کتاب اصول عیسی در روابط

فصل بیست‌و‌یکم اصول عیسی در روابط: عیب‌یابی ارتباطات

رای بدهید

فصل بیست‌و‌یکم اصول عیسی در روابط: عیب‌یابی ارتباطات

پیش از آنکه نگاه خود را به قاعدۀ عیسی در صحبت کردن از صمیم دل به پایان برسانیم، ‏اجازه دهید یک بار دیگر این حقیقت را ‏بپذیریم که برقراری ارتباط کار آسانی نیست. وقتی به ‏موانع اجتناب ناپذیری در جاده ها، ‏راه های فرعی و خرابی ماشین روبرو می شوی، ‏چه باید بکنی؟‎  ‎اکثر کتابچه های ‏راهنمای کامپیوتر دارای یک فصل مخصوص برای عیب ‏یابی هستند که در صورت ‏بروز مشکل خاص، راه حلی توصیه می کنند. عیسی نمونۀ خوبی برای ما است که وقتی در رابطه های ما اختلالی به وجود می آید بتوانیم به راحتی مسیر صحیح را دنبال کنیم. عیسی ‏آنچه را که باید در مورد عیب‌یابی ‏ارتباط بدانیم از طریق پاسخ دادن به ‏افرادی که ضعیف بودند و نیز به وسیلۀ شرایطی که بخش روزمرۀ ‏زندگی او بودند، به ما می‌آموزد.‏

وقتی عیسی مورد انتقاد قرار گرفت، ‏با اطمینان خاطر پاسخ روشنی داد

یوحنا یکی از مکالمه های عیسی را نوشته که ‏در آن به شنوندگان خود اعلام کرد که او ‏نور جهان است:

پس عیسی باز بدیشان خطاب کرده، گفت: «من نورِ عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در ظلمت ساکن نشود بلکه نور حیات را یابد.»

آنگاه فریسیان بدو گفتند: «تو بر خود شهادت می دهی، پس شهادت تو راست نیست.» عیسی در جواب ایشان گفت: «هر چند من بر خود شهادت می دهم، شهادت من راست است زیرا که می دانم از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت، لیکن شما نمی دانید از کجا آمده ام و به کجا می روم»…

«بدو گفتند: «پدر تو کجا است؟»

عیسی جواب دادکه «نه مرا می شناسید و نه پدر مرا. هر گاه مرا می شناختید پدر مرا نیز می شناختید.» (یوحنا 8: 12- 14، 19‏ ترجمۀ تفسیری)

وقتی فریسیان از عیسی می پرسیدند پدرت ‏کجاست؟ آنها در واقع این شایعات را تکرار می ‏کردند که عیسی یک حرامزاده بوده است. ‏از آنجایی که نطفۀ عیسی توسط روح القدس ‏بسته شد، به راحتی می توان تصور کرد که ‏چنین شایعاتی برای کسانی که نمی خواستند ایمان بیاورند چقدر موضوع مورد علاقه ای بود. و فریسیان با بیان چنین کنایه و توهین سرپوشیده ای می خواستند عیسی و خانواده اش را تحقیر کنند.‏

وقتی با انتقاد کسی مواجه می شوی، ‏اولین عکس العمل تو چیست ؟ حملۀ متقابل؟ اما عیسی به جای چنین کاری تصمیم گرفت که ‏پاسخی مطمئن و روشن به آنها بدهد. او به جای ‏اینکه خود را تا سطح مخالفینش پایین بیاورد، حقیقت ‏را گفت. وقتی تصمیم به حملۀ متقابل می گیری، فقط به کسی ‏که از تو انتقاد کرده چنین می فهمانی که ممکن است حق با او بوده باشد. در ضمن از ‏آنجایی که هیچ کدام از ما کامل نیستیم، ممکن است ‏واقعاً حقیقتی در انتقاد شخص مقابل وجود داشته باشد. ‏انتقاد مانند آدامس است. کمی آن را ‏بِجُو تا ببینی آیا مزۀ حقیقت می دهد یا خیر، و سپس آدامس را از دهانت بیرون بینداز. به جای واکنش دفاعی داشتن، پاسخی ‏واضح و مطمئن بده.‏

وقتی شک صادقانه ای بود، عیسی دلیل ارائه می داد

یوحنا همچنین مکالمه ای را که عیسی با ‏شاگرد خود توما پس از برخاستنش از ‏مردگان داشت برای ما شرح می دهد:

یکشنبۀ هفتۀ بعد، باز شاگردان دور هم جمع شدند. این بار توما نیز با ایشان بود. باز هم درها بسته بود که ناگهان عیسی را دیدند که در میانشان ایستاد و سلام کرد.

عیسی رو به توما کرد و فرمود: «انگشتت را در زخم دست هایم بگذار. دست به پهلویم بزن و بیش از این بی ایمان نباش. ایمان داشته باش.»

توما گفت: «ای خداوند من، ای خدای من.»

عیسی به او فرمود: «بعد از اینکه مرا دیدی، ایمان آوردی.

ولی خوشابحال کسانی که ندیده به من ایمان می آورند.» (یوحنا 20: 26 ‏‏- 29‏ ترجمۀ تفسیری)

وقتی کسی حرف تو را باور نمی کند، چه ‏باید بکنی؟ اول از همه، به این نکته دقت کن که تو اولین نفر نیستی که کسی حرفت را باور نمی کند. خود عیسی با این که همیشه حقیقت را می گفت، مورد شک و تردید قرار گرفت. وقتی کسی به تو شک می کند، می توانی یکی از این دو مورد را انتخاب کنی ‏که تمرکز تو بر خودت باشد یا نیازهای طرف مقابل. شک او می تواند در خودخواهی، بی اعتمادی، خشم، ترس یا ناامنی ریشه داشته باشد، که شایستۀ عکس العملی کاملاً متفاوت است.‏

تمرکز عیسی بر شک توما نبود، بلکه بر نیازی که در آن لحظه داشت. عیسی می توانست بگوید: ‏‏”تو کی هستی که به خدا شک کنی؟” در ‏عوض، با فروتنی از توما خواست تا زخم های دست و پهلویش را لمس کند. ‏در درس بعدی وقتی به موضوع رحمت و قضاوت خواهیم پرداخت باز به داستان عیسی و توما اشاره می کنیم.‏

عیسی وقتی مورد تمسخر قرار گرفت، سکوت اختیار کرد

اشعیای نبی چشم اندازی اجمالی از مسیحای ‏موعود دریافت نمود و آن را در پرطرفدارترین فصل 53 ‏پیشگویی خود با ما در میان گذاشت.  به غیر از مطالب دیگری که او در بارۀ عیسی نوشت، او به موضوع زیر اشاره کرد:

آزار و ستم  دید،

اما دهان نگشود؛

همچون بره ای که برای ذبح می برند،

و چون گوسفندی که نزد پشم بُرنده اش خاموش است،

همچنان دهان نگشود. (‏اشعیا 53: 7‏ ترجمۀ هزارۀ نو)

بعضی اظهار نظرها و حرف های اضافی لایق سکوت ما هستند. بهتر این است که توجهی به چنین گفته هایی نکنیم. به بعضی انتقادها باید پاسخ داد، اما به انتقادهای تمسخرآمیز و تحقیر کننده نبایست توجه کرد و بهتر است سکوت اختیار کنیم.کتاب مقدس به ما می گوید که ‏پاسخ به چنین انتقادهایی به جای این که برای ما فایده ای داشته باشد، می تواند پر از آسیب و زیان باشد:

اگر برای شخص بداخلاقی که گستاخ است، دلیل و منطق بیاوری، سیلی جانانه ای از او می خوری. اگر با ‏رفتار بد مقابله کنی چیزی غیر از لگدی به ساق پا نصیبت نخواهد شد. پس وقت خود را با کسی که مسخره ات می کند، تلف نکن؛ تنها چیزی که به عوض ‏دردهای خود به دست می آوری، فحش و ناسزا خواهد بود. اما وقتی کسانی را که زندگی برایشان اهمیت دارد، اصلاح کنی، مسئله به شکل دیگری است؛ آنها تو را به خاطر این کارَت ‏دوست خواهند داشت!‏

(ترجمۀ انگلیسی MSG امثال سلیمان 9: ‏‏7–8)

وقتی عیسی را در تنگنا قرار می دادند، او چراغ را روشن می کرد

مخالفان عیسی اغلب سعی می کردند هنگام مکالمات او را در تنگنا قرار دهند. آنها می خواستند با مطرح کردن سؤالی او را به تله بیندازند تا بعدها بتوانند به خاطر آنچه پاسخ می داد او را محکوم کنند. ‏عیسی در آن شرایط قافله را ترک نمی کرد و در ضمن دُم به تله نمی داد. ‏در عوض، او با ارائۀ چشم اندازی کاملاً متفاوت، ‏نور حقیقت را بر وضعیت اطرافش روشن می کرد.‏

یک بار برخی از مخالفان مذهبی عیسی ‏سعی داشتند او را با این سؤال به دام اندازند که آیا ‏باید به قیصر که امپراتور وقت بود، مالیات پرداخت ‏شود یا خیر؟ اگر پاسخ ‏عیسی بله می بود، چنین  جوابی بیانگر حمایت او از حکومت غاصب روم می بود و اگر پاسخ او نه بود، در بین جماعت محبوبیت کسب می کرد ولی این حرف او قیامی غیرقانونی بر علیه روم به حساب می آمد. عیسی از قرار گرفتن در تلۀ تفکر این یا آن انصراف ورزید و به جای آن در آن زمان نگاهی تازه به این مسئله بخشید:

«سکه ای را که با آن خَراج می پردازید، به من نشان دهید.» آنها سکه ای یک دیناری به وی دادند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» چون این را شنیدند، در شگفت شدند و او را واگذاشته، رفتند.» (متی ‏‏22: 19-  22 ترجمۀ هزارۀ نو)

وقتی در جایی پذیرای عیسی نبودند، رهسپار مکان دیگری می شد

شاید سخت ترین و با ارزش ترین درسی که ‏از عیسی می توان آموخت این است که ‏وقتی مردم پذیرای تو یا سخنانت نیستند، چه باید کرد؟ به این مسئله توجه داشته باش که حتی پسر ‏کامل خدا هم به خاطر کارهایی که انجام داد و سخنانی که گفت از جانب مردم طرد شد. هرگز این را به فکر خود راه نده که وقتی مردم تو را نمی پذیرند همیشه مقصر تو هستی. ‏شاید گاهی اوقات اینطور باشد، اما نه ‏همیشه. حتی اگر همه چیز را به درستی انجام داده باشی ممکن است دیگران تو را طرد کنند.‏

پس وقتی همه چیز را امتحان کرده‌ای و ‏تمام تلاشت را کرده‌ای، و باز هم پذیرفته نشده ای، چه باید بکنی؟ ما اغلب دست به اقدام اشتباهی می زنیم. ما که طرد شده‌ایم، به شدت به دنبال شخصی که ما را طرد کرده می افتیم ‏و فکر می کنیم با کمی تلاش بیشتر می توانیم دوباره به شخص مقابل نزدیک شویم. اما ‏تقریباً همیشه چنین عکس العملی نتیجۀ معکوس می دهد. اصرار و ‏پیگیری ما به آنها احساس مهم بودن می ‏دهد. آنها اینطور فکر می کنند که “چقدر عالی، یک نفر ‏به دنبال من راه افتاده”؛ و نتیجه این می شود که آنها ما را بیش از پیش طرد می کنند. در این نوع بازی بازندۀ همیشگی، ما هستیم، با ‏این حال بسیاری از ‏والدین و فرزندان، زن و شوهرها، ‏رئیس‌ و کارمندان سال‌ها مشغول این بازی هستند.‏

عیسی با نمونه بودن خود پاسخ را به ما ارائه می دهد. وقتی مردم از عیسی خواستند که ‏جایی را ترک کند، او سعی نکرد آنها را متقاعد کند ‏که باید بماند؛ بلکه آنجا را ترک کرد، چون می دانست ‏که دل های آنها سخت شده. او به خوبی می دانست که افتادن به دنبال آنها فقط باعث می شود بیشتر از او دوری گزینند. به یاد داشته باش که ‏وقتی یک جوان ثروتمند پیشنهاد عیسی را برای ایمان آوردن رد کرد، عیسی به سادگی به او اجازه داد ‏که برود (مرقس 10: 17-30‏‎). ‎وقتی شهری ‏پیام عیسی را رد کرد، او و شاگردانش به شهر دیگر رفتند. این اصل ‏تا حدّی اهمیت دارد که عیسی قبل از اینکه ‏شاگردان خود را برای خدمت بفرستد، آن را به ایشان یاد داد: «اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، به هنگام ترکِ آن خانه یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید.» (متی 10: ‏‏14).‏

آیا این بدان معناست که هرگز رابطه ای که به هم خورده نباید اصلاح کنی و آن را دوباره برقرار کنی؟ البته که نه. در واقع، بهترین ‏فرصت برای ترمیم این رابطه زمانی است که وقتی تو را رد می کنند، دست از تعقیب آنها به منظور تأئید برداری. از چنین رابطه ای مدتی ‏عقب نشینی کن و به زندگی ایمانی خود ادامه بده و منتظر روزی باش که آنها به طرف تو برگردند.‏

امنیت خود را در رابطه ای که با خدا داری به دست آور و توجه داشته باش که برای اینکه دیگران تو را دوست داشته باشند و برایت ارزش قائل شوند نیازی به پذیرش چنین کسانی نداری. وقتی آنها قدم کوچکی برای نزدیک شدن به تو برمی دارند، هیجان زده نشو و دوباره از عقب آنها راه نیافت. چون این خطر وجود دارد که دوباره به بازی ناسالم قبلی برگردی. ‏منتظر دیدن تغییر صادقانۀ طرف مقابل شو و سپس با مشاهدۀ آن تغییر، شروع به ساختن دوبارۀ رابطه ات کن.‏

دلیر و شجاع باش

در پایان نگاه خود به اصل سوم رابطۀ عیسی در هفت فصل گذشته، این حقیقت را به شما یادآور می شوم که: برای برقراری ارتباط باید شجاعت به خرج دهی.‏

آنچه در اینجا ما را تشویق می کند این است که: شجاعت نتیجه بخش است. ‏کلمات مهم ترین ابزاری هستند که خدا ‏به ما داده است. همانطور که سلیمان در امثال 18: 21 به ما می گوید: «مرگ و زندگی در قدرت زبان است.» در واقعۀ برج ‏بابل، وقتی خدا می خواست پروژۀ ساخت آن برج را متوقف سازد، قلم یا چکش به دست نگرفت تا برج را خراب کند بلکه توان برقراری ارتباط بین آن مردم را ‏از بین برد. کلمات مانند آجر هستند. ‏در ضمن این که می توانی  از آنها برای شکستن یک ‏پنجره استفاده کنی می توانی از آنها برای ‏ساختن بنیاد یک ساختمان هم استفاده کنی.‏

شعار قدیمی زمین بازی را به خاطر داری؟ “ممکن است چوب ها و سنگ ها ‏استخوان هایم را بشکنند، اما کلمات ‏هرگز به من صدمه نمی زنند؟” این گفته صحّت ندارد. کلمات می توانند اعتماد یک کودک را ‏بشکنند. کلمات می توانند رؤیاهای یک شوهر ‏را بشکنند. کلمات می توانند قلب ‏والدین را بشکنند. کلمات می توانند ‏باعث شکستن شادی همسرت شوند. از سوی دیگر ‏کلمات می توانند ما را تقویت کرده و حیات ببخشند. آیا متوجه قدرتی که با ادای کلمات ساده ای چون «آفرین» هستی که می توانی طرف مقابل خود را تشویق کنی و شخص دیگری را با گفتن: “متأسفم. لطفاً مرا ببخش”  ‏شفا دهی یا با کلمات «دوستت دارم» به ‏طرف مقابل نیروی تازه ببخشی؟ به لحظاتی فکر ‏کن که تنها چند کلمه توانسته در زندگی تو تأثیرات به جا ماندنی داشته باشد. ‏شاید این تشویق یک مربی فوتبال یا ‏نصیحت عاقلانۀ یک مادربزرگ یا شنیدن حقیقتی از ‏یک معلم بوده باشد. با کلماتی که به ‏زبان می آوری، هرگز نمی توانی تصورش را بکنی که خدا چه قدرتی را برای بنای ایمان، ‏امید و محبت در زندگی دیگران به تو بخشیده.

نکتۀ قابل تأمل: برای برقراری ارتباط باید شجاعت به خرج داد.

آیۀ به یادماندنی: «مرگ و زندگی در قدرت زبان است.» (امثال سلیمان 18: 21 ترجمۀ هزارۀ نو)

از خود بپرس:  آیا کسی هست که احتیاج مبرم به شنیدن این گفتۀ تو دارد که…

«می خواهم شروع  به ایجاد اعتماد بکنم»؟

«تو را می بخشم»؟

«مدت طولانی از وقتی که با هم صحبت کردیم گذشته. اینطور نیست؟»

«قبول دارم که حرفهای من قلب منو نشون میدن»؟

«صادقانه بهت بگم که این اون چیزی بود که می خواستم بهت بگم…»؟

درس آینده: خطر قضاوت

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO