کتاب اصول عیسی در روابط

فصل هفدهم اصول عیسی در روابط: ارتباط میان دهان و قلب

رای بدهید

فصل هفدهم اصول عیسی در روابط: ارتباط میان دهان و قلب

آنچه عیسی در بارۀ ارتباط میان دهان و قلب ما تعلیم داد مرا به چالشی می کشاند که احساس ‏راحتی در مورد آن ندارم. من واقعاً به لغزش تصادفی ‏زبان اعتقاد دارم. وقتی چیزی را می ‏گویم که واکنش غیرمنتظره و ناخوشایندی ‏را به دنبال دارد، ترجیح می دهم بگویم: «منظورم واقعاً این نبود» تا این که با ‏پیامدهایی که این گفتۀ من در رابطه هایم دارد، ‏روبرو شوم. حال اگر چنین فکری به ‏سرتان خطور کرد که  من آدم ترسویی ‏هستم، کاملاً حق دارید!‏

عیسی فرمود: «زبان از آنچه دل از آن ‏لبریز است، سخن می گوید.» (متی 12: ‏‏34) چه مسئلۀ مهمی! عیسی در اینجا در ‏بارۀ ارتباط مستقیم زبان و دل صحبت می ‏کند. بین فشار دادن پا روی پدال گاز اتومبیل و سرعت گرفتن آن ارتباط مستقیمی وجود دارد. ‏انگشت شما دکمۀ «بالا» را خارج از ‏آسانسور فشار می دهد و دَرِ آسانسور ‏فوراً باز می شود. اینجا هم ارتباط ‏مستقیمی می بینیم. در دل احساس تلخی ‏داری و سخنان تو با متلک همراه می شود. ‏بین این دو هم ارتباط مستقیمی است. خیلی دوست دارم که از این ارتباط فرار کنم. یعنی به نوعی رفتار کنم که  قبل از این ‏که چیزی از زبان من جاری شود، آن را متوقف سازم. راه ‏حل ما اغلب این است که: «اگر می ‏توانستم سدّ بزرگ تری را بسازم، چیزی ‏لبریز نمی شد.» پس برای احساسات، ترس ‏ها و دل هایمان سدّی بنا می کنیم. ‏نهایتاً این سدّ تَرَک برمی دارد و آنچه ‏که باید جریانی پرطراوت از صداقت می ‏بود، تبدیل به سیل مخربی از کلمات ‏سربسته می شود.‏

نتیجه گیری این که: ارتباط میان دهان ‏و قلب عملاً ارتباطی دوجانبه است. دل من ‏بر حرف هایی که از دهانم بیرون می آید ‏اثر می گذارند و حرف هایی که از دهانم ‏بیرون می آیند، بر دل من اثر می ‏گذارند. به آنچه عیسی در مرقس 7: 15 ‏می فرماید دقت کنید: «هرگز خوراکی که ‏انسان می خورد، نمی تواند او را نجس ‏کند. فکرها و گفتار زشت  انسان است که ‏او را نجس می سازند!» (ترجمۀ معاصر). ‏این ارتباط متقابل گاهی اوقات باعث ‏گرفتار شدن ما در یک چرخۀ باطل کلمات ‏می شود. خشمی که در دل داریم به شکل ‏کلمات گزنده از دهان ما بیرون می آید ‏که خشم درونی ما را نشان می دهد و جانهای ‏ما را زخمی می سازد و جان زخمی با ‏کلمات خشم آلود بیشتری خود را بروز می ‏دهد.‏

برای  این که تصویر واضحی از این ‏ارتباط متقابل به شما بدهم، یاد یک ‏آقای مُسِنی افتادم که در یک دبیرستان ‏دور پیست می‌دوید. تمرین فوتبال در وسط ‏زمین جریان داشت و پسران دبیرستانی در ‏حال انجام دوی سرعت بودند. پیرمرد‎ ‎‏ ‏داستان ما با خود اینطور فکر کرد: «تا ‏وقتی که این پسرها در حال دویدن ‏هستند، من هم به دویدن ادامه ‏می دهم.» پس بارها و بارها پیست را دور ‏می زد و پسرها هم در عین حال به دویدنِ ‏سریع خود ادامه می دادند. بالآخره وقتی ‏این پیرمرد تصمیم گرفت به خانه برود، ‏از دویدن دست کشید. پسرها هم ایستادند ‏و به سمت رختکن رفتند. وقتی یکی از ‏پسرها از آنجا رد شد، به این مرد ‏سالخورده گفت: «آقا، من واقعاً خوشحالم ‏که بالآخره از دویدن دست کشیدید. مربی ‏به ما گفته بود: تا وقتی که آن ‏پیرمرد به دویدن ادامه می دهد، ‏شما هم حتماً می توانید به دوی سرعت خود ‏ادامه دهید! »‏

آیا می توانی جاهایی در زندگی ات به ‏یاد بیاوری که درگیر چرخۀ بی رحم ‏حرفهایت شده ای؟ در محل  کارت، در ‏منزل یا با دوستان؟ سؤالی که پیش می آید این است که چطور می توانی این ‏قالب را بشکنی؟‎ ‎‏ پاسخ این معضل در این ‏نیست که تلاش کنی این ارتباط اجتناب ‏ناپذیر میان آنچه در قلب توست و آنچه ‏می گویی را بشکنی. با کمی تأمل در ‏آنچه عیسی تعلیم می دهد، متوجه این ‏نکته می شوی که این نبردی است که تنها در ‏دو جبهه می توان بر آن چیره شد: یعنی ‏قلب و زبان. با توجه به این که سخنان ‏ما از دلِ لبریز ما سرچشمه می گیرد، پس ‏دل خود را جدی بگیر. به  جای این که ‏تظاهر کنی که منظوری از حرف هایت ‏نداشتی، از خود بپرس چرا این را گفتم ‏و چه چیزی گفتم؟ و چون جانهای ما با ‏آنچه می گوییم آسیب می بیند، شروع به ‏جدی گرفتن حرف های خود بکن. این را در ‏نظر داشته باش که حرف هایی که برای ‏آسیب به دیگران طراحی می شوند، به خودِ ‏تو آسیب عمیق تری وارد می کنند.‏

هیچ عرصه ای از زندگی وجود ندارد که ‏از خطرات این چرخۀ شریرانۀ کلمات مصون ‏باشد. گاهی اوقات از مردم می شنوم که ‏به خاطر حرف های زشتی که در حیطۀ ‏الاهیات یا سیاست زده اند عذرخواهی می ‏کنند. مسئله این است که کسانی که در ‏طرف‌های مختلف یک موضوع هستند، ‏می‌توانند هر چه می‌خواهند بگویند تا ‏مزیتی کسب کنند، بدون هر گونه تردیدی ‏در نهایت نبردی شعله ور می شود که ‏باعث زخمی شدن همه می شود.‏

این یک دروغ به تمام معناست که به خود ‏می گوییم. الاهیدانانی که سخنان کینه ‏توزانه می گویند در دل خود و در دل ‏کسانی که امیدوارند بتوانند به آنها ‏تعلیم دهند، مشکل جدّی ایجاد می کنند.‏

سیاستمدارانی که در مناظره های ملی ‏حرف هایشان را بی رحمانه می زنند، به ‏خشم و عصبانیت خود  و همچنین در دل ملتی که به آنها گوش می دهند، عمق می بخشند. به عنوان کسی که درس هایی که از ‏تاریخ گرفته می شود دوست دارد به یاد ‏جدایی و آشتی معروف که میان توماس ‏جفرسون و جان آدامز رخ داد می افتم. دو مرد که در واقعۀ جعل استقلال ‏آمریکا با هم دوست شده بودند. اما ‏دیدگاه‌های شدیداً متفاوت آنها در مورد ‏ادارۀ کشور جدید، آنها را به دشمنان ‏سیاسی و سپس دشمنان شخصی تبدیل کرد. ‏مدت طولانی بعد بود که یک دوست مشترک، ‏آنها را تشویق به آشتی کردن با هم کرد. کاری که آنها از طریق ‏نوشتن نامه های آدامز-جفرسون انجام ‏دادند که امروزه توسط مورخان بسیار ‏گرامی و ارزشمند به حساب می آید. ‏بعدها معلوم شد که این دو دوستی که با هم آشتی کردند، در یک روز مشترک که 4 ‏ژوئیه 1826 بود، در خانه های جداگانۀ ‏خود درگذشتند که مصادف بود با ‏پنجاهمین سالگرد امضای اعلامیۀ استقلال آمریکا. ‏آیا می توانید تصور کنید که اگر این ‏دو شخصیت برجسته هرگز با هم آشتی نمی ‏کردند این داستان چه پایان غم انگیزی ‏برای خودشان شخصاً و اثری که بر دیگران ‏می گذاشتند، می داشت!‏

بیایید این حقایق را به اقدامات‎ ‎‏ عملی ‏که می توانیم در زندگی روزمره خود ‏انجام دهیم خلاصه کنیم. آیا تا به حال ‏سعی کرده ای احساسات خود را در میانۀ ‏بحث جمع و جور کنی؟ یا به عمد خود را ‏در گرماگرم جنگ، آرام کنی؟ امیدوارم ‏این کار را کرده باشی، چون در آن صورت ‏خواهی فهمید که این کار چقدر سخت است ‏و فکرهای بعدی را سبک نخواهی گرفت. ‏هیچ فرمول فوری برای موفقیت وجود ‏ندارد و مطمئن باش که موفقیت تو هیچ شباهتی به ‏روشن یا خاموش کردن لامپ خانه با فشار ‏یک دگمه ندارد. احساسات تو درگیر ‏هستند، قالب های طرز برقراری ارتباط ‏گذشتۀ تو درگیر هستند‎ ‎‏ و حتی زخمها و ‏سرخوردگی های گذشته تو هم درگیر ‏هستند. حتی امکان دارد گرسنگی را که ‏نتیجۀ آن قند خون پایین است تجربه ‏کنی. (آیا تابه حال دقت کرده ای که ‏بدترین بحث و جدال های خانوادگی، اغلب ‏درست قبل از  صرف غذا اتفاق می ‏افتند؟)‏

در زیر چند روش مفید را که می توانند ‏به تو کمک کنند تا این چرخۀ قبل از ‏بیرون آمدن حرف ها از دهانت را بشکنی، ‏نام می برم:‏

  • ‏5 تا ده دقیقه صبر کن و بگذار ‏عصبانیت تو فرو بنشیند.‏
  • برای طرف مقابل دعا کن.‏
  • سعی کن قبل از داشتن یک مکالمۀ سخت ‏صبر کنی و چیزی بخوری.‏
  • از کلماتی استفاده کن که بیشتر به ‏خودت مربوط است و از مقصر شمردن ‏طرف مقابل دست بردار. ‏احساسی که به تو دست داده به گردن شخص ‏مقابل نینداز و آن را به ‏خودت نسبت بده.‏
  • مراقب بلندی تناژ صدا و لحن صحبت خود ‏باش.‏
  • به راه حل تمرکز کن و نه خودِ ‏مشکل.‏
  • آنچه را که نمی توانی عوض کنی، قبول کن.‏

در حالی که این روش های ساده می ‏توانند به تو کمک کنند تا جلوی کلمات ‏درد آور را بگیری، به یک اقدام عمیق ‏تر احتیاج داری یعنی باید مسیر تمرکز ‏قلب خود را عوض کنی و عیسی کسی است که ‏به تو می گوید چطور این کار را بکنی. ‏عیسی اغلب در بارۀ واقعیت وسیعی تعلیم ‏داد که به روش تغییر قلب اشاره دارد. ‏در اولین نگاه شاید تعلیم او برای ‏داشتن رابطه های روزانه مان بی ربط و خیلی ‏الاهیاتی به نظر بیاید. منظور من تعلیم ‏عیسی در بارۀ پادشاهی خدا است. او به ‏ما نشان داد که پادشاهی او کلید تغییر ‏قلب است: «قلب ها و زندگی های خود را ‏تغییر دهید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک ‏است.» (متی 4: 17 ترجمۀ ‏NCV‏ کتاب ‏مقدس). حقیقت پادشاهی خدا هستۀ مرکزی ‏برخورد ما با قلب های خودخواهمان است: ‏‏«اگر شما قبل از هر چیز، به ملکوت و ‏عدالت خدا دل ببندید، او همۀ این ‏نیازهای شما  را برآورده خواهد ساخت.» ‏‏(متی 6: 33)‏

یک لحظه تصور کن که در اتوبوسی نشسته ‏ای و کتابی را در دست داری که عنوان ‏آن پادشاهی خدا است. شخصی که روبروی ‏تو نشسته کتاب را می بیند و می گوید: ‏‏«جالبه پادشاهی خدا. من همیشه خواستم ‏بدونم پادشاهی خدا چیه؟» جواب تو به ‏او چه می بود؟ و وقتی فقط فرصت داری ‏یک جواب کوتاه بدهی قبل از این که ‏اتوبوس به ایستگاه بعدی برسد، جواب ‏این است: «پادشاهی خدا جایی است که ‏خدا پادشاه آن است.» در دعایی که عیسی ‏به ما یاد داد، اینطور دعا می کنیم: ‏‏«پادشاهی تو بیاید، ارادۀ تو کرده ‏شود.» (متی 6: 10). پادشاهی خدا  جایی ‏است که خواست خدا پیاده می شود.‏

این حقیقت از کتاب مقدس در قالب های ‏ارتباطی ما چطور جا می افتد؟ در هر مصاحبتی، یکی از طرفین، تاجی ‏بر سر خود دارد. این طرف شاید تو ‏یا شخص مقابل باشد که تقلا می کنید راه خود ‏را در بحث پیدا کنید. حقیقت این است ‏که اغلب هر دو شخصِ درگیر در این مسئله ‏تلاش می کنند که کنترل را در دست ‏هایشان داشته باشند. تنها راه برای ‏عوض شدن قلب، برداشتن تاج جعلی و بی ‏ارزشی است که برای خود ساخته‌ای. قلب ‏تو در زمان و مکانی تغییر می کند که ‏خدا را تنها شخص شایسته برای داشتن ‏تاج بدانی. او تنها پادشاه است. من ‏این را برای خود مفید یافته ام که ‏این طور تصور کنم که تاج را از سرم برمی دارم و این ‏گونه دعا کنم: «خدایا، تو تنها کسی ‏هستی که در این مصاحبت تاج را در ‏اختیار داری.» قبول این که خدا پادشاه ‏است و نه ما، این قدرت را دارد که ‏قالب های ما را که وجه مشخصۀ آنها ‏سخنان شریرانۀ ما است، بشکند و قالب ‏جدیدی را که با کلمات حیات بخش مزین ‏شده، بسازد.‏

نکتۀ قابل تأمل: بین دهان و قلب من ارتباط دو طرفه وجود دارد.

آیۀ به یادماندنی: «قلب ها و زندگی های خود را ‏تغییر دهید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک ‏است.» (متی 4: 17 ترجمۀ ‏NCV‏ کتاب ‏مقدس).

از خود بپرس: آیا با کسی در چرخۀ نحس کلمات گیر کرده ام؟ چه قدم هایی باید بردارم تا این قالب را بشکنم؟

درس آینده: صداقتی از نوع جدید

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO