کتاب سیاست مسیحی یا مسیحی سیاسی

فصل نهم: مسیحیت و دموکراسی

رای بدهید

فصل نهم: مسیحیت و دموکراسی

آیا مسیحیت و کلیسا بر پایه دموکراسی بنا شده؟ خیر. ساختار کلیسا بر اصول دمکراسی ساخته نشده ولی مسیحیت در جامعه از اصول دموکراسی در نظام سیاسی و اجتماعی حمایت می‌کند و در واقع با تبیین سیاست مسیحی در دمکراسی شرکت می‌کند و با دمکراسی تضادی ندارد.

اما به چند دلیل مسیحیت و کلیسا نمی‌تواند پایه دموکراسی باشد.

اول اینکه نقش مسیحیت در کلیسا ایجاد دموکراسی نیست. هیچ پیامبری در عهد عتیق وجود ندارد که رسالت خود را برای ایجاد دموکراسی یا حتی بسط آن اعلام کرده باشد. انها فقط پیام خداوند را منتقل می‌کردند  و برای صلح و آرامش تلاش می‌کردند و در عهد جدید رسولان و شاگردان با چنین روشی را کلیسا را اداره نمی‌کردند.

بحث جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی مسیحیت با دموکراسی است. این بحث هم به جایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به مفاهیم کتاب مقدس است. و اگر کتاب مقدس را بخوبی نگاه کنیم، از دل آن، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق مسیحیت با دموکراسی. البته در کتاب مقدس شاهد تضادی در این باره هم نیستیم.

دوم اینکه،مسیحیت اساسش بر اعتقاد و ایمان نهاده شده و دموکراسی روی قراردادها و مشارکت کمّی انسانها قرار گرفته است. رابطه مسیحیت رابطه عمودی است، یعنی رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، در حالی‌که رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت ماهوی بین روابط، از حوزه مسیحت و یهودیت هم بالاتر می‌رود و در فلسفه به اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو نیز می رسد.

واحد مسیحیت، مؤمن و ایماندار است و واحد دموکراسی شهروند. کلیسا شهروند نمی‌شناسند. مؤمنان  قوم برگزیده خداوند هستند. اینها ازحقوق خاصی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. یکی از این حقوق‌ها، زندگی ابدی است و آنان شهروند آسمان می‌باشند.

بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف رافائل در فلاسفه نقش بسته‌است. آن‌جا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌ بالاتر از اوست تطبیق دهد.در اینجاست که اسلام این ادعا را مطرح می کند که می تواند دمکراسی را ایجاد کند که نمونه آن جمهوری اسلامی است. این حکومت نه تنها با دمکراسی مغایر است، بلکه ضد آن می‌باشد. باید بگوییم که هیچ یک از این ادیان نه زاینده دموکراسی هستند و نه منطبق یا متضاد با دموکراسی. زیاده‌خواهی هم نمی‌توان کرد. یهودیان و مسیحیان چنین ادعایی ندارند. جریان دموکراسی در اروپا و جریان پروتستانیسم، جدای از هم عمل کرده‌اند. در اروپا، رنسانس کردند. یعنی‌، دین را کنار گذاشتند و به اصل دموکراسی در یونان باستان روی آوردند. موج سکولاریسم آن‌قدر بالا گرفت که مسیحیت ناچار شد سر فرو آورد.

از این گذشته، در درون مسیحیت مفاهیمی نهفته بود که به رفرماسیون یا اصلاحات کمک کرد. دو اصل: یکی تئوری معروف به «ثنویت سیاسی» یا «دو شمشیر».مسیح گفت : آنچه از آن قیصر است، به او بدهید و آنچه از آن خداست به خدا تعلق دارد.

اصل دوّم : اصل تثلیث است.توانست به دموکراسی، اصلاحات و قانونگذاری کمک کند. خدایی با سه شخصیت و نه آن خدایی که در قرآن به صورت «جبّار و رحیم و منتقم و مکار» از او یاد شده‌است. این بود که بین اصل تثلیث مسیحی و «تثلیث سیاسی» منتسکیو اصطکاک ایجاد نشد. به عکس، وحدانیت سه بعدی مسیحی با وحدانیت سه‌گانه سیاسی هماهنگ شد.قوه مقننه، مجریه و قضاییه با هم اما جدای از هم،مانند تثلیث توانستند به بهترین وجه، مستقل ولی در یک کشور بخوبی کار کنند و این از قدرت و توانایی بی نظیر کتاب مقدس است. این گونه همیاری‌ها مفهومی در اسلام ندارد و کار تطبیق اسلام و دموکراسی را دشوار بلکه محال می‌سازد.

در واقع، مسئله اساسی‌، نقطه عزیمت است. آیا کلیسا و مسیحیت در قدرت سهیم نمی‌شود و روند قدرت طلبی را برای دولت باز می‌گذارد؟

در نقاشی رافایل ارسطو به عکس افلاطون، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آن‌هم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، قانونی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان قانون خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان باید قانون دلخواه خود را وضع کند.

این اساس تفاوت ماهوی مسیحیت  و دموکراسی هم هست.که مسیحیت را به دین سیاسی تبدیل نمی کند .نتیجه منطقی این فرضیه آن است که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه درجنبش های دموکواتیک می توان ایمان دار و مسیحی  بود و  و فعالانه شرکت نمود چرا که دموکراسی و مسیحیت ضد هم نیستند.

مسیحیت و دمکراسی از دیدگاه دوتوکوپل

کتاب «دموکراسی در آمریکا» در اوایل دوران پس از انقلاب فرانسه در سال ١٨٣۵ و ١٨۴٠ میلادی در زمانی که جامعه‌ی فرانسه شاهد گذار دردناک اریستوکراسی به دموکراسی بود، توسط آلکسیس دو توکویل به رشته‌ی تحریر درآمد.

توکویل همیشه خود را با این سوال مواجه می‌دید که چگونه می‌توان بین هواداران مسیحیت و مدافعان دموکراسی آشتی ایجاد کرد. توکویل در سفرش به آمریکا شاهد این واقعیت بود که هیچ گروهی در آمریکا نه به‌طور علنی و نه به‌شکل غیرعلنی در برابر کلیسا قرار نگرفته است و کلیسا را دشمن آزادی و دموکراسی تلقی نمی‌کند. او به این نتیجه رسید که گویی روح دین‌داری و آزادی در آمریکا با یک‌دیگر درآمیخته است. از نظر توکویل علاوه بر این‌که آمریکا شاهد هیچ انقلاب و دگرگونی اجتماعی در طول تاریخ نبوده است، عوامل متعددی در ایجاد سازگاری بین دین و دموکراسی در آمریکا موثر بوده‌اند. به  ناچار  در این مبحث به بررسی رابطه‌ی مسیحیت و دموکراسی از نگاه توکویل می‌پردازد و سپس سعی می‌کند به این سوال پاسخ دهد که آیا دموکراسی در آمریکا می‌تواند الگویی برای سایر کشورها باشد، یا خیر؟

الف. سازگاری مسیحیت و دموکراسی مهم‌ترین عوامل در سازگاری دین و دموکراسی در آمریکا از دیگاه توکوپل عبارتند از: ۱- سازگاری مسیحیت و دموکراسی ۲- اصل جدایی کلیسا از دولت ۳- سازگاری عقل و مسیحیت

١- سازگاری مسیحیت و دموکراسی در نگاه توکوپل

بارزترین ویژگی جامعه‌ی آمریکا فرهنگ «آنگلو-امریکن» است که ریشه‌ی آن به پیوریتین‌هایی معتقد به مکتب پاک‌آئینی برمی‌گردد که توانسته‌اند باور سازگاری دین و آزادی را در اذهان مردم آمریکا شکل دهند.از نظر پیوریتین‌ها ریشه‌ی آزادی را باید در کتاب مقدس جست‌وجو کرد. از نظر آن‌ها مسیح اولین چهره‌ی تاریخی‌ای است که به انسان‌ها آموخت همه‌ی انسان‌ها از بدو تولد از حقوق برابر و یکسانی برخوردارند. توکوپل معتقد است که بنیان‌گذاران دموکراسی در آمریکا میهن‌پرستانی پیوریتین چون توماس جفرسون بودند. با این باور که مکتب پیوریتین پاک‌آئینی تنها یک آموزه و اصل دینی نیست، بلکه از بسیاری جهات با تئوری‌های دموکراسی و جمهوری‌خواهی سازگار است. از نظر توکوپل تنها زمانی می‌توان به درک صحیحی از فرهنگ آنگلو-امریکن دست یافت که بتوان تشخیص داد که این فرهنگ زاده‌ی دو اصل دین‌داری و آزادی است و این دو اصل -بر خلاف اروپا- چنان در آمریکا با یک‌دیگر درآمیخته‌اند که آمیزه‌ی آن‌ها بهترین پشتوانه را برای دموکراسی در آمریکا فراهم آورده است.توکویل دموکراسی را «برابری موقعیت‌ها» یا «quality of conditions» می‌داند و معتقد است از آن‌جایی که مسیحیت به اصل برابری انسان‌ها معتقد است نمی‌تواند دشمن دموکراسی تلقی شود. از نظر توکویل، ظهور مسیح اعلام برابری همه‌ی انسان‌ها در جهان بود و این امکان دموکراسی را فراهم کرد.این اما تمام داستان نیست. گرچه برابری موقعیت‌ها بنای دموکراسی در آمریکاست، اما افزایش این برابری به تنهایی ضرورتاً به آزادی و دموکراسی نخواهد انجامید، و برعکس می‌تواند منجر به استبداد اکثریت شود. در این‌جا است که مسیجیت می‌تواند نقش بسزایی در جلوگیری از این استبداد داشته باشد. یعنی در جایی که قانون آزادی‌های بی‌حد و حصر را به رسمیت می‌شناسد، این مسیحیت است که برای انسان‌ها حد می‌گذارد و مانع انجام بسیاری از اعمال غیراخلاقی و نادرست می‌شود. توکویل معتقد است اگرچه مسیحیت نمی‌تواند مانع همه‌ آفات دموکراسی از جمله فردگرائی و مادی‌گرائی شود، اما نقش مهمی در تعدیل تمایلات فردی و مادی انسان‌ها دارد. توکویل می‌نویسد: «استبداد( دسپوتیزم) می‌تواند بدون ایمان حکم‌رانی کند، اما آزادی نمی‌تواند بدون ایمان دوام آورد.

نیاز به کلیسا در جمهوری‌های دموکراتیک خیلی بیش‌تر محسوس است تا در حکومت‌های غیردموکراتیک. اگر اخلاقیات در جامعه‌ای فروبریزد چگونه آن جامعه می‌تواند از خطر متلاشی شدن در امان باشد؟ از مردمی که فرمان‌برداری خداوند نکنند و خودشان خدای خود باشند چه انتظاری می‌توان داشت؟در نگاه توکویل مهم‌ترین عنصر در بازداری از «استبداد اکثریت» که آفت دموکراسی است، غلبه‌ی اندیشه‌ی مسیحیت و اطاعت از خداوندست. او می‌گوید ما باید تصمیم خود را بگیریم «یا اطاعت از خدا یا اطاعت از فرمانروای مستبد». از نظر او نمی‌توان همواره در شک و تردید بسربرد. روح باید به آرامش برسد، با سرسپردگی به خداوند یا با سرسپردگی به فرمانروایی مستبد.و چنین است که در این نگاه مسیحیت پشتوانه‌ی اخلاق و اخلاق بهترین حافظ قانون و مطمئن‌ترین اصل در التزام به آزادی است. و از این‌رو سازگاری مسیحیت و دموکراسی امری کاملا ً طبیعی خواهد بود. او بر این باور است که همان‌طور که مسیحیت قائل به برابری بین انسان‌ها در برابر حداوند است، برابری انسان‌ها در برابر قانون را هم به رسمیت می‌شناسد

۲- جدایی کلیسا از دولت

توکویل دومین دلیل موفقیت آمریکا در سازگاری مسیحیت و دموکراسی را پای‌بندی آمریکایی‌ها به اصل جدایی کلیسا و دولت می‌داند. از نظر وی، مسیحیت معتقد است کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذارید. بنابراین مسیحیت کاملا ً به جدایی کلیسا از دولت فتوا می‌دهد. از نظر توکویل، گرچه مسیحیت به‌طور رسمی به‌عنوان بخشی از سیستم سیاسی آمریکا تلقی نمی‌شود، اما بیش‌ترین سهم را در حفظ دموکراسی دارد، دین اولین نهاد فرهنگی‌ای تلقی می‌شود که به‌طور غیرمستقیم بر زندگی سیاسی مردم آمریکا تأثیر می‌گذارد.به اعتقاد وی دین از طریق بارورکردن اندیشه و فضایل اخلاقی انسان‌ها جایگاه شایسته‌ی خود را پیدا کرده است. و این تأثیر غیرمستقیم اعتقادات دینی در جامعه‌ی سیاسی آمریکا بسیار مؤثرتر از تأثیر مستقیم دین بر سیاست بوده است.

۳- سازگاری عقل و مسیحیت

توکویل معتقد است که تلاش رهبران کلیسایی و بنیان‌گزاران آمریکا در آشتی مسیحیت و عقل و معرفی چهره‌ای معقول از دین، یکی از عوامل مهم در سازگاری مسیحیت و دموکراسی بوده است. به نظر وی اگر تلاش این مردان بزرگ نبود، مسیحیت کاملا ً در برابر دموکراسی قرار می‌گرفت و دشمن دموکراسی تلقی می‌شد. اما این اتفاق- برخلاف اروپا- در آمریکا رخ نداد چون اکثر رهبران کلیسایی در آمریکا تلاش می‌کردند که قرائتی سازگار با عقل بشر از مسیحیت و احکام کتاب مقدس  به‌دست دهند. توکویل نه تنها مسیحیت  را ضامن آزادی و برابری و مهم‌ترین عامل بازدارنده در برابر فردگرایی و مادی‌گرایی می‌داند، بلکه آن‌را هم‌چنین از مهم‌ترین نهاد‌ها در تثبیت دموکراسی می‌شناسد.

مسیحیت  به مثابه نهاد مدنی

توکویل می‌نویسد: «هیچ چیز در آمریکا چشم‌گیرتر از نهادهای مدنی نیست» از نظر توکویل نهاد‌های مدنی علاوه بر نهادهای صنعتی و تجاری شمار زیادی از نهادهای دینی و اخلاقی را نیز در بر می‌گیرد. او نهادهای مدنی را به نهادهای سیاسی و فرهنگی تقسیم می‌کند و در این تقسیم‌بندی نهادهای دینی جزء نهادهای فرهنگی محسوب می‌شوند و کاملاً از نهادهای سیاسی فاصله می‌گیرند. رمز تأثیرگذاری نهادی فرهنگی در نگاه توکویل استقلال آن‌ها از نهادهای سیاسی و تاثیرگذاری غیرمستقیم‌شان بر اندیشه و احساس مردم است.

آیا شیوه‌ی دموکراسی آمریکایی در دیگر کشورها نیز قابل تقلید است؟

آیا آشتی بین مسیحیت  و دموکراسی در آمریکا، در اروپا و دیگر کشورها نیز امکان تحقق دارد؟  در نگاه توکویل دین در آمریکا به دو دلیل مورد توجه باقی مانده است: اول این‌که مسیحیت  در اذهان مردم آمریکا با ملیت و ملی‌گرایی همراه است و دوم آن‌که آمریکا هیچ تجربه‌ی انقلاب دموکراتیک را از سر نگذرانده و لذا از گزند دگرگونی‌های مخرب اجتماعی مصون مانده است. در فرانسه اما به‌عنوان مثال، «برابری» بعد از درگیری‌های شدید بین طبقات مردم و کلیسا تحقق یافت. در نتیجه برخلاف آمریکا، ایمان کلیسایی در فرانسه نمی‌توانست تنها با جدایی کلیسا از دولت محفوظ بماند. در فرانسه کلیسا با نظام اریستوکراسی همخوان بود و طرفداران دموکراسی و آزادی‌خواهان به‌حق کلیسا را دشمن دموکراسی و آزادی می‌دانستند. و لذا به زعم توکویل برای آشتی دین و دموکراسی مسحیت در فرانسه باید بازخوانی می‌شد و نشان می‌داد که ضدیتی با اصول آزادی و برابری ندارد. چراکه مردمی که به اندیشه‌ی برابری رسیده بودند دیگر نمی‌توانستند قومیت فرد یا نهادی را به رسمیت بشناسند. آن‌ها می‌خواستند خود برای خود تصمیم بگیرند و بر پایه‌ی تجربه‌ی خود عمل کنند. و چنین است که توکویل تصریح می‌کند که نمی‌توان از دموکراسی آمریکا الگوبرداری کرد، هر جامعه‌ای متفاوت از جامعه‌ی دیگر رشد می‌کند و معیارها و هنجارها و شرایط تاریخی هر جامعه‌ای با جامعه‌ی دیگر متفاوت است.

نتیجه گیری

توکویل مسیحیت را عنصری مهم در تاریخ دموکراسی غربی می‌داند. براهین توکویل در آشتی مسیحیت و دموکراسی تلاشی است در تبیین این اعتقاد که دموکراسی غربی نه تنها غیر دینی نیست بلکه ریشه‌هایش را از فرهنگ دینی جامعه اخذ کرده است. این براهین دست‌کم در تثبیت بخش اول این ادعا یعنی عدم تعارض دین و دموکراسی بسیار موفق‌اند.از میان لوازم سازگاری دین و دموکراسی در نگاه توکویل، جدایی نهاد دین از دولت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این جدایی نه تنها باعث حفظ دموکراسی بلکه موجب حفظ دین هم خواهد شد. علی‌رغم این جدایی، دین اما هم‌چنان قادر خواهد بود که به شکلی غیرمستقیم اما بسیار عمیق بر جامعه تاثیر بگذارد. جدا از توکویل، نظریه‌ی جدایی نهاد دین از دولت هم‌چنان از رایج‌ترین نظریات در میان متفکران دین‌دار و غیردین‌دار فلسفه‌ی سیاست است. از میان مدافعان دین‌دار این نظریه شاید از همه نام‌بردارتر جان لاک]باشد. از معاصران نیز کسانی چون فلیپ کوین و رابرت آوودی به جد حامی این نظریه‌اند. در میان متفکران سکولار حامی این رای نیز کسانی چون جان راولز شهیر‌تر از آنند که نیازی به معرفی داشته باشند. این متفکران عموماً برآنند که ترکیب دین و سیاست ترکیبی است خطرناک که شعله‌هایش نه تنها دموکراسی که دین را هم در بر خواهد گرفت.به جز جدایی دین از سیاست، برای هر کس که آشتی دین و دموکراسی دغدغه‌ای جدی است، اهتمام به معقول‌سازی دین از ضروری‌ترین تلاش‌هاست. چراکه در جهان جدیدی که سکولاریزم همه چیز را مورد نقد قرار داده است و هیچ خط قرمزی باقی نگذاشته است تنها قرائت عقلانی از دین می‌تواند با دموکراسی سازگار افتد.توصیف توکویل از دموکراسی در آمریکا توصیه‌ای به الگوبرداری از این مدل نیست. توکویل تنها با ارائه‌ی این مدل نشان می‌دهد که دموکراسی بدون ارزش‌های فرهنگی، اخلاقی و دینی عقیم است. هم‌چنین با مطرح کردن الگوی دموکراسی نشان می‌دهد که هرچند نظام دموکراتیک‌تر باشد، احتمال وقوع انقلاب و تغییرات نهادینه‌ی اجتماعی در آن کم‌تر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
Shield Security