و بدون حتی یک حلقه گمشده از شواهد و مدارک مربوط به همان قرن اول مسیحی برای اثبات اعتبار و حقانیت عهدجدید کنونی تشکیل داده اند.
به عنوان مثال، قدیمی ترین قطعه عهدجدید موسوم به «قطعه جان رایلند» مربوط به سالهای 117 تا 138 میلادی است. این قطعه شامل آیاتی از باب 18 انجیل یوحنا و متن آن دقیقاً همانی است که در نسخه های خطی بعد و متن امروزی آمده است.
به همین نحو، «پاپیروس بودمر» مربوط به قرن دوم، حاوی کل رسالات پطرس و یهودا به همان صورتی است که امروزه وجود دارند. برخلاف نظر مسلمانان، مطلقاً هیچ مدرکی مبنی بر اینکه پیام عهدجدید از بین رفته یا تحریف شده باشد، وجود ندارد.[19]
نکته دیگر اینکه، مسلمانان از نظرات منتقدان لیبرال عهدجدید استفاده می کنند تا ادعای خود را ثابت نمایند که انجیل تحریف، مفقود و منسوخ شده است. اسقف جان رابینسون، محقق لیبرال کتابمقدس به این نتیجه رسیده که متن انجیل در زمان حیات حواریون مسیح، یعنی بین سالهای 40 تا 60 میلادی به صورت مکتوب درآمده است.
به همین ترتیب، «اتا لینمان» که سابقاً از پیروان بولتمان و منتقد عهدجدید بود اذعان دارد که دوران نقادی منفیگرایانه نسبت به عهدجدید که بر این باور است، انجیل مبتنی بر نسخه های خطی، حاوی سخنان و اعمال عیسی نیست، به سر آمده است.
این شاگرد سابق رودولف بولتمان می نویسد: «با مرور زمان بیشتر و بیشتر متقاعد می شوم که نقادی عهدجدید توسط کسانی که سر در آخور الهیات تاریخی- انتقادی دارند، شایسته عنوان علم نیست»[20] و در ادامه میافزاید: «اناجیل آثار ادبی نیستند که پیش از اتمام کار طبق خلاقیت و سلیقه نویسنده تغییر کرده باشند، مثل همان کاری که گوته روی کتاب مشهور خود «دکتر فاوست» انجام داد».[21] بلکه «هر کدام از اناجیل بیانگر شهادتی کامل و منحصربه فرد هستند و موجودیت خود را مرهون شهادت های عینی مستقیم یا غیرمستقیم می باشند».[22]
به علاوه استفاده دفاعیه نویسان مسلمانان از منتقدان لیبرال، به پناه گرفتن زیر دیوار شکسته می ماند، چراکه نقدهای آنان، از قبل بنیان اعتقادات اسلام در مورد قرآن را فرو ریخته است.
نویسندگان مسلمان علاقه فراوانی به نقل قول از نتیجه گیریهای منتقدان لیبرال در مورد کتابمقدس دارند، بدون اینکه توجه چندانی به پیش فرضهای آنان داشته باشند. به عنوان مثال، همان انکار امور ماوراءالطبیعه از طرف منتقدان لیبرال کتابمقدس که منجر به تردید در نوشتن اسفار خمسه دست موسی می شود، به این دلیل که در این کتابها کلمات مختلفی برای نامیدن خدا بکار رفته، دامن خود مسلمانان را نیز می گیرد، چراکه قرآن هم در جاهای مختلف از اسامی مختلفی برای خدا استفاده کرده است. نام خدا در سوره های نساء، توبه، نور و احزاب، «اللّه» است اما در سوره های کهف، مؤمنون و فرقان، خدا را «رب» می نامد.[23]
ظاهراً مسلمانان چنان سرمست شده اند که خبر ندارند نظرات این منتقدان براساس انکار امور ماوراءالطبیعه بنا شده و اگر آنها را بر قرآن و احادیث اطلاق کنیم، بنیان باورهای خودشان به کلی فرو خواهد ریخت.
خلاصه کلام اینکه، مسلمانان نمی توانند به منتقدان عهدجدید که منکر معجزه هستند، توسل جویند، مگر اینکه بخواهند موجودیت ایمان خود را بر باد دهند.
اجمالاً باید گفت اگر به مسیحیان زمان محمد توصیه می شد که به انجیل ایمان داشته باشند و اگر شواهد مربوط به نسخه های خطی فراوان بیانگر یکی بودن همان انجیل با انجیل کنونی است، در نتیجه طبق تعالیم خود قرآن، مسیحیان بایستی به تعالیم انجیل کنونی ایمان داشته باشند.
ولی نکته اینجاست که انجیل کنونی بر الوهیت عیسی مُهر تأیید می زند و می گوید که عیسی، پسر خدا است که به خاطر گناهان بشر بر صلیب جان داد و روز سوم از مردگان برخاست (رجوع کنید فصلهای 5 و 7). ولی این تعلیم با قرآن منافات دارد.
بنابراین انکار اعتبار و حقانیت عهدجدید توسط مسلمانان، با باورهای خودشان که از قرآن نشأت گرفته در تضاد است. تضاد واقعی در درون قرآن نهفته و بیهوده می کوشند آن را به جاهای دیگر نسبت دهند.
[1] Jacques Waardenburg. ‘World Religions as Seen in the Light of Islam,’ in Islam: Present Influence and Past Challenge, ed. Alford T. Welch and Pierre Cachia (New York: State University of New York Press, 1979), 261-63.
[2] John Takle, ‘Islam and Christianity,’ in Studies in Islamic Law, Religion and Society, ed. H. S. Bhatia (New Delhi, India: Deep & Deep Publications, 1989), 217.
[3] Arthur Jeffrey, ed., Islam, Muhammad and His Religion (Indianapolis/New York: The Bobbs-Merrill Company, Inc., 1958), 126-28.
[4] Emile Dermenghen, Muhammad and the Islamic Tradition, trans. Jean M. Watt (Westport: Greenwood Press, Publishers, 1974),138.
[5] Charis Waddy, The Muslim Mind (London/New York: Longman, 1976), 116.
[6] Alhaj A. D. Ajijola, The Essence of Faith in Islam (Lahore, Pakistan: Islamic Publications Ltd., 1978), 46.
[7] Michael Nazir Ali, Frontiers in Muslim-Christian Encounter (Oxford: Regnum Books, 1987), 46.
[8] Jacques Waardenburg, ‘World Religions as Seen in the Light of Islam,’ in Islam: Present Influence and Past Challenge, ed. Alford T. Welch and Pierre Cachia (New York: State University of New York Press, 1979), 258.
[9] A. Yusuf Ali, the Holy Qur’an, 287.
[10] See Waardenburg, 261-63.
[11] Peter Antes, ‘Relations with the Unbelievers in Islamic Theology,’ in We Believe in One God, ed. Annemarie Schimmel and Abdoljavad Falaturi (New York: The Seabury Press, 1979), 104-105. Also see Islamochristiana, 1980, vol. 6, 105-148.
[12] Fazlur Rahman, Major Themes of the Qur’an (Chicago: Bibliotheca Islamica, 1980), 166-67.
* دیدگاه مسلمانان در رابطه با نجات گروه های دیگری مانند هندوها، بودایی ها و زرتشتیان نیز متفاوت است. بعضی از مسلمانان این ادیان را اصالتاً شبیه اسلام و از جانب خدا می دانند که دیگر شباهتی به اصل خود ندارند، در حالی که برخی دیگر، آنها را اساساً دروغین دانسته و رد می کنند.
[13] Sulaiman Shahid Mufassir, Jesus, a Prophet of Islam (Indiana: American Trust Publications, 1980), i.
[14] Abdul-Haqq, Sharing Your Faith with a Musllim (Minneapolis: Bethany Fellowship Inc., 1980), 23. Taken form W, Muir, The Beacon of Trurh (London: The Religious Tract Society), 1894.
[15] See Haqq, 100.
[16] C. G. Pfander, The Mizanu’l Haqq (‘Balance of Truth’) (Austria: Light of Life, 1986), 101.
[17] Richard Bell, The Origin of Islam in its Christian Environment (London: Frank Cass & Co. Ltd., 1968), 164-65.
[18] See Josh McDowell, The Islam Debate (Sam Bernardino: Here’s Life Publisher, 1983), 52-53.
[19] See N. L. Geisler and Willian E. Nix, General Introduction to the Bible, Revised and Enlarged (Chicago: Moody Press, 1986), chapter 22.
[20] Eta Linnemanr, Is There a Synoptic Problem? Rethinking the Literary Dependence of the First Three Gospels (Grand Rapids: Baker Book House, 1992), 9.
[21] Ibid., 104.
[22] Ibid., 194.
[23] See R. K. Harrison, An Introduction to the Old Testament (Grand Rapids: William B. Eerdmans Publishing Co., 1979), 517.
نویسندگان: نورمن گایسلر و عبدالصلیب
کتاب پاسخ به اتهام
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |