زندگی روزمره مسیحی

در کلام خدا پوشش برای انسان بیانگر چه حقیقتی است؟ (قسمت اول)

4/5 - (8 امتیاز)

در کلام خدا پوشش برای انسان بیانگر چه حقیقتی است؟ (قسمت اول)

پیدایش ۲ آیۀ ۲۵ می‌فرماید: «آدم و زنش هر دو عریان بودند و شرم نداشتند.»

عریانی آدم و زنش قبل از این که در اثر گناه سقوط کنند، به مراتب فراتر از برهنگی و بی لباسی است.

این عریانی یعنی همان طور که هستی بتونی در مقابل خدا و مردم ظاهر بشی، بدون این که شرم داشته باشی و لازم باشه که چیزی را پنهان کنی.

این عریانی یعنی لباسی از نور به تن داشته باشی. لباسی که مثل شیشه شفاف باشه. لباسی مثل لباس خدا.

همان طور که مزمور ۱.۴ آیۀ ۲ می فرماید: «او (یهوه) ردایی از نور در بر دارد.»

متی ۱۷: ۲ عیسی جامه اش همچون نور سفید شد.
آدم و زنش قبل از گناه، چیزی برای پنهان کردن نداشتند.

دنیای بدون گناه آن قدر کامل بود، که هیچ چیز نمی‌توانست به بدن آنها آسیب برساند. درجۀ حرارت مناسب بود. نه گرما و نه سرمای آزار دهنده وجود داشت و نه خار وخسِ گیاهان که به پوست آنها آزار برساند.

حیوانات، اهلی و رام بودند. نه نیش حشرات و نه هیچ شن و سنگی که به پا و یا بدن آنها صدمه بزند.

بعد از آن که از میوۀ درخت شناخت نیک و بد خوردند، از عریانی خود شرم کردند.

پیدایش ۳ آیۀ ۷ می فرماید: «آنگاه چشمان هر دوی آنها باز شد و دریافتند که عریانند، پس برگ‌های انجیر به هم دوخته، لُنگها برای خویش ساختند.»

در اینجا شاهد همان اتفاقی هستیم که مار گفته بود. چشمان آنها باز شد و در نتیجه متوجه عریانی خود شدند.

نگاه آنها به عوض این که با شادی و بدون دغدغۀ خاطر به خدا و به باغ عدن (باغ خشنودی) باشد و از روابط شفاف خود لذت ببرند، به پایین افتاده و به برهنگیشان دوخته شد.
از آن به بعد به خود و به خدا و به یکدیگر به دیدۀ دیگری می نگریستند.

تمامی دنیای اطراف برای آنها متفاوت بود.

آدم و زنش حرف مار را باور کردند. او گفته بود همچون خدا می‌شوید و می‌توانید خوب را از بد تشخیص دهید. اما حقیقت این بود که خدا آنها را به صورت خود آفریده و روح خود را در آنها دمیده بود.

پس قسمتی از حرف مار راست بود. راستِ آمیخته به دروغ.
مار گفت نخواهید مرد و این دروغ بود. چون در همان لحظه از نظر روحانی مردند.
در لحظه‌ای که به برهنگی خود واقف گشته و شرم کردند، از نظر روحانی مردند و به کسی احتیاج داشتند که آنها را بپوشاند.
خوب دقت کنیم: آنها به کسی احتیاج داشتند که آنها را بپوشاند نه به چیزی.

کسی که شرم آنها را به خود بگیرد و آن را مخفی نکند بلکه بپوشاند و از میان بردارد.

آنچه مسلم است این است که نه تنها مرگ روحانی بلکه مرگ بدنی هم به علت گناه وارد این دنیا شد.

به مکاشفه ۳ آیات ۱۷-۱۸ نگاه کنیم:
«می‌گویی دولتمندم؛ مال اندوخته ام و به چیزی محتاج نیستم. و غافلی که تیره‌بخت و اسف‌انگیز و مستمند و کور و عریانی. تو را پند می‌دهم که زرِّ نابِ گذشته از آتش از من بخری تا دولتمند شوی؛ جامه‌های سفید، تا به تن کنی و عریانی شرم آورت دیده نشود؛ و مرهم تا بر چشمان خود بگذاری و بینا شوی.»

وضعیت روحانی آدم و حوا شباهت زیادی به وضعیت کلیسای لاؤدیکیه در آیات بالا دارد. اسف‌بار، بدبخت و بیچاره و کور و عریان و مستمند.

آنها با بدبختی از عرق جُبین خود خواهند خورد تا به خاک که از آن گرفته شده بودند، برگردند.

وضعی اسف‌بار خواهند داشت چون از این باغ عدن (باغ خشنودی) و از رابطۀ نزدیک و صمیمی و شفاف خود با یهوه، رابطه‌ای که در فیض داشتند، محروم خواهند شد. به جای آن با دردها و مشکلات روبرو خواهند گردید.

آنها مستمند و فقیر و بیچاره شده و از این همه ثروت و فراوانیِ باغ عدن که به آسانی در اختیار داشتند، محروم خواهند شد. به جای آن از خار و خس زمینِ ملعون و گیاهانِ صحرا خواهند خورد.

از آبهای حیات بخش محروم شده و به جای آن باید چاه عمیق حفر کنند.

آنها کور و نابینا شدند یعنی از آن به بعد در تاریکی گناه می‌باید کورمال کورمال راه بروند و عریان و برهنه چه از نظر بدنی و چه روحانی نگاهشان به عریانی خود و دیگری باشد.

عیسی همین را به کلیسای لاؤدیکیه می گوید و در عین حال به آنها راه حل نیز می دهد (آیۀ ۱۸).

راه حل آدم و حوا برگ درخت انجیر بود. این برگ‌ها قدرت ندارند. زود پاره می‌شوند. خشک می‌شوند ودر نهایت گَرد و پودر می شوند. برگ انجیر زِبر است و پوست بدن را می گزد و می خاراند.
این برگ‌ها نشان‌دهندۀ زور انسانی است. انسان که با روش انسانی خود بخواهد اول گناه خود را مخفی کند و بعد در جستجوی به دست آوردن لطف و فیض و کَرَم خدا بوده و بخواهد او را راضی نگاه دارد.

توجه داشته باشید که تنها و بهترین راهی که انسان برای ایجاد یک رابطۀ شفاف و زیبا با خالق خود و با انسانی دیگر داشته و دارد باید از طرف خود خالق تهیه می‌شد.

روش‌های دیگر همه باطل و پوچ و همانند آن برگ‌های انجیر بودند.

اجازه دهید تا با هم به کلمۀ دیگری در پیدایش ۳ آیه ۷ نگاه کنیم. کلمه ای که در هزارۀ نو به لُنگ و در ترجمۀ قدیم به سِتر ترجمه شده است.

این کلمه در زبان عبرانی خاگور khagor به معنای کمربند و یا پوششی است که به دور کمر بسته می‌شود.

شاید بتوان گفت که آدم و حوا به عوض کمربند حقیقت و کمربند حیات، کمربند ترس و دروغ و مرگ را به کمر خود بسته بودند.
اگر با هم به دوم سموییل باب ۲۲ آیۀ ۴۶ رجوع کنیم به نکتۀ جالبی برمی‌خوریم:
«بیگانگان روحیۀ خود را باخته اند، و لرزان از قلعه های خود بیرون می آیند.»

“روحیۀ خود را باخته اند” یا به ترجمۀ قدیم “ترس” در عبرانی همان خاگور می باشد.
همانطور که چند آیه بعد یعنی در پیدایش ۳: ۱۰ آدم به زبان خود اعتراف به ترس کرده و گفت: «صدای تو (یهوه) را شنیدم و ترسیدم، زیرا که عریانم، از این رو خود را پنهان کردم.»

در اثر گناه، اول شرم و سپس ترس وارد این دنیا شد.
آدم و حوا با کمربندی از برگ انجیر که نماد مذهب و تلاش انسانی است، در پی پوشاندن و مخفی کردن گناه خود بودند.
این برگ انجیر به کمر بستن، در واقع از ترس گناه، خود را مخفی کردن یا پنهانی گناه کردن، در عبرانی خاوا khawaنشان می‌دهد که چگونه انسان بعد از گناه احساس امنیت خود را از دست داد.
او زیبا و نیکو آفریده شده بود. بر طبق انجیل لوقا باب ۳ آیۀ ۳۸ او پسر خدا بود. پس هوّیت او بی نظیر و استثنایی بود.

او نه تنها هوّیت و امنیت خود بلکه اهمیت خود را از دست داده بود.

سه موردی که هر انسانی به نوعی بدنبال پیدا کردن آنها است: هویت- امنیت- اهمیت

راه حل خدا چه بود؟

پیدایش ۳ آیه ۲۱ می فرماید: «یهوه خدا پیراهن‌هایی از پوست برای آدم و زنش ساخت و ایشان را پوشانید.»

بعد از این که آدم زن خود را خاوا یا همان حوا به معنای زندگی یا زندگی‌دهنده نام گذارد، یهوه خدا خودش دست به کار شد.
او از پوست حیوان برای ایشان پوششی آماده کرده و آنها را پوشانید.

پوست حیوان از کجا تهیه شد؟
مگر نه اینکه برای تهیۀ پوست حیوان باید اول آن حیوان بی‌گناه قربانی شود؟

در اصل خدا برگ انجیر را برداشت. او می‌دانست و می‌داند که این برگ انجیر راه حلی انسانی و موقتی است و انسان در دنیایی که گناه به آن وارد شده بود، احتیاج به پوششی دیگر دارد.

این حیوان بی‌گناه باید قربانی می‌شد.
چون اگر حیوان نمی‌مرد و خون قربانی نمی‌ریخت، خدا باید از روی عدالت خود آدم و حوا را می‌کشت.

او از قبل گفته بود که مزد گناه مرگ است، اما به سبب محبت و فیض بی‌نهایتش، راه چاره را از قبل مهیا کرده بود.

راه چارۀ خدا این بود که گناه آدم و حوا را بر حیوان قربانی گذاشت که نمادی از قربانی پسرش بر روی صلیب بود.

با قربانی حیوان و تهیۀ پوشش از پوست حیوان، آدم و حوا که تا آن زمان معنای مرگ را نمی‌فهمیدند و خون را ندیده بودند، با مفاهیمی جدید آشنا شدند.

هر چند که در رسالۀ عبرانیان بطور کامل درمورد دلیل و مفهوم و نمادهای قربانی‌ها در عهد عتیق توضیح داده شده ، در اینجا فقط به یک آیه نگاه کنیم: «در حقیقت بنا بر شریعت، تقریباً همه چیز به وسیلۀ خون پاک می‌شود و بدون ریختن خون آمرزشی نیست.» (عبرانیان ۹ آیۀ ۲۲)

خون برۀ خدا، قربانی کامل و بی عیب بر روی صلیب ریخته شد تا یک بار و برای همیشه، گناه هر کس را که به خداوندیِ او ایمان آورد با فیض خود پاک کند.

او برهنه مصلوب شد تا شرم گناه را بر خود بگیرد و برهنگی ما را بپوشاند.

پس با ایمان به کار مسیح بر روی صلیب، می توانیم بدون شرم و ترس و با اطمینان به فیض او به حضور خدا بیاییم.

او ما را با ردای عدالت خود پوشانید.

در خاتمه به کلمۀ “پوشانید” در پیدایش ۳ آیۀ ۲۱ دقت کنیم. این کلمه در عبرانی لاباش lawbash  بسیار شبیه کلمۀ لباس می باشد.

اما به نظر من زیبا است که خود یهوه خدا با دست خودش از پوست، لباس را ساخت و بعد هم انسان را با دست خودش لباس پوشانید. مثل یک پدر یا مادر دلسوز و مهربان که به فرزند خود رسیدگی کند.

پوشش در کلام خدا معنای بسیار عمیق روحانی دارد و به فیض خدا در قسمت‌های بعدی به گوشه‌های دیگری از این مبحث خواهیم پرداخت.

نوشتۀ فرناز فان‌ دِکار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO