هنر و ادبیات

شعر مست عشق

رای بدهید
من از تکرار روزای خاکستری من از ظلمت و تیرگی های شب آمدم
 من از ایل و تبار بت پرستی  من از طعم تلخ شکست آمدم
 من از گشتن به دنبالش سمت قبله  من از باز گشتن های دست خالی آمدم 
 من  از قصهٌ آن روزها   من از هیچ و پوچ و تهی آمدم  
 آمدم تا اوج قصه اجرا شود  لحظهٌ دیدار ما جاری شود 
 در گشودم تا که او وارد شود   قلب خود را فرش کردم تا خدا مهمان شود 
 ناگهان باران عشقش درگرفت  خشکی روح مرا در برگرفت 
 قلب من با حضورش سرشارتر  بار سنگین گناهان برباد تر 
 آری آمد در جهانم جا گرفت  جسم و جانم روح من آتش گرفت 
 آتشی از جنس  خود در درونم شعله زد  روح قدوسش مرا در برگرفت 
 شک نکردم خدایم زنده است  جای میخی به دستش من نمی گردم، خدایم زنده است 
 در هوایش تا ابد پروانه ام  مست عشقش گشته ام دیوانه ام 

شعر از پرستو 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO