زندگی روزمره مسیحی

رنج جانکاه یک زن و آغوش باز مسیح!

4.1/5 - (7 امتیاز)

?✨☀️. «زیرا که پیشتر ظلمت بودید، لیکن الحال در خداوند، نور می باشید. پس چون فرزندان نور رفتار کنید. زیرا که میوه نور در کمال، نیکویی و عدالت و راستی است.»
(افسسیان ۵: ۸ و ۹)

این یک داستان واقعی ست.

در مجلس عروسی بودیم. در میان شادی و رقص و صدای موزیکی که گوش را می آزرد، چشمم به خانم مسنٌی افتاد که تازه وارد سالن شده بود. بسیار آراسته، مؤقر و خوش پوش امٌا گوژپشت!!!!
به ناگاه در دل خود برای او شروع به دعا کردم و چنان دردی در سینه خود حس کردم که بی سابقه بود.
شاید یک سالی از این موضوع گذشته بود که روزی او را در کلیسا دیدم و به محض وارد شدنش به جلسه به یادم آمد که این خانم همان کسی ست که در مجلس عروسی او را دیده بودم. با خود گفتم حتماً بعداز پایان جلسه به دیدنش می روم.
جلسه خاتمه یافت و من سراسیمه در بین جمعیت خود را به او رساندم. با احترام به او سلام کردم و او با خوش رویی تمام جوابم را داد. به او گفتم که در فلان مجلس عروسی شما را دیده و برایتان دعا کردم و آن دعا امروز ثمر داد و من شما را در کلیسا می بینم.
او که شادی مرا دید، در همان وحله اول از من دعوت کرد تا به خانه اش بروم. قرار ملاقات گذاشته شد.
این خواهر پیر داستان زندگیش را برایم چنین تعریف کرد:
در جوانی بسیار زیبا بودم و با یکی از ثروتمندترین پسر دوران خود که تک فرزند هم بود ازدواج کردم. پس از اینکه یکی دو سالی از زندگی مشترکمان گذشت، نتوانستیم بچه دار شویم. ولی کماکان همدیگر را عاشقانه دوست داشتیم.
مادر شوهرم باعث و بانی همه ناسازگاری ها و اختلافات و مشاجره ها شد. او می خواست که حتماً صاحب نوه ای بشود. او حتی علی رغم رضایت شوهرم برای او دختری انتخاب کرد. با ترش رویی و بد رفتاری و تحقیر، هر روز زندگی را برایم تلخ تر و غیر قابل تحمل تر کرد تا جایی که در یک روز بارانی مرا از خانه بیرون کرد و زندگی مشترک ما در نهایت با طلاق به پایان رسید.
او با حزن داستانش را ادامه داد و گفت:
من از فرط فشار روحی و روانی که داشتم به بیماری مبتلا شدم که روز به روز جسم مرا به تحلیل می برد و خمیده و خمیده تر شدم. هرچند حمایت خانواده خود را داشتم و به پزشکان متخصص زیادی مراجعه کردم ولی هیچ کس نتوانست برایم کاری انجام دهد.
برای گذران زندگی برای مردم فال قهوه می گفتم و درآمد خوبی هم داشتم.
بعدها با مرد مسن و مهربانی ازدواج کردم که تا امروز همدم تنهایی من است .
از شوهر اولش پرسیدم و او چیزی گفت که مو بر تنم سیخ شد.
شوهرم با زن دیگری ازدواج کرد و صاحب پسری شد ولی معلول! و به حدی دچار معلولیت بود که برای جا به جا شدن باید او را بغل می کردند و قادر به حرف زدن هم نبود!!!!
از مسیح، محبتش و توبه و آمرزش گناهان گفتم و او آنقدر آماده و نیازمند محبت خدا بود که در همان ملاقات اول توبه کرد و قلبش را به مسیح سپرد.
برایش توضیح دادم فالگیری گناهی ست که کتاب مقدس اکیداً توصیه کرده که از آن دوری کنیم.
او قول داد که باوجود منفعت زیادی که در این راه می بُرد، به خاطر مسیح آن را رها کند و این کار را هم کرد. (تولد تازه)
او عاشقانه مسیح را دوست دارد، بسیار مهمان دوست و مبشر و سخاوت مند است.
قضاوت ما بعد از خواندن زندگی این زن رنج‌دیده و مورد ستم، می تواند متفاوت باشد امٌا آنچه مسلٌم است این است که دعای ما هیچ گاه بی ثمر برنمی گردد.
ما در هر جا آزادانه و با اعتماد کامل می توانیم به نام مسیح دعا کنیم و مطمئن باشیم که در وقتش جواب آن را خواهیم یافت.
دعا وقت ملاقات خصوصی ما با خدا و گفتگویی صمیمانه با اوست. می توانیم عشق و اعتماد خود را به او ابراز کنیم. از مشورت و هدایت های او بهره مند شویم و مطمئن باشیم که او رازدار است و هرگز اسرار ما را فاش نمی کند.
او درنهایت همه چیز را به خیریت ما تمام می کند.
همه مردان و زنان خدا می توانند با دعاهایشان به انجام اراده خدا بر زمین، با خدا همکاری کنند.
آسمان خدا برای اجابت دعا باز است و آغوشش گشاده برای پذیرفتن هر گرانباری.

«و با دعا و التماس تمام در هروقت در روح دعا کنید و برای همین به اصرار و التماس تمام به جهت همه مقدسین بیدار باشید.»
(افسسیان ۶: ۱۸) ☀️ ✨?

یادداشتی از خواهر گرامی مان ر.پ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO