(شائول خودکشي کرد) 1ـ اول سموئيل 31 : 4 پس شائول به محافظ خود گفت: «پيش از آنکه به دست اين کافران بيفتم و با رسوايي کشته شوم، تو با شمشيرت مرا بکش!» ولي آن مرد ترسيد اين کار را بکند. پس شائول شمشير خود را گرفت و خود را بر انداخت و مرد. (شائول کشته شد) 2ـ دوم سموئيل 1 : 7 وقت شائول چشمش به من افتاد مرا صدا زد. گفتم به آقا. پرسيد که کي هستم. گفتم: يک عماليقي. آن وقت التماس کرد: بيا و مرا بکش چون به سختي مجروح شده ام و مي خواهم زودتر راحت شوم. پس من هم او را کشتم، چون مي دانستم که زنده نمي ماند… داود به او گفت: «چطور جرأت کردي پادشاه برگزيدهي خداوند را بکشي؟» آیا این تناقض کتاب مقدس نیست؟
می بایست تذکر دهیم که نویسنده اول و دوم سموئیل هیچ ارزشی برای داستانی که شخص عمالیقی بیان کرد، قائل نیست. پس در حقیقت این شائول بود که خود را کشت، هر چند آن شخص عمالیقی افتخار کشتن شائول را به حساب خود می خواست بگذارد. نویسنده، شرح مرگ شائول را می دهد و بعد می نویسد که آن شخص عمالیقی چه گفت و اینکه او ابراز کرد که بر حسب اتفاق بر کوه جلبوع بود، ( دوم سموئیل 1: 6 ) که به احتمال قوی گزارشی دروغین است. او احتمالا به کوه رفته بود تا جسدها را غارت کند. ولی به هر دلیل، او قبل از رسیدن فلسطینیان به آنجا رسیده بود، که بدن شائول را روز بعد یافتند. ( اول سموئیل 31: 8 ) خود داود شهادت می دهد که آن شخص در خیالش خبر خوش مرگ شائول را به او می رساند (دوم سموئیل 4: 10). و احتمال زیاد وجود دارد که به این دلیل به جسد شائول نزدیک شده تا تاج و دست بند او را برداشته و داستان مرگ شائول را ساخته و پرداخته تا از داود نیز جایزه کشتن دشمنش را بگیرد.
اما نقشه شریرانه او نتیجه بسیار ناگواری برایش داشت!
منبع مقاله: www.debate.co.uk
ترجمه: اِلما غریبیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |