سرگذشت زندگی واچمن نی: بنیانگذار جنبش کلیسای خانگی در چین و معلم کلام خدا
تقریباً ۳۵ سال پیش، روز اول ژوئنِ سال ۱۹۷۲، یک پیرمرد مسیحیِ ۶۹ ساله در سلولِ زندانی انفرادی در چین در تنهایی مرد. او بیست سال کُنجِ آن زندان بسر برده بود و از آنجا که قوم و خویشی نداشت، مسئولین زندان بیدرنگ جسدش را سوزاندند. از نظر آنان، او صرفاً یکی دیگر از زندانیانِ سیاسیِ ناشناخته و بیاهمیتِ چین بود که بزودی سلولش توسط کسی دیگر پر میشد. این زندانی از نظر دنیا فردی شکستخورده بود، اما از نگاه کلیسا یکی از بزرگترین قدیسینِ جهان مسیحیت به شمار میرفت.
اسم این زندانی، واچمن نی بود. او اگرچه از لحاظ جسمانی فرزندی از خود باقی نگذاشت، اما هنگامی که در سال ۱۹۵۲ به زندان افکنده شد، پدر روحانیِ ۷۰ الی ۱۵۰ هزار نفر مسیحیِ چینی محسوب میشد که در بیش از ۵۰۰ کلیسای خانگی مستقل در نقاط مختلف این کشور پهناور خدا را میپرستیدند. امروزه هیچ کس به درستی نمیداند که واچمن نی چه تعداد نوه و نتیجۀ روحانی از خود به یادگار نهاده، اما شبکه خبریِ BBC تخمین میزند که بین ۴۰ تا ۷۰ میلیون مسیحی در چین وجود دارند.
این زندانیِ مسیحیِ گمنام، یکی از برجسته ترین معلمین کتاب مقدس در قرن بیستم به شمار میرود. تعداد زیادی از مردم در جلسات عبادتیِ او شرکت میکردند و او گاه تا ساعتها بدون آنکه یادداشتی مقابل خود داشته باشد، موعظه میکرد و تعالیم مسیحی را به زبانی ساده و قابل فهم توضیح می داد. شاگردان او برخی از موعظات و تعالیمش را گردآوری کرده، در قالب عناوینی چون "نشستن، راه رفتن، ایستادن"، "زندگی متعادلِ مسیحی" و "آزادیِ روح" منتشر نمودند که همگی جزو پرفروش ترین کتب مسیحی دنیاست و تا به حال به بسیاری از زبانها، از جمله فارسی، ترجمه شده است. زندانبانانی که جسد واچ من نی را سوزاندند احتمالاً این موضوع را نمی دانستند، و از این موضوع نیز بی خبر بودند که او علاوه بر کتب فوق، ۱۱۴ کتاب دیگر هم نوشته و ۱۱ کتاب مسیحی نیز از زبان انگلیسی به چینی ترجمه کرده است.
سالها بعد، هنگامی که یکی از نوههایش برای تحویل گرفتنِ خاکسترِ جسد او به زندانی رفت که واچمن نی سالیان دراز در آن محبوس بود، مقامات زندان تکه کاغذی به او دادند که آن را زیر بالشِ واچ من نی پیدا کرده بودند. بر روی کاغذ با دستانی لرزان و با حروف درشت نوشته شده بود: «عیسی مسیح پسر خداست که در راه گنهکاران مرد و بعد از سه روز زنده شد. این است بزرگترین حقیقتِ عالَم. من بهخاطر ایمان خود به مسیح کشته میشوم. واچ من نی.»
تسلیمِ کامل
واچ من نی در چهارم نوامبر سال ۱۹۰۳ در یکی از شهرهای چین به اسم سواتو (Swatow) در خانوادهای مسیحی متولد شد. نام اصلی اش در بدو تولد "نی سو تسو" بود، اما پس از آنکه تصمیم گرفت زندگی خود را وقف خدمت به مسیح کند، نام خود را به "نی تو شِنگ" به معنای "نیِ دیدهبان" یا در انگلیسی "واچ من نی" (Watchman Nee) تغییر داد. پدربزرگ واچ من نی یکی از اولین مبشران چینی بود و بویژه در فن موعظه تبحری خاص داشت. بااین حال مهمترین تأثیر در زندگی روحانی او از جانب مادرش بود. مادر واچ من نی زن نابغه و مقتدری بود که در ابتدا در عرصۀ سیاست فعالیت داشت، اما پس از آنکه در سال ۱۹۱۹ به مسیح ایمان آورد، زندگی و استعدادهای خود را یکسره وقف بشارت پیام انجیل کرد.
واچ من نی از همان اوانِ نوجوانی تصمیم گرفت عیسی مسیح را بهعنوان خداوندِ زندگیاش بپذیرد، و بنابراین در سال ۱۹۲۰، در سن هفده سالگی قلب خود را به طور کامل به مسیح سپرد. او از همان روزهای اولِ توبه، با شور و حرارت برای نجات همکلاسیهایش نیز دعا میکرد و در نتیجۀ همین دعاها، از هفتاد همکلاسیِ او جز یک نفر همگی قلب خود را به مسیح سپردند.
واچ من نی کودک بسیار باهوشی بود و همه معلمینش میگفتند آینده درخشانی در انتظار اوست. اما او با اینکه به راحتی می توانست به دانشگاه راه یابد و در زندگی حرفۀ پردرآمدی داشته باشد، تصمیم گرفت عمر خود را یکسره وقف خدمت خدا کند و واعظِ کلامِ خدا شود. واچ من نی در پیِ این تصمیم چنین نوشت: «تمام نقشههای بلندپروازانۀ من پس از ایمان به مسیح به یکباره در نظرم پوچ و بیارزش جلوه کرد.» واچ من نی به مناطق مختلف چین سفر می کرد و به موعظه و تأسیس کلیسا می پرداخت. او به هر جا می رفت، بر ضرورتِ ایمان به کاری که مسیح بر روی صلیب جهت آمرزش گناهان ما انجام داد تأکید میورزید. واچ من نی با اینکه هیچگاه به آموزشگاه کتاب مقدس نرفت، اما آثار روحانی کلاسیک و مخصوصاً کتب راجع به تاریخ کلیسا را با ولع خاصی میخواند و در کتابخانه شخصی اش بیش از سه هزار جلد کتاب روحانی داشت.
واچ من نی در سال ۱۹۲۸ شهر شانگهای را مقرّ فعالیتهای بشارتی خود ساخت و نهضتِ موسوم به "گله کوچک" را در این شهر آغاز کرد که بر تأسیس کلیساهای خانگی در محله های مختلف تأکید داشت. طولی نکشید که آوازۀ این واعظ وقف شدۀ چینی به آمریکا و اروپا نیز رسید و او در دهه ۱۹۳۰ سفرهای متعددی به کلیساهای این کشورها انجام داد. با این حال تعالیم او در خارج از چین جنجالِ فراوان آفرید. واچ من نی بر اساس مطالعۀ تعالیم کتاب مقدس و نیز به واسطۀ بیزاری اش از رفتار آن دسته از مبشران خارجی که در پیِ تحمیل فرهنگ غرب بودند، هرگونه فرقه گرایی در کلیسا را به شدت محکوم میکرد و در عوض بر اتحادِ تمامی کلیساها تأکید میورزید. از نظر واچ من نی، تنها دلیل موجه برای جدایی کلیساها، موقعیتِ جغرافیایی شان بود. او در تمام نوشته های خود همواره تأکید داشت که در هر منطقه باید تنها یک کلیسای محلی وجود داشته باشد.
واچ من نی در سال ۱۹۳۴ در کمال حیرتِ ناظران با معشوقۀ دوران کودکی اش ازدواج کرد و در سال ۱۹۴۲ نیز به اتفاق برادرش به حرفۀ داروسازی روی آورد. بااین حال هدفِ او هیچگاه کسب ثروت شخصی نبود، بلکه از این راه مخارج مؤسسه بشارتی خود در شانگهای را تأمین میکرد و به بسیاری از دیگر مؤسسات مسیحی نیز سخاوتمندانه کمک مینمود.
و اما با روی کار آمدن کمونیستها در سال ۱۹۴۲ ورق به ناگاه برگشت. مقامات کمونیست، واچ من نی را در سال ۱۹۵۲ دستگیر و در سال ۱۹۵۶ به جرم فعالیتهای مسیحی به پانزده سال زندان محکوم کردند. اما از آنجا که در زندان، ایمان مسیحی خود را انکار نکرد و به اصطلاح "اصلاح نشد"، حکم محکومیتش به حبس ابد افزایش یافت.
از زندگی و خدمات واچ من نی میتوان درسهای گرانبهایی آموخت که در اینجا به سه مورد اشاره خواهیم کرد:
۱- ایمانِ واچ من نی: واچ من نی از همان آغاز زندگی روحانی خود دریافت که خدا با فرزندانش سخن میگوید و میشود به او اتکا کرد. او در سال ۱۹۲۴، در حالیکه ۲۱ سال بیشتر نداشت به بیماری ذات الریه مبتلا شد و پزشکان به او گفتند بزودی خواهد مرد. واچ من نی با شنیدن این خبر تصمیم گرفت در مدت کوتاهی که هنوز فرصت داشت، کتابی بنویسد به نام "شخص روحانی". او پس از اتمام این کتاب گفت: «حال بگذار خادمت در آرامش نزد تو آید». اما احساس کرد خدا با او سخن می گوید: جملۀ اول این بود: «عادل به ایمان خواهد زیست» جمله دوم: «به ایمان خواهی ایستاد»، و جملۀ سوم: «به ایمان راه خواهیم رفت». واچ من نی تصمیم گرفت دقیقاً مطابق این عبارات عمل کند. بنابراین از بستر برخاست و به طرف مکانی که میدانست گروهی از ایمانداران برایش مشغول دعا هستند به راه افتاد. او به طرزی معجزه آسا شفا یافته بود. واچ من نی یکشنبۀ همان هفته به مدت سه ساعت در کلیسا موعظه کرد! از نظر او، زندگی مسیحی عبارت بود از توکلِ روزانه به خدا و داشتنِ تجربه ای زنده و ملموس از او. همین ایمانِ او به قابل اعتماد بودنِ خداست که باعث شد بتواند با چنان شهامتی تا پایان عمر برای خداوند بایستد و آن همه زحمات را با شادی تاب آورَد.
۲- دیدگاه او درمورد کلیسا: نگرش واچ من نی در مورد کلیسا هرچند در آن زمان جنجال بسیار آفرید، اما به ویژه برای مسیحیان ایرانی دارای کاربردهای عملی است. واچ من نی ساختارِ کلیسایی به شیوۀ غربیان را که بر فرقه گرایی و دادن پول به مردم مبتنی بود ( و باعث میشد برخی از افراد صرفاً برای دریافت کمک از کلیسا، مسیحی شوند) به کلی مردود میدانست. در عوض، بر این اصل تأکید داشت که ایماندارانِ هر منطقه باید اولاً خودکفا، ثانیاً خودمختار یا خودگردان، و ثالثاً خودجوش باشند و خودشان گسترش پیدا کنند. الگوی تأسیس کلیسا از نظر واچ من نی به این صورت بود: نخست مسیحیانِ هر منطقه در منزل یکی از ایمانداران برای پرستش جمع میشوند. سپس بتدریج که تعدادشان از طریق بشارت دادن به دیگر افرادِ محل افزایش یافت، باید از بین خود کسانی را بهعنوان رهبر یا شیخ انتخاب کنند. اگر جمع شدن در منازل ایمانداران امکان پذیر نبود، می توانند مکانی را بهعنوان کلیسا اجاره کنند. برخی از اعضای این گروه خانگی، "رسولان" خواهند بود و مأموریت شان این است که بهطور تمام وقت به بشارت پیام انجیل و تأسیس کلیسا در مناطقی که هیچ کلیسایی در آن وجود ندارد، بپردازند. بدین ترتیب شبکه ای ایجاد گردید متشکل از کلیساهای خانگی – شبکهای که شالودۀ نهضت موسوم به "گله کوچک" را تشکیل می داد و به خوبی توانست در برابر فشارهای کمونیسم دوام آورد و گسترش یابد. این نوع ساختار کلیسایی در بسیاری از کشورهای دیگری نیز که در آنها مسیحیان از سوی مقامات تحت جفا بودهاند، به خوبی عمل کرده است.
۳- تحمل رنج و زحمت: واچمن نی مصداق عینیِ این حقیقت است که زندگی مسیحی هیچگاه زندگی راحت و بی دغدغهای نیست. این مرد خدا در سراسر زندگی اش کمابیش بی وقفه در رنج بود. او از یک سو از بیماریهای مختلف – از جمله اختلالات گوارشی و ناراحتیهای قلبی- رنج می برد، و از سوی دیگر بهخاطر ایمان خود به مسیح بارها از لحاظ احساسی و عاطفی ضربه دید. در اوایل ایمان ناگزیر شد از معشوقۀ خود به نام "چارِتی چانگ" که به مسیح علاقهای نداشت دل بِکَند. هنگامی که چانگ سرانجام به مسیح ایمان آورد و ازدواجشان امکان پذیر گردید، خالۀ چانگ که زنی دنیوی بود از اینکه میدید خواهرزادهاش با یک واعظ ازدواج کرده است، به شدت به خشم آمد و در روزنامه ها واچ من نی را متهم ساخت به اینکه از خارجیان پول میگیرد و فردی غیراخلاقی است. از دیگر موارد غمانگیز در زندگی شخصی واچ من نی و همسرش این بود که هیچگاه نتوانستند بچهدار شوند.
واچمن نی از سوی همکاران مسیحیاش نیز هر از گاه مورد اهانت قرار میگرفت. مخالفت او با فرقه گرایی سبب شد در اوائل خدمت، از کلیسایی که در آن فعالیت داشت برکنار شود. هنگامی نیز که در سال ۱۹۴۱ حرفه داروسازی را آغاز کرد، رهبران نهضت کلیسای خانگی ای که خود در شانگهای پایه گذاری کرده بود او را متهم کردند به اینکه دنیوی شده است، و از او خواستند از امور کلیسایی کناره گیری کند. آنان تنها در سال ۱۹۴۷ با واچ من نی از درِ آشتی درآمدند.
و اما تمامی این زحمات در مقایسه با رنج و عذابی که واچ من نی از جانب کمونیستها متحمل شد، هیچ است. مقامات کمونیست و نیز جاسوسانشان در کلیسا اتهامات گوناگونی به وی نسبت دادند و او را جاسوس ژاپنیها و مزدورِ اجنبیها خواندند. آنان او را متهم کردند به اینکه جوانان را به فساد می کشاند، از پیروانش اخّاذی می کند، و روابط نامشروع دارد. مقامات کمونیست حتی تا بدانجا پیش رفتند که تمام اعضای کلیساهای خانگیِ او را واداشتند در کلاسهایی شرکت کنند که در آنها "جنایاتِ واچ من نی" تعلیم داده میشد!
خود واچ من نی در این مدت در سلولی انفرادی بسر میبرد و برنامه روزانه اش عبارت بود از هشت ساعت کار اجباری، هشت ساعت شستشوی مغزی، و هشت ساعت تنهایی در سلولی تاریک و نمناک. تنها کسی که اجازه داشت در این مدت به ملاقاتش بیاید، همسرش چانگ بود.
به مرور ایام دوستان واچ من نی در غرب کوشیدند با جمعآوری اعانه و پرداخت مبلغی به مقامات چین، موجبات آزادی او را از زندان فراهم سازند. چنین معاملاتی پیشتر نیز در مورد زندانیان سیاسی چین صورت گرفته بود، اما خودِ واچ من نی زیر بار نرفت. او رنج و زحماتی را که در زندان متحمل میشد بهعنوان آنچه اراده خدا برای زندگی اوست پذیرفته بود. به علاوه، چنین زحماتی با تعلیم اساسی او در این مورد که مسیحیان باید نفس خود را انکار کنند و شکسته شوند تا از این طریق حیاتِ مسیحِ قیامکرده را تجربه نمایند، همخوانی داشت.
واچ من نی در مدت زندگی خود با خدا، درسِ اطاعت کردن را به خوبی آموخته بود. یکی از بهترین نمونه های این اطاعت را هنگامی شاهدیم که واچمن نی در سال ۱۹۵۰ در هنگ کنگ بسر میبرد و میدانست بازگشتش به چین خطرناک خواهد بود. بسیاری از دوستانش کوشیدند او را از بازگشت منصرف کنند، اما او که می دانست فرار از رنج و زحمت با طریقِ صلیب سازگار نیست، خطاب به دوستانش گفت: «اگر مادری متوجه شود که خانهاش دچار آتش سوزی شده است، آیا شتابان به منزل باز نمی گردد؟ اگرچه میدانم که بازگشت من به چین کاری پرمخاطره است، این را نیز میدانم که بسیاری از برادران و خواهرانم داخل کشور هستند. چطور میتوانم در این شرایط آنها را تنها بگذارم؟» به همین جهت به چین بازگشت و دو سال بعد روانۀ زندان شد. واچ من نی میتوانست در غرب زندگی راحت و آسودهای داشته باشد و به فرستادنِ کتب روحانی و نوارِ موعظات خود به داخل کشور اکتفا کند، اما او میدانست که راهِ صلیب غیر از این است. میبایست خودش می رفت. بازگشت او به چین در شرایطی که کمونیستها کمر به سرکوبیِ مسیحیان بسته بودند از نظر خیلی ها دیوانگیِ محض بود. آیا بهتر نبود که واچ من نی از خارج از کشور به تشویق مسیحیان بپردازد؟ اما این رسولِ چینی در پاسخ به این نوع طرز تفکر که اراده خدا برای مسیحیان این است که در این دنیا در ناز و نعمت زیست کنند، چنین مینویسد: «مسیحیت عبارت است از اینکه با یک دست شخم بزنیم و با دست دیگر اشکهای مان را پاک کنیم.»
واچ من نی براستی نیز ناچار شد اشکهای زیادی را از چهره پاک کند، اما او هیچگاه از شخمزنی و کاشتن بذر ایمان در کشور خود بازنایستاد. نتیجه آن شد که حصادی در این کشور به ثمر نشست که براستی شگفت انگیز است. از زمان درگذشت واچ من نی در آن سلول نمناک سی و پنج سال بیشتر نمیگذرد، اما امروزه میلیونها نفر چینی از طریق شبکۀ کلیساهای خانگی نظیر آنچه او پایه گذاری کرد به مسیح ایمان آوردهاند. اگر خدا قادر است در چینِ کمونیست چنین حصادی به عمل آورد، بی گمان در ایران نیز خواهد توانست چنین کند – اگر واچمن نیهای خود را در این سرزمین بیابد.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |