فصل ششم: تأکید و ترویج افراطی بر پایان جهان، آموزه آخرتگرایی به ویژه پیش هزارهای آن
فصل ششم: تأکید و ترویج افراطی بر پایان جهان، آموزه آخرتگرایی به ویژه پیش هزارهای آن
ترویج و شیوع نوع بخصوصی از پایان جهان، مخصوصاً شکل دورهگرایانۀ آن، تحت عنوان پیشهزارهای شناخته میشود و با عنوان آخرت شناسی از آن یاد میشود که هفتمین عامل بوده است. منظور از آخرتشناسی در اینجا عقاید و نظریات مربوط به بازگشت مسیح است. مطابق با آخرتشناسی پیشهزارهای، بازگشت مسیح پیش از استقرار حکومت هزارساله بر زمین به وقوع میپیوندد که طی آن او پادشاهی خدا را بر زمین برقرار میسازد. مطابق این نظریه، تا پیش از آمدن ثانوی مسیح و برقراری پادشاهی هزارسالۀ او، وضعیت جهان روز به روز بدتر میشود تا اینکه در نقطۀ اوج این وضعیت اسفبار، مسیح ظهور میکند.
قبول چنین اعتقادی میتواند به این نتیجه منجر شود که برای اینکه مسیح بیاید وضع جهان باید بدتر و بدتر شود. حال میتوان تصور کرد که پیروان این نوع آخرتشناسی نسبت به ایجاد تغییرات مثبت در جامعه بسیار بدبین خواهند بود، چرا که اولاً بنا بر آموزه آخرتشناسی، تلاش برای ایجاد چنین تحولاتی محکوم به شکست است و ثانیاً حتی توفیق در انجام آنها موجب به تعویق افتادن آمدن ثانوی مسیح خواهد شد، که البته نتیجه مطلوبی نخواهد داشت!
برای بهتر فهمیدن مفهوم آموزه هزاره و تاثیر آن بر روی الاهیات اجتماعی و مسیحیت سیاسی باید به یک آيه در مکاشفه باب ۲۰ آیه ۴ توجه نمود.« و تخت هایی دیدم که بر آنها کسانی نشسته بودند که حق داوری به آنان سپرده شده بود. اینان سرهاشان در راه شهادت در حق عیسی مسیح و در حق کلام خدا از تن جدا شده بود. اینان … دوباره زنده شدند و با مسیح هزار سال زندگی کردند»
در این آيه سه آموزه متفاوت برای واژه هزار سال وجود دارد که تفسیر آنها به یک حکومت زمینی به مدت هزار سال منتهی می شود.این دوره هزار ساله ۶ بار در کتاب مکاشفه فصل ۲۰ ایات ۲ تا ۷ نوشته شده است. میتوان واژه هزار سال را به صورت کلمه ای یا سمبولیک و تمثیلی در نظر گرفتهاند هم چنین هزار سال می تواند قبل از بازگشت مسیح و یا بعد از آن اتفاق افتد.
برای تفسیر مکاشفه چهار مکتب آموزه تفسیری در بین متالهین وجود دارد که شامل مکتب گذشته گرا، مکتب تاریخ گرا ومکتب آرمان گرا ، مکتب آینده گرا می باشد. عبارت هزار سال فقط در مکتب تاریخ گرا و آینده گرا حقیقی و واقعی تلقی می شود و دو مکتب دیگر ، گذشته گرا و آرمان گرا آن را سمبولیک و تمثیلی می دانند.
بهعلاوه، به اعتقاد این پیروان دورهگرا، هر چند عیسی در مدت کوتاه خدمت خود شروع به برقراری پادشاهی خدا بر زمین کرد، اما چون قوم اسرائیل او را رد کردند و بر صلیب کشیدند، کار برقراری پادشاهی خدا متوقف شد و ما اکنون در دورانی موقت به سر میبریم که دوران توقف پادشاهی خدا به معنای واقعی است. وقتی عیسی رفت، پادشاهی خدا نیز با او نیز رخت بر بست و تنها با بازگشت او است که دوباره آغاز میشود. طبیعی است که در صورت چنین اعتقادی، دیگر نمیتوان از پیشبرد پادشاهی خدا و تحقق ارزشهای آن خصوصاً از طریق برقراری صلح و امنیت و عدالت در جامعه سخن گفت. پیروان این عقیده بر این باورند که این جهان درحال نابود شدن است و تنها کاری که میتوان کرد این است که منتظر آمدن مسیح باشیم و در حکومت هزار ساله بر روی زمین، با او شراکت کنیم. این نگرش، تفکر شیرینی است ولی مسئولیت و کهانت ایماندار مسیحی را در قبال جامعه کم نمی کند.
وجود طبقات مرفه و ثروتمند در کلیسا
پارامتر دیگری را به عنوان عامل هشتم می توان اضافه کرد، وجود طبقه متوسط و مرفه در کلیسا است. این دو طبقه در کلیسا منافع خاص خود را دارند و الاهیات مخصوص به خود را دنبال میکنند.
به همین دلیل مسیحیان در آسیا و آمریکای لاتین و آفریقا به دلایل فقر طبقاتی، انگیزه بیشتری برای فعالیت سیاسی و اجتماعی دارند. ولی در غرب به دلیل منافع طبقاتی وتفکر سرمایه داری خاص از مسایل سیاسی رویگردان هستند.
هرچند آموزه های کلام خدا تئوری طبقاتی مارکسیسم را مردود می شمارد و فرماسیون های اجتماعی از بردهداری تا سرمایه داری را، به رسمیت می شناسد و آنها را از پارادایم های جامعه شناسی می داند ولی به روابط ناسالم میان آنها هم، یعنی بهره کشی انسان از انسان، اعتراض دارد و آن را محکوم می نماید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |