دعوت و تعلیم و تربیت دوازده رسول
دعوت و تعلیم و تربیت دوازده رسول
– اعزام دوازده رسول (متی باب 10)
این جریان به طور مختصر در مرقس 6: 7-13 و لوقا 9: 1-6 نیز ذکر شده است. این واقعه می بایستی کمی قبل از عید فصح باشد. زیرا زمانی بود که آن ها ایام عید فصح را پشت سر گذاشته بودند، یعنی درست قبل از معجزۀ غذا دادن به 5000 نفر (لوقا 9: 10-16، یوحنا 6: 4).
دستور العمل هایی که عیسی در این بخش به رسولان می دهد، در برگیرندۀ نصایحی بسیار عالی خطاب به همۀ مسیحیان است. این نصایح شامل زیرک و حکیم بودن مثل ماران و ساده دل و بی ضرر چون کبوتران، تحمل سختی ها، اعتماد بر مراقبت های حتمی خدا از عزیزان خود، چشم دوختن بر اهداف ابدی است.
بعضی از دستورالعمل ها را عیسی به صورت موقتی درخواست می کند. به عنوان مثال: نبردن پول با خود. اگر آنان در موقعیتی بودند که خدا به آن ها قدرت شفا بخشیدن داده بود، لازم نبود به احتیاجاتی جسمی در رابطه با خوراک و محل استقرار فکر کنند. ولی بعدها می بینیم که مسیح به آن ها امر می کند که با خود پول بردارند (لوقا 22: 35-38).
– دعوت از دوازده رسول
عیسی مدت یک سال و نیم را صرف نمود تا انتخابی کامل انجام دهد. پس از انتخاب رسولان، آن ها مدت 2 سال با او همراه بودند.
در سال 26 میلادی (احتمالاً در نوامبر-آبان ماه) یوحنا، اندریاس، شمعون، فیلیپس و نتنائیل.
هنگامی که یوحنای تعمیددهنده به تعمید دادن اشتغال داشت، به عیسی ایمان می آوردند (یوحنا 1: 35-51)، آن ها در سفر به قانا با او همراه شدند و سپس به شغل های سابق خود برگشتند تا این که عیسی بعدها دعوتی مجدّد از آنان به عمل آورد.
در سال 28 میلادی (احتمالاً در ژانویه-دی ماه)، عیسی پس از اتمام مرحلۀ اول خدمت در یهودیه، خدمت در جلیل را آغاز نمود. در این زمان از شمعون، اندریاس، یعقوب و یوحنا دعوت کرد. تا دام های ماهیگیری را کنار گذاشته و به طور کامل او را متابعت کنند (مرقس 1: 16-20).
کمی بعد از متی دعوت شد تا به این گروه بپیوندد (متی 9: 9).
در سال 28 میلادی (احتمالاً در ماه مه-اسفند ماه) دوازده رسول رسمی انتخاب شدند (لوقا 6: 12-16).
در سال 29 میلادی (احتمالاً در ماه مارس-فروردین ماه) به آن ها قدرت شفا داده شد و دو به دو به یک مأموریتِ تقریباً یک ماهه اعزام شدند (متی 10).
در سال 30 میلادی (در ماه مه-اسفند ماه) مأموریت نهایی شامل اعلام انجیل تا انقضای عالم به آن ها داده شد (متی 28: 16-20).
– تعلیم و تربیت دوازده رسول
یکی از بخش های بسیار مهم مأموریت زمینی عیسی عبارت بود از انتخاب و تربیت افرادی که بتوان کار ملکوت را به آن ها واگذار کرد. هدف اصلی آمدن مسیح به این جهان این بود که در حکم برۀ خدا بمیرد تا گناه انسان را کفاره کند و به وسیلۀ رستاخیز مردگان، حیات جاودانی را برای بشریت به ارمغان آورد. ولی زندگی، مرگ و رستاخیز او زمانی مفید واقع می شد که همۀ جهان از آن اطلاع حاصل می نمودند. او افرادی تربیت نمود تا این خبر را به جمیع ملل برسانند. چنان که آن ها در انجام این مأموریت قصور می ورزیدند، آمدن او به این جهان بی فایده می گردید. قصد عیسی در اولین باری که شاگردان را به مأموریت فرستاد این بود که آن ها را برای این کار تربیت کند.
این مأموریت اول فرصت مناسبی برای تمرین بود و در عین حال بخشی از روشی بود که عیسی توسط آن می خواست به ملت ها، آمدن مسیح موعود را اعلام نماید. در آن زمان روزنامه نبود. تنها روش انتشار اخبار در صحبت زبانی خلاصه می شد. بعدها عیسی70 نفر را برای نیل به این مقصود اعزام نمود. این مردان با انجام معجزات به پیغام خویش صحت و اعتبار بخشیدند. آنان به وسیلۀ قدرت معجزه نه تنها توجه بسیاری را جلب نمودند، بلکه به ذات مافوق الطبیعۀ شخصی که دربارۀ او سخن می گفتند، اشاره نمودند.
تربیت آن ها کار آسانی نبود چرا که آنان برای کاری بس متفاوت تر از آن چه خود تصور می نمودند تعلیم می دیدند. در ابتدا آن ها از عیسی تحت عنوان یک سیاستمدار تبعیت نمودند. تصور این که روزی آن ها واعظ خواهند شد، کاملاً از فکرشان دور بود. آن ها انتظار داشتند که عیسی به عنوان مسیح موعود، امپراتوری دنیوی عظیمی تشکیل دهد و هر یک از آنان نیز وزراء این حکومت بشوند.
روش عیسی برای تغییر تصوراتی که آنان از همکاری با عیسی داشتند، این بود که خود را در پری جلال الهی به آنان نشان دهد. در این صورت علی رغم مشاهدۀ تفاوت های موجود بین آن چه در عیسی می دیدند و آن چه انتظار آن را داشتند، ایمان می آوردند که او همان شخصی است که باید بیاید. یکی از دلایلی که عیسی اقدام به انجام معجزه نمود و یا این که هیأت او تبدیل یافت، همین مورد بود.
بسیاری اوقات عیسی با آن ها به مثل ها سخن می گفت و نکات مبهمی را به کار می برد تا به آن ها بیاموزد که همیشه منظور اصلی او، ظاهر امور نیست. او آن ها را برای مدت زمانی در ابهام و تعجب نگاه می داشت. اگر عیسی از ابتدا همه چیز را با زبانی ساده به آن ها می گفت، احتمالاً علاقه ای در پیروی او از خود نشان نمی دادند.
سر انجام عیسی برای آن ها روشن ساخت که قرار است به جای تسخیر تخت سلطنت، بر روی صلیب مصلوب شود. آن ها با شنیدن این حقیقت مبهوت و متعجب شدند و تصور می کردند که عیسی هنوز به مثل ها با آن ها سخن می گوید. حتی هنگام شام آخر، فکر آن ها روی این مطلب دور می زد که کدام یک از آنان بزرگ ترین مقام را در ملکوت عیسی خواهد داشت.
پس از رستاخیز مسیح از مردگان و نزول روح القدس بود که آن ها بالآخره درک کردند که عیسی پادشاه قلب ها است و سهم آن ها در این ملکوت، فقط باگو کردن داستان عیسی است. این تمام مأموریت آن ها بود و محتوای داستان قادر بود که قلب ها را فتح کند. حقیقت این است که اگر انسان ها عیسی را بشناسند، عاشقانه از او پیروی خواهند نمود.
برگرفته از کتاب راهنمای کتاب مقدس از انتشارات شورای کلیسایی 222
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |