شعر کریسمس: میلاد رخ ماه در پیالۀ عشق
سپیدهای از عالم اعلی از ما تفقد نمود (لوقا ۷۸:۱)
میلاد رخ ماه در پیالۀ عشق:
مژده آنكس كه بود راستی و راه رسید
چو شهی خالی ز هر منصب و هر جاه رسید
به شراب و قدحش وعدۀ مستی بنمود
ره پنهانی ميخانه به گمراه رسید
چو ببستند در میکده از روز نخست
بهر بگشودن ایـن قبله و درگاه رسید
کس ندانست ز روز ازل این راز نهفت
که به مرغان چمن حيلۀ روباه رسید
ظلم شیخ و دغل زاهد و صبر من و یار
ز سر صبح ازل تا به شبانگاه رسید
گرگ و کفتار و شغالان همه بر گله زدند
بهر اين گله مسيحا به چراگاه رسید
غورۀ حلوا شد و انگور می بیغش و ناب
تلخی صبر نگر شربتش از راه رسید
غم تنهايی آن يوسف افكنده به چاه
رخت بر بست چو عیسی به سر چاه رسید
نفـس باد صبا داد خبر از گل سرخ
که چنین مرغ چمن بی غم و بی آه رسید
گر ندانی نتوانی به خوشی زیست کنی
راز خوشبختى جان با دل آگاه رسید
به گدایی در میکده آنكس كه نشست
عاقبت چون من و ما بر حرم شاه رسید
بستودند ملائک به چنین شب رخ مـاه
بهر مستان به قدح عکس رخ ماه رسید
شعر از جلیل سپهر
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |