در پاییزِ گذران عمر، نگران رفتن برگهای خاطراتت نباش
در پاییزِ گذران عمر، نگران رفتن برگهای خاطراتت نباش
در پاییزِ گذران عمر، نگران رفتن برگهای خاطراتت نباش آنها را به باد پاییزی بسپار. بگذار بروند تا جایی برای برگهای تازه باز شود. هرگز برای فرصتهاییکه تاریخ مصرفشان گذشته نوحه و مرثیه نخوان.
مرثیهخوانی، صدای درهم شکستن امید است.
نوحهخوانی، صدای زجرآور تأثر و تأسف است.
بغـض در گلو، اعتراف باختن و سوختن است.
اشک و حسرت، سند رسمی محرومیت است.
آه و ناله، پذیرش شکست و اعلام تسلیم است.
هرگز نگو پاییز رسید و باغ دلم را عریان کرد
هرگز نگو پاییز ثروت جوانیام را غارت کرد
هرگز نگو پاییز هیچ چیز برایم باقی نگذاشت
زیرا ثروت تو، خودت هستی، نه فرصت و اموال و خاطراتت. چنانکه ثروت درخت، موجودیت و ریشۀ اوست نه برگهایش. از فکر برگهای از دسترفته بیرون بیا تا انگیزه و هیجان و اشتیاق زنده ماندن تا بهاری دیگر را بدست آوری و برگهای تازه در پیش رویت را تجربه کنی.
جلیل سپهر
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |