فصل سیودوم اصول عیسی در روابط: فروتنی چگونه میل به مقایسه را در ما مَهار میکند؟
فصل سیودوم اصول عیسی در روابط: فروتنی چگونه میل به مقایسه را در ما مَهار میکند؟
از آنجایی که ما همیشه مقدم بودن را با بهترین بودن برابر میدانیم، مرتب در حال مقایسۀ خود با دیگران هستیم. در هر اتاقی که وارد میشویم، هر جلسۀ کاری که شرکت میکنیم و در هر مکالمهای که داریم، از خود میپرسیم جای من در اینجا کجاست؟ آیا جلو هستم یا عقب؟ در جایگاه بالایی هستم یا پایینتر؟
این میل ما به مقایسه، تأثیر شایانی بر روابط ما دارد. دامی که مقایسه برای ما پهن میکند، میتواند بهترین رابطهها را نابود کند. با وجود اینکه آنچه داری خوب است، دائم در جستجوی مقایسۀ خود با دیگران در اطرافت هستی و با خود چنین میاندیشی: «به ظاهر این آقا از شوهر من بیشتر به من توجه دارد.» یا «او حتی بیشتر از همسرم مرا تشویق میکند.» و یا «به این بچهها نگاه کن. ای کاش بچههای من هم مثل آنها مؤدب بودند؟” شیطان وسوسهمان میکند که چیز خوبی را برداریم و لذتی که از آن میبریم با لذتهای دیگر مقایسه کنیم. حقیقت این است که خبر نداری که آن مردی که اینچنین مراقب توست با خانوادهاش چطور رفتار میکند. و واقعاً خبر نداری که این زنانی که تشویقت میکنند، چقدر دوست دارند با دوستان خود در مورد دیگران غیبت کنند و یا وقتی به آن بچهها غبطه میخوری، نمیبینی آنها چه بلایی سر پدر و مادرشان میآورند.
عیسی با دقت مردم را نظاره میکرد. یک روز، وقتی مردم در حال وارد شدن به یک میهمانی شام میشدند، عیسی متوجه شد که آنها در حال گشتن به دنبال محبوبترین صندلیها هستند. میزها به شکل قوسدار چیده شده بودند. رأس این میز برای میزبان و میهمانان ویژه تعیین شده بود و طرفین میز برای افرادی چیده شده بود که دارای اهمیت کمتری بودند. در حالی که مردم منتظر نشستن روی صندلیهای خود بودند، هر کدام از آنها در حال ارزیابی این مسئله بود که کدامیک از حضار مهمتر هستند و با خود چنین فکر میکردند که: «من بهتر از او هستم، مهمتر از اون خانم هستم یا اگر مقایسه کنم بالاتر از اون آقا هستم. فکر کنم من لیاقت بیشتری برای نشستن در صدر مجلس دارم!»
عیسی با مشاهدۀ آنچه در این میهمانی میگذشت، چند توصیه در بارۀ رابطهها کرد: «چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار میکنند، این مَثَل را برایشان آورد: «چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناستر از تو دعوت شده باشد. در آن صورت میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ”جایت را به این شخص بده.” ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست. بلکه هر گاه کسی میهمانت کند، برو و در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: “دوست من، بفرما جای بالاتر بنشین.” آنگاه نزد دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد. زیرا هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.» سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافت ناهار یا شام میدهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدینسان عوض خواهی یافت. پس چون میهمانی میدهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن که مبارک خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.» (بر اساس لوقا ۱۴: ۷-۱۴)
عیسی به ما یادآور میشود که ما در حیطۀ مقایسه کردن خود با دیگران با یک مسابقۀ روزانۀ بزرگی روبرو هستیم و آن این است: آیا خودم را بالاترین خواهم دانست و برای کسب مقام اول تلاش خواهم کرد یا اینکه فروتن میشوم و تصمیم میگیرم پایینترین صندلی را اشغال کنم؟
در بیشتر نقاط جهان امروز، ما مقدم بودن را با بهترین بودن اشتباه میگیریم. مقام اول، رشتۀ اول، صندلی اول، ردیف درجه یک، که همۀ اینها اصطلاحاتی هستند برای بیان آنچه تصور میکنیم بهترین و عالیترین است. عیسی به ما آموخت که عظمت یا بزرگی شخص بسته به برنده شدن در رقابت نیست. بلکه به این معناست که با تواضع زندگی که خدا به تو داده به سر ببری. و اینکه در مسابقهات دست چه کسی را میگیری برای خدا مهمتر از این است که از چه کسی جلو میزنی. او از تو نمیپرسد: «ببینم میتونی قبل از هر کس دیگری به خط پایان برسی یا نه؟» بلکه چنین سؤال می کند که: «چه کسی را کمک میکنی که با تو خط پایان را رد کند؟»
آیا با گرفتن پَستترین جایگاه، خود را فروتن میکنی؟ برای من، این یکی از چالش برانگیزترین سؤالهای زندگی است. جالب این است که عیسی فقط نگفت: «اگر بیارزشترین جایگاه به تو داده شد راضی باش». بلکه فرمود: « خودت داوطلبانه کم ارزشترین جایگاه را انتخاب کن.» تصمیم داوطلبانه برای نشستن در پایینترین جا با تحمّل نشستن در پایینترین صندلی، از زمین تا آسمان فرق دارد.
این را به تو بگویم که ترجیح میدهم به جای نشستن در جایگاه بالاتر، در صندلی پایینتری بنشینم و یک نفر به شانهام بزند و بگوید: «قربان شما در صندلی اشتباهی نشستهاید، لطفاً بفرمایید بالاتر بنشینید.» اما راستی اگر جایگاه پایین را انتخاب کنم و مجبور شوم تا آخر مجلس همانجا بمانم چه؟ و یا کسی را ببینم که در صندلی مهمی نشسته ولی از دید من، در مقایسه با من اهمیت کمتری دارد، چطور؟ آیا با خود اینطور فکر نمیکنم که: «راستی من اینجا چکار دارم، وقتی او جای مهمی را که من باید مینشستم، پُر کرده؟»
در حالی که هر روز در مسیر بلوغ روحانی رشد میکنیم، معمولاً در برآورد این که چه نقطهای را باید جستجو کنیم از سه مرحله عبور میکنیم: در مرحلۀ اول، خودخواهی بر من حکومت میکند، پس برای کسب رتبۀ برتر تلاش میکنم. و ممکن است این کار را به وضوح یا به روشهای موذیانه انجام دهم، اما در ذهنم تلاش میکنم به رتبۀ اول برسم و این باور را دارم که این به من احساس اهمیت میبخشد.
در حالی که در فروتنی رشد میکنم، به فاز دوم میرسم. من با این امید که به نقطۀ بالا میرسم، تصمیم به انتخاب نقطۀ پایین میگیرم.این مسیر به ظاهر روش فداکارانۀ من برای رسیدن به بالاترین نقطه است. بسیاری از ما بخش عمدهای از زندگی خود را در این مرحلۀ دوم طی میکنیم. ما بدون رفتار خودپسندانه، به این امید هستیم که آنچه را که در تمام مسیر خودخواهانه در پی آن بودیم به دست خواهیم آورد.
مرحله سومی وجود دارد که در این مرحله ما در نقطۀ پایین به همان اندازۀ نقطۀ بالا خود را راحت احساس میکنیم. ما به این نتیجه رسیدهایم که واقعاً نیازی به غصّه خوردن برای رسیدن به مقام اول نیست. در چنین سطحی، حتی اگر در پایینترین نقطه هستی، این گونه با خود فکر میکنی که: «حتی اینجا هم خدا میتواند از من استفاده کند. ممکن است کنار من کسی نشسته باشد که اگر آن بالا بودم امکان صحبت با او برایم پیش نمیآمد. شاید کسی کنارم نشسته و با من صحبت میکند که میتواند تغییری در من ایجاد کند که اگر جای دیگری مینشستم، چنین اتفاقی نمیافتاد. خدا میتواند همینجا از من استفاده کند.» اما در این امر هنوز حکمت بیشتری نهفته است. وقتی به این مرحله میرسم، متوجه میشوم که اگر در نقطۀ اوج قرار بگیرم، در آنجا هم خدا میتواند به همان اندازۀ نقطۀ پایینتر، از من استفاده کند. و جرأت میکنی به خودت بگویی: «او میخواهد در اینجا و از طریق من کار کند. آیا کسی هست که احتیاج دارم در این نقطه با او صحبت کنم؟ آیا خدا میخواهد در چنین جایی از زندگی من کار خاصی بکند؟» دیگر برایت مهم نیست که خدا تو را کجا قرار داده و در هر جایی به یک اندازه خوش هستی.
من هنوز به این مرحلۀ سوم نرسیدم. امیدوارم روزی به آنجا برسم. من واقعاً میخواهم به چنین مرحلهای برسم. اگر دائم در چنین جایی میماندم، این آزادی کوتاه مدتی را که هر چند وقت یکبار تجربه میکنم، برای همیشه از آن من میشد. من دوست ندارم آنقدر نگران مقایسهها و رقابتها باشم که علاقه و اشتیاق مرا برای آنچه واقعاً ارزش دارد از میان ببرند.
زیبایی غافلگیرکنندهای که خدا برای ما به ارمغان آورده این است که: اغلب در جایی که فکر میکنیم حقیرترین نقطه است، بزرگترین برکات را دریافت میکنیم. غنیترین روابط، خالصترین شادیها، عمیقترین تأثیرات، اغلب زمانی کسب میشود که از کانون توجه دیگران خارج میشویم و چنان احساس آزادی به ما دست میدهد که به راحتی میتوانیم دیگران را محبت و خدمت کنیم. اف. بی. مِیر این تجربه را به این شکل شرح میدهد: «من فکر میکردم هدایای خدا در قفسههایی که یکی بالای دیگری قرار دارد، نهفته است، و هر اندازه از نظر شخصیتِ مسیحی قد بکشیم، دست ما راحتتر به آنها میرسد غافل از این که هدایای خدا در قفسهها، یکی بالای دیگری نیست بلکه زیر دیگری قرار دارد. و مهم این نیست که قد بلندتری داشته باشیم، بلکه بتوانیم خم شویم.»
اگر کسی هستی که با هیجانِ رقابت زندگی میکنی، شاید با خود فکر کنی: «این احمقانه است. آیا واقعاً کتاب مقدس چنین چیزی میگوید؟» اگر انگیزۀ رقابت سالم داری، خدا از تو نمیخواهد فرمی که ساخته شدهای انکار کنی. اگر به رقابت علاقه داری، برخلاف آنچه بیشتر مردم رقابت میکنند و با آن خوش هستند، رقابت کن. برای چیزی رقابت کن که با اول شدن تو فرق داشته باشد! واقعاً والاترین هدف تو این است که در میان شش و نیم میلیارد نفر جمعیت جهان، در رتبۀ اول قرار بگیری؟
این هدفِ خیلی والایی نیست! اگر خدا در تو علاقه برای رقابت گذاشته، آن را برای سیر کردن شکم افرادی که از گرسنگی میمیرند، استفاده کن. منظورم این نیست که با کسانی که مشغول کمک به چنین افرادی هستند، رقابت کنی. با دشمنی که گرسنگی نام دارد رقابت کن. اگر خدا تو را برای رقابت ساخته، پس برای رساندن خبر خوش محبت عیسی به جاهایی در جهان که پای هیچ کس دیگری به آنجا نرسیده، رقابت کن. رقابت کن که تا آنجا که میتوانی بهترین شوهر، بهترین همسر، بهترین مادر و بهترین پدر باشی. برای چیزهایی رقابت کن که ارزش حقیقی دارند.
خدا در استفاده از کسانی که نگران بزرگتر بودن از دیگران نیستند، وفادار میماند. او دنیا را به وسیلۀ کسانی که میگویند «ای خدا، هر جا که مرا قرار دهی، سعی میکنم که در جهان امروز ما برای تو تغییری ایجاد کنم.» این مسیر عیسی به سوی بزرگی واقعی است. این برخوردی است که فروتنی با میل و علاقۀ ما برای مقایسۀ خود با دیگران میکند. و این را هم فراموش نکنیم که تنها راه مَهار کردن میل ما برای دستیابی به بالاترین جایگاه، چیزی جز خضوع و خشوع نیست.
نکتۀ قابل تأمل: عیسی به این بسنده نکرد که بگوید: «از این که به تو جایگاه محقری دادهاند، خوش باش» بلکه این را هم گفت که: «داوطلب شو که جایگاه محقر را برگزینی.»
آیۀ به یادماندنی: «ما جرأت نمیکنیم خود را از زمرۀ کسانی بشماریم با با کسانی قیاس کنیم که خودستایند. چه نابخردانه است که آنان در بارۀ خویشتن با میزانهای خودشان قضاوت میکنند و خود را با خود میسنجند.» (دوم قرنتیان ۱۰: ۱۲)
از خود بپرس: آیا تاکنون خواهان جایگاه محقر بودهام؟ وقتی به این کار دست زدم، چه اتفاقی افتاد؟
درس آینده: فروتنی در بارۀ رابطهمان با خدا چه میکند؟
نوشتۀ تام هولادِی
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |