پیام های کشیش جلیل سپهر

شعری در باب جمعۀ صلیب

5/5 - (1 امتیاز)

شعری در باب جمعۀ صلیب

چشمۀ خون ز جلجتا گشته روان بسوی ما
تا سیهی ز ما برد، هم دهد آبروی ما

خشم خدا ز عالمش، می برد این شراب عشق
خلقت تازه داده تا، پر کند این سبوی ما

خون پسر شفاعت ست تا ز گنه جدا شویم
ورنه پدر کجا کند میل و نظر به کوی ما؟

بحر جهان تهی شد از، خصلت و خوی آدمی
دیدن روی آدمی، شد همه آرزوی ما

گم شده آدم از ازل در خود و فکر قاصرش
بره و خون او دهد بر سر جستجوی ما

تشنه جام او اگر وعده خود وفا کند
از می خود به جرعه ای، تازه کند گلوی ما

قدر طریق ما فقط، در گرو صلیب اوست
زین جهت ست صلیب او صحبت و گفتگوی ما

جادۀ همدان- تهران
21 می 1988 میلادی

جلیل سپهر
@jalilsepehr

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO