زندگی روزمره مسیحی

عمل ایمان، مِحنت محبت و پایداری یا استقامت امید

رای بدهید

آیا تابحال فکر کرده اید که مهم ترین چیزی که در زندگیهای ما مؤثر است چیست؟ چه چیزهایی می توانند شخصیت ما را شکل دهند و آینده ما را تعیین کنند؟ این چیزهایی است که اهمیت آن را همه ما می دانیم. همه ما می خواهیم که تغییر کنیم.
فکر نمی کنم که هیچ کس از آنچه که هست، راضی است و خشنود است. همه ما انتظار داریم که عوض شویم. همه ما می خواهیم آینده ای زیبا داشته باشیم. امروز می خواهیم در مورد سه چیز اساسی که زندگی های ما را شکل می دهد، صحبت کنم: ایمان، امید و محبت. در رساله اول قرنتیان 13: 13 پولس رسول پس از بحث مفصل در باره اهمیت محبت، در آخر فصل به این نتیجه می رسد که سه چیز باقی می ماند: ایمان، امید و محبت. اما بزرگ تر از اینها محبت است. در این فصل توضیح کمی در باره ایمان و امید می بینیم ولی در رساله به کلیسای تسالونیکی پولس رسول نقش هر سه اینها را بیان می کند.

او در رساله اش به کلیسای تسالونیکی می گوید که ایمان همراه عمل است، محبت مِحنت دارد و امید، پایداری به بار می آورد. امروز می خواهیم در مورد این سه چیز کمی تأمل کنیم.

عملِ ایمان

در دنیا مردم  مؤمن زیادی وجود دارند. تقریباً می شود گفت که کسی نیست که بدون ایمان زندگی کند. هر کس به نوعی به چیزی ایمان دارد. بعضی به یک نوع خدایی ایمان دارند. بعضی به شخصی که خیلی به او اطمینان دارند ایمان دارند. بعضی به قدرت و توانایی خود ایمان دارند و بعضی به حزب خود یا گروه خود ایمان دارند. بعضی نیز هستند که حتی به اشیاء ایمان دارند. به نظر می آید که ایمان بخشی اساسی از زندگی بشر را تشکیل می دهد.

مارتین لوتر می گوید: " خدای پدر همه چیز را طوری ساخته است که به ایمان بستگی داشته باشند، به طوری که هر کس که ایمان داشته باشد همه چیز خواهد داشت و هر که ایمان نداشته باشد هیچ چیز نخواهد داشت."

انسانها به اندازه کافی حرف شنیده اند و من امروز نمی خواهم فقط حرف زده باشم. ایمان، در کلام خدا و مسیحیت زمانی ایمان به حساب می آید که به تبدیل به عمل شود و ثمربخش باشد. اگر تو فقط بگویی که خدا وجود دارد و به او ایمان داری. کلام خدا می گوید شیطان نیز ایمان دارد که خدا وجود دارد، ولی به نوعی دیگر زندگی می کند. ایمان تنها، کافی نیست. در کلام خدا ایمان، به همراه عمل است. در رساله یعقوب می خوانیم که ایمان بدون عمل مثل بدن بدون روح است. و یعقوب رسول می گوید ایمان بدون عمل مرده است(یعقوب 2: 17). در مسیح، ایمان می بایست همراه عمل باشد. ای دبلیو توزر می گوید: کتاب مقدس ایمانی را که اطاعت نداشته باشد نمی شناسد و نیز هیچ اطاعتی را نمی شناسد که از ایمان سرچشمه نگرفته باشد. این دو، دو روی یک سکه هستند.

ایمانی که حقیقی است باید کارآیی داشته باشد. شما نمی توانید بگویید که من به یک شخص قادر مطلق و پیروز و دانا و با محبت ایمان دارم، در حالیکه در بی محبتی و ضعف و ناتوانی زندگی کنی(غلاطیان 5: 6). صدای اعمال تو خیلی قوی تر از ایمان تو به گوش مردم خواهد رسید. در اول تسالونیکیان 1: 3 پولس رسول در مورد اعمال ایمان کلیسای تسالونیکی صحبت می کند و می گوید آنها را به یاد می آوریم. امروز تصمیم بگیر و بگو هر چه که در کلام خدا می خوانم، مو به مو اجرا خواهم کرد. به هر قیمتی که باشد، بهای آن را پرداخت خواهم کرد. عیسی مسیح مَردِ عمل بود. در اعمال رسولان 1: 1 می خوانیم که عیسی مسیح اول عمل می کرد و بعد تعلیم می داد. ایکاش همه واعظان و معلمان امروزی مثل مسیح بودند. اگر مسیح می گفت دعا کنید، خودش اول هر روز وقت دعای کافی داشت. اگر مسیح می گفت حتی دشمنانتان را محبت کنید، او خود جان خودش را برای دشمنانش داد. مسیح نمونه شخصی است که به ایمانش عمل کرد و پیشوا و کامل کننده ایمان ما شد. یکی از شرایط تعمید در آب این است که ایمان ما ثمر آورده باشد. اگر هر کس که می گوید به مسیح ایمان آورده ولی هیچ تغییری در او بوجود نیامده باشد، ایمان او بدرد نمی خورد.

آگوستین می گوید: " ایمان یعنی باور داشتن آنچه که نمی بینیم و پاداش ایمان یعنی دیدن آنچه که باور داریم."

بهترین شهادت در باره شما این خواهد بود که همسر شما، فرزند شما، عضو کلیسا، یا همکار شما بگوید که شما چقدر عوض شده اید. اینطور نیست. پس ایمان همراه عمل باید باشد. فقط حرف نزنیم. فقط شعار ندهیم. بلکه عمل کنیم.

یک نفر گفته: "ایمان کوچک، جان تو را به آسمان رهنمون خواهد ساخت و ایمان بزرگ آسمان را به جان تو خواهد آورد."

هادسون تیلر که یک میسونر به چین بود، در یک سفر خود به خانمش نامه ای نوشت و گفت همه آنچه که داریم 25 سنت است و بعد همه وعده های خدا.

مِحنت محبت

دومین چیزی که در زندگی ما خیلی مهم است و شخصیت ما را شکل می دهد. محبت است. در حقیقت در این رساله، محبت را مثل مزه در وسط ساندویچ گذاشته است. محبت، رنج و مِحنت و زحمت دارد. محبت یک روزه بوجود نمی آید. زمان می خواهد. فداکاری می خواهد. ایثار می خواهد. قربانی می خواهد. رنج و درد می خواهد. و محبت بدون مِحنت نخواهد بود. اگر می خواهید در کلیسایتان رشد کنید با مِحنت و رنج و درد سعی کنید دیگران را محبت کنید(اول یوحنا 2: 9و 4: 20). محبت کردن همیشه مِحنت دارد و انتظار نداشته باشید که کار راحتی است. اول قرنتیان 13: 4-7 را بخوانید و ببینید که آیا محبت راحت است یا مِحنت و زحمت نیز دارد؟ دشمنی و نفرت کار بسیار راحتی است و هر کسی می تواند آن را بخوبی انجام دهد. اما محبت و بنا کردن کار خیلی سختی است و مِحنت به همراه خود  دارد. زحمت و رنج دارد. و یک روزه بوجود نمی آید. عیسی مسیح سلطان محبت بود و هست. او بهترینهایش را فدا کرد. بخاطر محبت حاضر شد در آخور بدنیا بیاید. بخاطر محبت حاضر شد با بدترین آدمها نشست و برخاست کند. بخاطر محبت افرادی را به شاگردی انتخاب کرد که من و شما به هیچ وجه آنها را انتخاب نمی کردیم. دو نفرشان عصبی و زودرنج مثل یعقوب و یوحنا، یکی از آنها شکاک، دیگری بلغمی مزاج و هر کدام ایرادهای خود را داشتند ولی مسیح با آنها نشست و برخاست کرد. مسیح کسی را که می دانست او را تسلیم به مرگ خواهد کرد تا به آخر محبت کرد. محبت مسیح، شامل رنج صلیب بود و ما مسیحیان خوب می دانیم که محبت رنج و مِحنت دارد، چون پسر خدا بخاطر نجات ما و بخاطر تنها وتنها محبت خالصی که در دل نسبت به ما داشت رنج صلیب را تحمل کرد.

افرادی که از مسیح پیروی کردند و محبت را سرلوحه زندگی خود کردند بدون سختی ها و زحمات  زندگی نکردند. افرادی مثل مادر ترزا. افرادی مثل دیوید لیوینگستون. افرادی مثل پولس رسول. افرادی مثل آلبرت شوایتزر. و دیگر چه کسانی را اسم ببرم. محبت قربانی می خواهد. آیا حاضری این قربانی را بکنی؟

زنی فقیر که شوهرش به ناحق به اعدام محکوم شده بود، در روزنامه ای این آگهی را نوشت: هر وکیلی که بتواند از شوهر من بخوبی دفاع کند به او تعهد می دهم که ده سال برای او آشپزی، خانه داری و کلفتی کنم.

سی اس لوئیس می گوید: " به خود زحمت ندهید و بپرسید که آیا محبت من صادقانه است یا خیر. این را بدانید که همان لحظه که شروع به محبت کردن شخصی بکنید محبت شما نسبت به او رشد خواهد کرد. پس تا می توانید محبت کنید."

پایداری و استقامت امید

اگر محبت به تنهایی وجود داشت و امیدی وجود نداشت، چه انسان بیچاره ای می شدیم. کسی که بدون مسیح زندگی می کند، امید تهی و واهی دارد (افسسیان 2: 12).اما خدا را شکر که امیدی وجود دارد. افرادی که افسرده می شوند اکثراً بدون امید هستند. افرادی که در کارشان خسته می شوند و به قولی می بُرند، افرادی هستند که امید خود را از دست داده اند. امید به انسان پایداری و استقامت می بخشد. روزی جرج مولر تصمیم گرفت که برای 5 نفر از دوستانش دعا کند تا نجات یابند. پس از گذشت چند ماه یکی از آنها ایمان آورد. 10 سال بعد دو نفر دیگر از آنها ایمان آورد. و برای اینکه چهارمین شخص نیز ایمان آورد 25 سال طول کشید. مولر به دعای خود برای دوست پنجمش نیز ادامه داد و در طول 52 سال زندگی دعایی اش هیچوقت از دعا کردن برای دوستانش خسته نشد. و جالب اینجا بود که دوست پنجمش در مراسم تدفینش قلبش را به مسیح سپرد. در کتاب مقدس، امید به لنگر کشتی تشبیه شده است (عبرانیان 6: 19). اگر یک کشتیبان بداند که کشتی اش لنگری ندارد، هیچوقت مسافرت نخواهد کرد و مسافرانش را به تباهی نخواهد کشانید. همانقدر که لنگر در کشتی اهمیت دارد، امید نیز در زندگی ما مهم است. اما چه نوع امیدی؟

امید واهی و پوچ، هر انسانی را از پا در می آورد. داود می گوید من دائماً امیدوار خواهم بود (مزمور 71: 14). دیوید لوید جرج گفته است: "هیچ چیز کشنده تر از کارناتمام برای شکل گیری شخصیت وجود ندارد. امید ما مسیحیان، امید پرجلالی است. ما به چیزی امید داریم که بیعانه آن را چشیده ایم و دیده ایم. ما مسیحیان خرافاتی نیستیم بلکه خیلی هم انسانهای واقع گرا هستیم. اگر می گوییم می دانیم که پس از مرگ زنده خواهیم شد، بخاطر این است که استاد ما از مردگان برخاسته و برای ما نمونه ای بجا گذاشته است. اگر می گوییم می دانیم که تا ابد در حضور خداوند خواهیم بود، ابدیت را از امروز لمس کرده ایم. ما مسیحیان ایده آلیست نیستیم بلکه رئالیست هستیم و خیلی رئالیست تر از هر رئالیستی! کلام خدا می فرماید که امید ما باعث شرمساری نمی شود (رومیان 5: 5).

امیدی که ما مسیحیان داریم فقط به این چند صباح وابسته نیست، بلکه تا ابدیت پیش می رود. امید به ما توانایی می بخشد که وقتی مأیوس می شویم، به خود بگوییم بلند شو چون پاداش تو بس عظیم است. بلند شو چون خداوند تو بزودی برمی گردد. وقتی شک می کنیم، امید به ما روزنه ای را نشان می دهد که می توانیم ببینیم زندگی ما بیهوده نیست. وقتی خسته می شویم امید به پاهای ناتوان ما قوت می بخشد.

فکر می کنید این شخص که بوده است:

در 22 سالگی در کار تجارت شکست خورد.

در 23 سالگی برای عضویت در مجلس مبارزه کرد و شکست خورد.

در 24 سالگی دوباره در کار تجارت شکست خورد.

در 25 سالگی برای مجلس انتخاب شد.

در 26 سالگی همسرش فوت کرد.

در 27 سالگی افسردگی شدید گرفت.

در 29 سالگی برای سخنرانی انتخاب نشد و شکست خورد.

در 31 سالگی در انتخابات شکست خورد.

در 34 سالگی برای شرکت در کنگره شکست خورد.

در 37 سالگی برای کنگره انتخاب شد.

در 39 سالگی برای شرکت در کنگره شکست خورد و انتخاب نشد.

در 46 سالگی برای سنا شکست خورد.

در 47 سالگی برای معاونت ریاست جمهوری شکست خورد.

در 49 سالگی بار دیگر برای سنا شکست خورد.

و در 51 سالگی بعنوان ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.

این شخص کسی نبود بجز آبراهام لینکلن.

جان وسلی در یادداشت روزانه اش اینطور نوشته است:

یکشنبه صبح، 5 ماه مه، در "سَنت آن" موعظه کردم و از من خواسته شد که دیگر به آنجا برنگردم.

یکشنبه بعدازظهر، 5 ماه مه، در سَنت جان موعظه کردم و شماسان کلیسا گفتند برو بیرون و بیرون هم بمان.

یکشنبه صبح 12 ماه مه، در" سَنت جود" موعظه کردم، آنجا نیز دیگر نمی توانم برگردم.

یکشنبه صبح 19 ماه مه، در جای دیگری موعظه کردم و شماسان جلسه اضطراری گذاشتند و گفتند دیگر به آنجا برنگردم.

یکشنبه بعداز ظهر 19 ماه مه، در خیابان موعظه کردم و مردم با لگد از من استقبال کردند.

یکشنبه صبح 26 ماه مه، در میدو موعظه کردم. از میدو مرا تعقیب کردند و مانند گاوی وحشی از دستشان فرار کردم.

یکشنبه صبح 2 ماه ژوئن، در قسمت پایانی شهر موعظه کردم و در آنجا نیز با لگد از من استقبال کردند.

یکشنبه بعدازظهر 2 ماه ژوئن، در مزرعه موعظه کردم و ده هزار نفر آمدند تا موعظه مرا گوش کنند.

آیا حاضرید با امید در این میدان بجنگید؟ این گوی و این میدان!

نوشته کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO