کتاب اصول عیسی در روابط

فصل بیست‌و‌هفتم اصول عیسی در روابط: درک داوری خدا

5/5 - (2 امتیاز)

فصل بیست‌و‌هفتم اصول عیسی در روابط: درک داوری خدا

مهارت نشان دادن عکس العمل به اعمال دیگران بدون ریاکاری بلکه با ‏صداقت و رحمت، یکی ‏از دشوارترین مهارت‌ها در روابط است که ‏هر یک از ما باید در آن رشد کنیم. ‏برخی با آوردن بهانه برای گناهان خود و از سوی دیگر بعضی نیز از نظر قضاوت همراه با غرور و تکبر از مسیر اصلی خیلی منحرف می شوند. تعداد کمی از ما در این رابطه به درستی عمل می‌کنیم. یکی از کلیدهای تقویت ‏این مهارت، رشد کردن در درکی است که از داوری ‏خدا نسبت به بشر داریم.‏

استفاده از کلماتی مثل داوری برای بسیاری از ‏ما دشوار و سنگین به نظر می‌آید. ما می‌دانیم که خدا ‏خدای عشق، فیض و زیبایی‌ها است. وقتی ‏کلماتی مانند داور و داوری را در کنار اسم ‏خدا می‌بینیم، احساس خوبی به ما دست نمی‌دهد. بنابرین معمولاً به نادیده گرفتن این کلمات و تمرکز ‏بر کلماتی که به ما احساس بهتری می‌دهند و دوست داشتنی‌تر ‏هستند تمایل داریم. وقتی دربارۀ داوری فکر می‌کنیم، سؤال‌های ناراحت ‏کنندۀ بسیار زیادی وجود دارد که به ذهن ما هجوم می‌آورند.‏

وقتی سعی می‌کنی تمام روش‌های داوری ‏خدا را دریابی، مسلماً احساس ناراحتی ‏و سردرگمی می‌کنی. دلیل آن این است که این خداست که داور است و نه تو. هدف من این نیست که متلکی انداخته باشم یا این مسئله را ساده جلوه دهم. چون چنین کاری به این سادگی نیست. یافتن پاسخی برای حل مسئلۀ داوری خدا ‏را در محدودۀ درک فلسفی جستجو نکن،  چون این امر در اعتماد ‏شخصی ما یافت می‌شود. خدایی که این دنیا ‏و هر کس که در آن زندگی می‌کند را بیش از آنچه من می‌‏توانم آرزوی آن را داشته باشم، دوست دارد، داور ‏نهایی است و من به چنین خدایی اعتماد دارم. خدایی که هر ظلمی را که تا به حال ‏انجام شده می‌بیند و از انگیزۀ هر دلی به خوبی آگاه است و داور نهایی است. چه کسی بهتر از او برای اعتماد کردن؟

برای حقیقت داوری خدا می‌توان کتابها نوشت. هدف ما در این فصل این  است که نشان دهیم چگونه درک داوری خدا ‏می‌تواند باعث قضاوت کمتر ما بشود. خیلی ‏آسان است که فکر کنیم کسانی که خدا را ‏به عنوان داور می‌شناسند، بیشتر از دیگران به قضاوت دست می‌زنند؛ اما حقیقت امر عکس آن است. ‏درک داوری عادلانۀ خدا تو را از این که مجبور باشی قضاوت کنی آزاد می‌سازد. چون می‌‏دانی که این خداست که داور است. آزادی از ‏قضاوت کردن دیگران زمانی حاصل می‌شود که این ‏حقایق را به خاطر بسپاری که در حالی که هنوز وقت داوری نهایی نرسیده، خدا ‏بالآخره عادلانه قضاوت می‌کند، و اینکه می‌‏توانی با اطمینان با آن روز ‏روبرو شوی چون خدا را می‌شناسی و ‏به او اعتماد داری که سرشار از رحمت ‏و بخشش است. ‏

هر چه بیشتر به خدا به عنوان تنها ‏داور عادل اعتماد کنم، کمتر قضاوت ‏می‌کنم

برای داشتن رابطه‌های سالم باید تصمیمی ‏بگیری و آن این است: دست از قضاوت بردار و آن را به داور نهایی یعنی خدا بسپار و به آنچه پولس به ما می‌‏گوید عمل کن: «خداوند می گوید: “انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.”» (رومیان ۱۲: ۱۹). ‏بگذار خدا قضاوت خود را عادلانه انجام دهد و به این ‏حقیقت اعتماد کن که قضاوت خدا منصفانه است.‏

اعتماد به چنین حقیقتی همیشه کار آسانی نیست؛ ‏مخصوصاً وقتی صدمه دیده ای. وقتی هنوز تازه ایمان و جوان بودم، عمیقاً تحت تأثیر داستان ‏کوری تن بوم قرار گرفتم. او و خانواده‌‏اش در طول جنگ جهانی دوم به خاطر اینکه خانواده‌های یهودی را در خانۀ خود پنهان کرده بودند، در اردوگاه ‏کار اجباری نازی‌ها رنج برده بودند. داستان تکان دهندۀ ‏تجربیات ایمانی او در آن اردوگاه در ‏کتاب و فیلم مخفیگاه بازگو شده است. ‏با این حال، سال‌ها پس از آزادی او از ‏اردوگاه بود که باور او به عدالت، ‏داوری و بخشش خدا با شدت بیشتری مورد ‏آزمایش قرار گرفت. او در کتابش می نویسد:

«در کلیسایی در مونیخ بود که او را ‏دیدم. مردی کچل و چهارشانه و چاق با یک کُت ‏خاکستری و کلاه نمدی قهوه‌ای در دستانش. مردم از اتاق طبقۀ پایینی که من ‏در آن صحبت کرده بودم بیرون می‌‏آمدند. سال ۱۹۴۷ بود و من از هلند به ‏آلمان که در جنگ جهانی شکست خورده بود،  با پیام بخشش خدا رفته بودم…

و آن وقت بود که او را دیدم که در ‏میان  جماعت در حال رفت و آمد بود. یک آن وقتی کت ‏و کلاه قهوه ای او را دیدم فوری به یاد ‏یونیفورم آبی و کلاه نقابی با نقش جمجمه و ‏استخوان‌های متقاطع بر آن و نورهای خشنی که بالای سرش سوسو می‌زد و انبوه رقّت بار لباس‌ها و کفش‌ها که بر زمین انباشته شده بود، افتادم (در اردوگاه کار اجباری به نام راونسبروک) و به یاد شرم و خجالتم از برهنه راه ‏رفتن در کنار این مرد افتادم… مردی ‏که در آن روز از جلوی چشمان من رد می‌شد، یکی از بی‌رحم‌ترین نگهبانان اردوگاه ما بود.‏

حالا او جلوی من بود، دستش را برای تبریک گفتن به طرف من دراز کرد و به من گفت: «پیام خوبی بود. و به زبان آلمانی به من گفت “بانو”! ‏چقدر خوب است که به قول شما، مطمئن باشیم ‏همۀ گناهان ما به عمق دریا افکنده شده!»

و من که با چرب زبانی از بخشش صحبت کرده ‏بودم، به جای گرفتن آن دست، به کتابچه ای که در دستم بود محکم چسبیدم. او در آن لحظه مرا به یاد نمی‌‏آورد. چطور می‌توانست یک زندانی زن را ‏از میان هزاران زن به یاد بیاورد؟ اما ‏من او و شلاقی را که از کمربندش تاب می‌خورد به خوبی به یاد آوردم. من با یکی از ‏شکنجه‌گرهای خود روبرو شده بودم و در آن لحظه خون در رگهایم یخ بسته بود.‏

او به من گفت: «شما در صحبت‌هایتان به ‏راونسبروک اشاره کردید. من آنجا ‏نگهبان بودم.» هنوز مرا نشناخته بود و چنین ادامه داد: «اما از آن زمان، من یک ‏مسیحی شدم. می‌دانم که خدا مرا به ‏خاطر کارهای ظالمانه‌ای که در آنجا ‏کرده‌ام بخشیده است، اما بانوی عزیز دوست دارم ‏آن را از زبان شما هم بشنوم که آیا واقعاً بخشیده شده‌ام.» – ‏دوباره دستش را به طرف من دراز کرد و پرسید: «آیا شما هم مرا می‌بخشی؟»

حالا من آنجا ایستاده بودم. کسی که گناهانی که بارها ‏و بارها کرده، اما بخشیده شده و خودم نمی ‏توانستم ببخشم. خواهر من بِتسی در آن اردوگاه جان سپرده بود. آیا واقعاً خدا مرگ وحشتناک خواهرم را که با زجر مُرد، با یک درخواست بخشش پاک می‌کند؟

در حالی که با ‏سخت‌ترین کاری که تا به حال انجام ‏می‌دادم در حال کشمکش بودم، آن چندین ثانیه ای که او دست خود را به طرف من دراز کرده بود، ‏برای من ساعت‌ها به نظر می‌رسید.‏

البته که من باید این کار را می‌کردم و آن را نه تنها به ‏عنوان یک فرمان خدا، بلکه به عنوان یک ‏تجربۀ روزانه می‌دانستم. از وقتی که جنگ تمام شده بود، ‏من در هلند خانه‌ای برای خدمت به قربانیان ‏خشونت نازی‌ها داشتم. کسانی که ‏توانسته بودند دشمنان سابق خود را ببخشند و ‏بدون توجه به زخم های جسمی وارد شده، می ‏توانند به دنیای بیرون بازگردند و ‏زندگی خود را دوباره بنا کنند. اما کسانی که در ‏تلخی خود ماندند و آن را پرورش دادند، فلج شدند. این مسئله در عین سادگی خود، بسیار وحشتناک بود.‏

و من همچنان آنجا ایستاده بودم، در حالی که قلبم از سردی یخ زده بود. اما بخشش یک احساس ‏نیست و من هم این را به خوبی می‌دانستم. بخشش ‏یک عمل ارادی است و اراده بدون توجه ‏به دمای قلب می‌تواند عمل کند. پس به آرامی در دل خود دعا کردم  و گفتم: «عیسی جان، ‏کمکم کن! من می‌‏توانم تا این  حد عمل کنم که  دستم را دراز کنم و با او دست بدهم و تو احساس را در من بیافرین.»‏

و مثل یک چوب سخت بدون هر گونه احساسی، دستم را در ‏دستی که به سمتم دراز شده بود، قرار دادم و در حالی که این کار را کردم، یک ‏اتفاق باورنکردنی رخ داد. جریانی از ‏شانه ام شروع شد و به سمت بازویم حرکت کرد و ‏تا دستان به هم پیوستۀ ما سرازیر شد. ‏و سپس به نظر می‌رسید که این گرمای ‏شفابخش تمام وجودم را به آرامی فرو گرفت و ‏اشک از چشمانم جاری شد.‏

‏در حالی که گریه می‌کردم  به او گفتم: «برادر جان با  تمام وجودم می‌بخشمت!»‏

برای مدتی طولانی من که زندانی سابق بودم و نگهبان سابقم دست در دست هم ماندیم. ‏هرگز عشق خدا را با چنین شدتی درک نکرده بودم.‏»

یکی از دلایلی که با بخشش مشکل داریم این است که در اعماق وجود ما ‏همیشه مطمئن نیستیم که خدا در قضاوت ‏کسانی که به ما صدمه زده‌اند به ‏اندازۀ کافی خوب عمل خواهد کرد و با خود اینطور می‌اندیشیم که شاید او ‏متوجه نشود که گناه آنها چقدر ‏وحشتناک بوده است یا شاید آنها نجات یابند و بخشیده شوند و دیگر مجازاتی در کار نباشد. ‏بنابرین تصمیم می‌گیریم خودمان با توان خود مسئله را حل کنیم. آنها به ما صدمه می‌زنند ‏و ما می‌خواهیم دل ما با دیدن داوری شدن آنها ‏خنک شود. وقتی به خدا به ‏عنوان تنها داور عادل اعتماد کنیم، ‏کمتر قضاوت می‌کنیم. کتاب مقدس ‏به ما می‌گوید که خدا می‌تواند عمیق‌‏ترین افکار و انگیزه‌های ما را به محاکمه بکشد (رومیان ۲: ۱۶). من اغلب نمی‌توانم ‏انگیزه‌های درونی زندگی‌ خودم را تشخیص دهم، ‏بنابرین مطمئناً نمی‌توانم در مورد ‏افکار و انگیزه‌های درونی دیگران هم  قضاوت عادلانه‌ای داشته باشم. اما خدا می‌تواند! ما می‌توانیم ‏قضاوت را به دست او بسپاریم.‏

هر چه بیشتر به زمان‌بندی خدا اعتماد ‏کنم، کمتر قضاوت می‌کنم

این حقیقت که خدا در زمان معینِ خود قضاوت ‏خواهد کرد، مرا از تسلیم شدن در برابر ‏وسوسۀ عجله برای قضاوت باز می‌دارد. ‏پولس چنین می‌نویسد: «در بارۀ هیچ چیز پیش از وقت قضاوت نکنید تا اینکه خداوند بیاید. او آنچه را که اکنون در تاریکی نهان است، در روشنایی عیان خواهد کرد و نیّتهای دلها را آشکار خواهد ساخت. آنگاه تشویق و تمجید هرکس از خودِ خدا خواهد بود.» (اول قرنتیان ۴: ۵). ‏عیسی فرمود: «تمام کسانی که مرا و سخنان مرا نمی پذیرند، در روز داوری به وسیلۀ حقیقت کلام من از ایشان بازخواست خواهد شد (یوحنا ۱۲: ۴۸ ترجمۀ کتاب مقدس انگلیسی LB).

رابطه‌های سالم ‏از من می‌طلبند که تا زمان معینِ او منتظر داوری ‏نهایی باشم. گاهی اوقات طوری رفتار می‌‏کنیم که انگار ما باید دو سؤال از یک آزمون ‏هزار سؤالی را تصحیح کنیم و سریع می خواهیم ‏ نمره بدهیم. شاید بتوانیم چیزی از ‏عملکرد خود و دیگران را تا این لحظه ببینیم، ‏اما نمی توانیم در بارۀ نمرۀ نهایی تصمیم بگیریم.‏

یک روز عیسی داستانی دربارۀ گندم و ‏علف های هرز گفت که با هم در یک مزرعه ‏رشد می کردند. برای  خادمانِ صاحب مزرعه این سؤال پیش آمده بود که آیا باید بروند و علف‌های ‏هرز را یک به یک بیرون  بکشند؟ صاحب مزرعه چنین پاسخ داد: «نه! اگر بخواهید علفهای هرز را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید. بگذارید هر دو تا فصل درو با هم  نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای هرز را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.» ‏‏(متی ۱۳: ۲۹-۳۰)‏

وقتی می‌خواهیم گندم را از علف‌های هرز ‏جدا کنیم، به ناچار اشتباه می‌کنیم و ‏خسارت وارد می کنیم. قضاوت را تا وقت تعیین شدۀ خدا ‏رها کن. و به خدا اعتماد ‏کن که هر کس را که لیاقت دارد ستایش خواهد کرد. و نیز به خدا اعتماد ‏کن که عدالت را نصیب هر کس که شایستۀ ‏آن است خواهد کرد. توماس کارلایل مقاله‌نویس ‏بریتانیایی یک بار چنین گفت: «احمقان ‏تصور می‌کنند که چون قضاوت برای امری شریرانه به تأخیر می‌افتد، عدالتی وجود ‏ندارد و همه چیز بر زمین امری کاملاً تصادفی است. ممکن است قضاوت برای ‏یک چیز بد، بارها برای یک یا دو روز، و یا یک یا دو ‏قرن به تأخیر بیفتد، اما به اندازۀ مرگ و زندگی، اتفاقی حتمی است!»‏

هر اندازه با اطمینان بیشتری با روز داوری ‏برخورد می‌کنم،

در بارۀ دیگران کمتر قضاوت می‌کنم

بعضی‌ها از خواندن سخنان عیسی در ‏متی ۱۶: ۲۷ عصبی می‌شوند وقتی فرمود: «زیرا من با فرشتگان خود در شکوه و جلال پدرم خواهم آمد و هر کس را از روی اعمالش داوری خواهم کرد.» هرکس یعنی من هم شامل آن هستم! اگر این گفتۀ عیسی تو ‏را مضطرب می‌کند، از رومیان ۲: ۱۶ عرق از پیشانی تو سرازیر می‌شود، وقتی می‌گوید: «مسلماً آن روز خواهد آمد که عیسی مسیح به حکم خدا، افکار و انگیزه‌های مخفی همه را مورد داوری قرار دهد. همۀ اینها، بخشی از نقشۀ عظیم خداست که من اعلام می‌کنم.» (ترجمۀ تفسیری) درست شنیدم؟ زندگی مخفی مرا داوری می کند؟! چنین چیزی از دید همۀ ما زیاد هم “نقشۀ عظیم” به نظر نمی‌آید.‏

به آیه‌های فوق، کلمات اول یوحنا ۴: ۱۷ را اضافه کنید: «وقتی با مسیح زندگی می‌کنیم، محبتمان بیشتر و کاملتر می‌شود. پس در روز داوری شرمنده و سرافکنده نخواهیم شد، بلکه با اطمینان و شادی در حضور او خواهیم ایستاد، زیرا او ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم.» (ترجمۀ تفسیری) با اطمینان با ‏او روبرو شدن! خجالت نکشیدن و شرمنده نشدن! چنین چیزی چطور امکان دارد؟ این ایده که با اطمینان خاطر در روز داوری در حضور خدا بایستیم برای بسیاری از ما امری غریب است. ‏تصویری که معمولاً در بارۀ داوری داریم، مرا در صفی ‏نشان می‌دهد که به میز ‏بزرگی در درِ ورودیِ آسمان منتهی می‌شود. پطرس مقدس ‏روی یک صندلی بزرگ روی یک میز غول ‏پیکر تکیه زده و دفتر قطوری در ‏مقابل او قرار دارد که در آن مشخص شده که آیا من اجازۀ ورود دارم یا خیر. در حالی که در صف ‏ایستاده‌ام، با خود می‌گویم: «فکر کنم به اندازۀ کافی به مسیح اعتماد کرده‌ام و تمام ‏تلاشم را برای اعتماد به او انجام ‏داده‌ام.» اما هر بار که یک پله بالاتر ‏می‌روم، اضطرابم دو برابر می‌شود. ‏‏«آیا واقعاً آنطور که شایسته بود به او ‏اعتماد کردم؟» بالآخره پس از انتظار زیاد به خط جلو می‌‏رسم. «آیا وارد می‌‌شوم؟!؟ پطرس به آرامی و با دقّتی دردآور ‏دفتر حیات را ورق می‌زند تا اینکه ‏به اسم من  می‌رسد و بالآخره: «هورا!!! اجازۀ ورود را گرفتم!»‏

این تصویری کاملاً نادرست است. انجیل ‏یوحنا به ما می‌گوید که اگر عیسی را ‏می‌شناسی، پیشاپیش از مرحلۀ داوری به حیات ابدی منتقل شده‌ای: «این حقیقت تام را به شما می‌گویم که هر که به سخنان من گوش دهد و به آن که مرا فرستاده است ایمان بیاورد، حیات ابدی را دارد و بدون آنکه در داوری بیاید از مرگ به حیات عبور می‌کند.» (یوحنا ۵: ۲۴ ترجمۀ انگیسی کتاب مقدس NJB).  مشکل تو پیشاپیش حل شده ‏است. اگر به عیسی گوش داده و به او ‏اعتماد کرده‌ای، نیازی نیست در آن صف طولانی انتظار بکشی. چون او را می‌شناسی دیگر لازم نیست ‏نگران داوری برای ورود به بهشت یا جهنم باشی. چون او تو را دوست دارد و تو هم متقابلاً او را محبت می‌کنی، این اطمینان قلبی را داری که یک روز با شادی با او روبرو می‌شوی. تو و ‏هر کسی که هدیۀ رحمت و بخشش خدا را ‏پذیرفته، می‌توانید با چنین ‏اطمینانی زندگی کنید.‏

بر اساس یک نظرسنجی پژوهشی پیو (Pew) در ‏سال ۲۰۰۳، از هر ده آمریکایی، هشت نفر ‏موافق بودند که همۀ ما در حضور ‏خدا برای پاسخگویی در مورد گناهانمان ‏فرا خوانده می‌شویم. و ما خوب می‌دانیم ‏که این خداست که داور نهایی است و نه ما. این ‏باعث می‌شود برخی با چنین نگرانی در اعماق ‏ذهنشان زندگی کنندکه: «روزی باید با خدا ‏روبرو شوم و او یقۀ مرا برای تمام کارهایی ‏که انجام داده‌ام می‌گیرد.» اگر این ‏احساس را نسبت به خدا داری، احتمال می‌دهم که ‏تمایل زیادی به نزدیک شدن به او ‏نداری. اصولاً ما دوست داریم از افرادی که ‏فکر می‌کنیم می‌خواهند یقۀ ما را بگیرند، دوری کنیم. خدا نمی‌خواهد یقۀ تو را بگیرد. او ‏مصمّم است که تو را محبت کند و ‏تو را به رابطه‌ای زیبا و مطمئن که تا ابد باقی است دعوت ‏کرده.‏

واقعیت داوری خدا باید بر هر لحظه از زندگی ‏من تأثیر بگذارد. پطرس می‌نویسد: «به یاد داشته باشید که پدر آسمانی‌تان خدا، که دست دعا بسوی او دراز می‌کنید، در روز جزا از کسی طرفداری نخواهد کرد، بلکه اعمال هر کس را عادلانه داوری خواهد نمود. بنابرین با ترسی آمیخته به احترام  از خدا، از حال تا زمان رسیدن به آسمان، به زندگی خود ادامه دهید.» (اول ‏پطرس ۱: ۱۷ ترجمۀ کتاب مقدس انگلیسی LB). این واقعیت که روزی خدا  مرا داوری خواهد کرد، باید ‏باعث شود که با ترسی آمیخته به احترام با او رفتار ‏کنم. «ترس آمیخته به احترام» یعنی چه؟ ‏یعنی نیازی نیست که از آن روز بترسم، بلکه در حالی که در انتظار آن روز زندگی می‌کنم به شخص و قدرت خدا ‏احترام بگذارم.

نکتۀ قابل تأمل: هر چه بیشتر به خدا همچون یک داور اعتماد می‌کنم، کمتر نسبت به دیگران قضاوت می‌کنم.

آیۀ به یادماندنی: «در بارۀ هیچ چیز پیش از وقت قضاوت نکنید تا اینکه خداوند بیاید. او آنچه را که اکنون در تاریکی نهان است، در روشنایی عیان خواهد کرد و نیّتهای دلها را آشکار خواهد ساخت. آنگاه تشویق و تمجید هرکس از خود خدا خواهد بود» (اول قرنتیان ۴: ۵).

از خود بپرس: آیا به داوری عادلانۀ خدا اعتماد دارم؟

درس آینده: دیدن حقیقت در بارۀ خودت

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO