ادامه فصل پنجم: شواهد مربوط به ادعای عیسی که پسر خدا است
شواهد مربوط به ادعای عیسی که پسر خدا است
از آنجا که مسلمانان باور دارند که عیبسی برای اثبات اینکه از جانب خدا سخن می گوید، معجزاتی انجام داد، دیگر لزومی ندارد در این مورد زیاد صحبت کنیم. قرآن، تولد عیسی را از باکره (مریم 16-21؛ آل عمراه 37-47) و نیز بسیاری از معجزاتی که در عهد جدید (و حتی در کتابهای جعلی عهدجدید) آمده است، نظیر شفا دادن مردمان و زنده کردن مردگان را تأیید نموده است (ر. ک. مریم 29-31؛ مائده 110).
قرآن حتی تصدیق می کند که خدا «او را بالا برد» (نسا 158)،[1] هرچند مسلمانان این را دلیلی بر رستاخیز مسیح از مردگان در سه روز پس از مصلوب شدن نمی دانند، آنچنان که در انجیلها گفته شده است. اما این حقیقت که عیسی معجزاتی انجام داد و مردگانی را از مرگ برخیزانید تا ثابت کند که از جانب خدا سخن می گوید، به روشنی در قرآن تأیید شده است.
بنابراین مسلمانان به تولد، زندگی و پایان غیرطبیعی زندگی عیسی بر زمین (یعنی صعود وی به آسمان) ایمان دارند. در حقیقت او تنها پیامبری است که این سه ویژگی را با هم داشت و این موقعیت خاص، حتی طبق تعالیم خود مسلمانان، او را تبدیل به منحصر به فردترین انسان ماوراءالطبیعه در جهان نموده است.
البته ایمان مسیحیان چیزی فراتر از این است. مسیحیان برخلاف مسلمانان ایمان دارند که عیسی پسر یگانه خدا نیز هست، ولی چون مسلمانان معتقدند که تمام تعالیم مسیح حقیقت بود، تنها وظیفه ما در اینجا اقامه شواهدی برای اثبات ادعای عیسی مبنی بر «پسر خدا بودن» او است.
کتاب مقدس نیز مانند قرآن، معجزات را محکی برای حقانیت پیامبران میداند (خروج باب 4؛ اول پادشاهان باب 18؛ یوحنا 2:3؛ عبرانیان 3:2-4). پس تنها این میماند که شواهد را بررسی کنیم تا ببینیم آیا نیقودیموس، استاد بزرگ شریعت یهود، خطاب به عیسی درست گفته است: «ای استاد می دانیم که تو معلمی هستی که از جانب خدا آمدهای زیرا هیچکس نمی تواند معجزاتی را که تو مینمایی، بنماید، جز اینکه خدا با وی باشد» (یوحنا 2:3).
از آنجا که قبلاً نشان دادیم که مدارک عهدجدید و شاهدان، معتبر و قابل اعتماد هستند، پس تنها این میماند که بدانیم این شاهدان در مورد ادعاهای مسیح چه میگویند. خلاصه شهادت آنها این است: عیسای ناصری که از مریم باکره متولد شد، ادعا نمود پسر یگانه خدا، تجسم الوهیت در جسم انسانی است.
عیسی به طرق مختلفی ادعا نمود که پسر خدا است. محققین مسلمان با هدف دستیابی به پشتوانهای برای نظریات خود، غالباً گفتههای کتاب مقدس در مورد مسیح را بد تفسیر می کنند که این موضوع را در فصل بعدی بررسی خواهیم کرد.
قبل از پرداختن به ادعاهای خاص عیسی مبنی بر اینکه وی پسر خدا است، شایسته است پاسخی کوتاه به سوءتعبیر میلمانان در مورد این گفته بدهیم.
بسیاری از مسلمانان عبارت «پسر خدا» را اینطور میفهمند که گویا تولد عیسی مسیح نتیجه رابطهای جسمانی بوده است. در واقع غالباً در این مورد به آیه 35 سوره مریم استناد می کنند که می گوید: «خدا هرگز فرزند اتخاذ نکرده که وی منزه از آن است».
در حقیقت تعداد زیادی از مسلمانان شدیداً بر این باورند که عیسی نتیجه رابطه جنسی خدا با مریم باکره بوده است! البته چنین انسانی پوشالی است و اشارات متعدد کتاب مقدس این را قویاً رد می کند، چراکه به روشنی و بدون هیچ ابهامی از بارداری معجزه آسای مریم و بدون هیچگونه ارتباط جنسی سخن می گوید (متی 18:1-24؛ لوقا 26:1-35).
مشکل دیگری که مسلمانان با عبارت «پسر خدا» دارند این است که در زبان عربی برای «پسر» دو کلمه وجود دارد که باید آنها را از هم تمیز داد. واژه «ولد» اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است که یقیناً عیسی مسیح در این تعریف نمیگنجد. کلمه دیگر «ابن» است که می تواند مفهوم گستردهتر مجازی یا استعاری داشته باشد.
مثلاً از مسافر به عنوان «ابن سبیل» (پسر راه) سخن گفته میشود. تنها در این مفهوم گستردهتر میتوان از عیسی به عنوان «پسر (ابن) خدا» صحبت کرد.
«یهوه» نام مخصوصی است که خدا در عهدعتیق بر خود نهاد، همان نامی که در خروج 14:3 بر موسی مکشوف نمود و به او گفت: «هستم آنکه هستم». در حالی که سایر نامهای خدا ممکن است برای انسانها («ادونای» [خداوند]، برای انسانها در پیدایش 12:18)، یا برای خدایان دروغین («الوهیم» [خدایان] در تثنیه 14:6) بکار رود، نام یهوه فقط و فقط برای خدای واحد حقیقی بکار میرود.
کتاب مقدس به ما فرمان داده که هیچ انسانی یا موجودی را نباید پرستش یا خدمت نمود (خروج 20:5) و نام و جلال او را نباید به کس دیگری داد. در کتاب اشعیا می خوانیم: «یهوه چنین می گوید… من اول هستم و من آخر هستم و غیر از من خدایی نیست» (6:44) و «من یهوه هستم و اسم من همین است و جلال خود را به کسی دیگر و ستایش خود را به بتهای تراشیده نخواهم داد» (8:42).
با این وجود، عیسی چندین بار ادعا نمود که «یهوه» است. «الان تو ای پدر مرا نزد خود جلال ده، به همان جلالی که قبل از آفرینش جهان نزد تو داشتم» (یوحنا 5:17) اما «یهوه» عهدعتیق می گوید: «جلال خود را به کسی نخواهم داد» (اشعیا 8:42).
عیسی هم چنین ادعا کرد: «من اول و آخر هستم» (مکاشفه 17:1) یعنی دقیقاً همان کلماتی که یهوه در اشعیا 8:42 بکار میبرد. عیسی گفت: «من شبان نیکو هستم» (یوحنا 11:10) اما عهدعتیق می گوید: «خداوند شبان من است» (مزمور 1:23).
علاوه بر این، عیسی ادعای داوری بر تمام انسانها را دارد (یوحنا 27:5؛ متی 31:25)، ولی یوئیل نبی از قول یهوه چنین نقل کرده است: «قومها جمع شوند و به وادی داوری برآیند زیرا که من در آنجا خواهم نشست تا همه امتها را داوری نمایم» (یوئیل 12:3).
به همین ترتیب عیسی خود را «داماد» مینامد (متی 1:25) در حالی که عهدعتیق این لقب را برای یهوه بکار میبرد (اشعیا 5:62؛ هوشع 16:2). از یکسو در کتاب مزامیر داود میخوانیم که «خداوند نور من است» (مزمور 1:27) و از سوی دیگر عیسی می گوید «من نور جهان هستم» (یوحنا 12:8).
شاید قویترین ادعای مسیح مبنی بر اینکه یهوه است، در یوحنا 58:8 باشد که می گوید: «پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم». این گفته نه تنها ادعای قبل از ابراهیم بودن بلکه ادعای برابری با «من هستم» خروج 14:3 را دارد.
یهودیانی که این کلمات را میشنیدند، به خوبی معنی آنها را میدانستند و به همین خاطر سنگها برداشته تا او را به جرم کفرگویی بکشند (ر. ک. یوحنا 58:8؛ یوحنا 31:10-33). همین ادعا در مرقس 62:14 و یوحنا 5:18-6 نیز مطرح شده است.
عیسی به شیوههای دیگری ادعای برابر با خدا را داشت. یکی اینکه امتیازات خاص خدا را برای خود قائل می شد. در انجیل میخوانیم که وی به شخصی مفلوج گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد» (مرقس 5:2). کاتبان یهودی با شنیدن این سخن، به درستی عکسالعمل نشان دادند: «غیر از خدای واحد کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟»
پس برای اینکه ثابت کند ادعایش، گزافهگویی پوچ نیست، مفلوج را شفا داد و بدینوسیله دلیل مستقیمی بر حقانیت آنچه در مورد بخشش گناهان گفته بود، ارائه نمود.
یکی دیگر از امتیازات خاصی که عیسی مدعی آن بود، قدرت زنده کردن مردگان و داوری آنها است: «آمین، آمین به شما میگویم که ساعتی میآید بلکه الان است که مردگان صدای پسر خدا را میشنوند و هرکه بشنود زنده گردد… و بیرون خواهند آمد، هرکه اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات و هرکه اعمال بد کرد، به جهت قیامت داوری» (یوحنا 25:5، 28).
او با گفتن «همچنان که پدر مردگان را برمیخیزاند و زنده می کند، همچنین پسر نیز هرکه را میخواهد زنده می کند» (یوحنا 21:5) تمام شک و تردیدها را در مورد منظور خود برطرف می سازد.
اما عهدعتیق به روشنی تعلیم میدهد که تنها خدا می تواند زندگی ببخشد (اول سموئیل 6:2؛ تثنیه 39:32)، مردگان را برخیزاند (مزمور 7:2) و داوری کند (یوئیل 12:3؛ تثنیه 35:32). عیسی با جسارت تمام، قدرتهای خاص خدا را برای خود منظور میدارد.
عیسی همچنین ادعا نمود که باید جلال و احترام شایسته خدا را برای او نیز منظور کرد. می گفت همه انسانها باید «پسر را حرمت بداند همچنان که پدر را حرمت میدارند و کسی که به پسر حرمت نکند، به پدری که او را فرستاده احترام نکرده است» (یوحنا 23:5).
یهودیانی که این سخنان را میشنیدند، میدانستند که هیچکس نباید بدین طریق ادعای برابری با خدا کند و اینجا نیز بار دیگر میخواستند او را سنگسار کنند (یوحنا 18:5).
حتی قرآن نیز تصدیق می کند که عیسی همان (مسیح موعود) است (مائده 14، 75). از طرف دیگر تعالیم عهدعتیق مؤید این است که مسیح موعود، خود خدا خواهد بود، بنابراین وقتی عیسی ادعا نمود که «مسیح» است، غیرمستقیم ادعای خدابودن میکرد.
برای مثال اشعیای نبی (6:9) مسیح موعود را «خدای قدیر» نامیده است. نویسنده کتاب مزامیر در مورد مسیح می گوید: «ای خدا، تخت تو تا ابدالآباد است« (6:45؛ ر. ک. عبرانیان 8:1). مزمور 1:110 از مکالمهای بین پدر و پسر یاد می کند: «یهوه به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین تا دشمنانت را به زیر پای تو اندازم».
عیسی در انجیل متی 43:22-44 می گوید که منظور از این متن مزمور خود او است. در نبوت بزرگی که در باب 7 کتاب دانیال نبی آمده، پسر انسان «قدیمالایام» نامیده شده است (ایه 22)، عبارتی که در همین باب دوبار برای خدای پدر بکار رفته است.
عیسی همچنین در دادگاه یهودیان در حضور کاهن اعظم گفت که وی همان «مسیح موعود» است. وقتی از او پرسید که «آیا تو مسیح، پسر خدای متبارک هستی؟» عیسی در جواب گفت: «من هستم، و پسر انسان را خواهید دید که به دست راست قوّت نشسته در ابرهای آسمان میآید».
کاهن اعظم با شنیدن این، لباس خود را چاک زده گفت: «دیگر چه حاجت به شاهدان داریم؟ کفر او را شنیدید!» (مرقس 61:14-64). هیچ شکی وجود نداشت که عیسی با ادعای مسیح بودن (همچنین رجوع کنید لوقا 27:24؛ متی 54:26) ادعای خدا بودن نیز میکرد.
عهدعتیق پرستش هر کسی و هر چیزی جز خدا را منع کرده است (خروج 1:20-4؛ تثنیه 6:5-9). عهدجدید نیز در موافقت با این تعلیم نشان میدهد که انسانها (اعمال 15:14) و همچنین فرشتگان مانع پرستش خود توسط دیگران شدهاند (مکاشفه 8:22-9). اما چندین بار پیش آمد که کسانی عیسی را پرستش کردند و او با پذیرش این رفتار نشان می داد که ادعای خدا بودن دارد.
جذامی شفایافته او را پرستش نمود (متی 2:8) و رئیسی آمده پیش وی زانو زد و او را پرستش کرده چیزی خواست (متی 18:9). بعد از آنکه طوفان را آرام نمود «اهل کشتی آمده او را پرستش کرده گفتند: در حقیقت تو پسر خدا هستی» (متی 33:14).
گروهی از زنان کنعانی (متی 25:15)، مادر یعقوب و یوحنا (متی 20:20)، دیوانه اهل جدریان (مرقس 6:5) همگی عیسی را پرستش نمودند، بدون اینکه مورد سرزنش یا مخالفت عیسی قرار گیرند. اما عیسی در چندین موقعیت مخاطب خود را به سوی پرستش خود سوق می داد، مثل زمانی که تومای رسول، مسیح زنده و قیامکرده را دید و فریاد برآورد: «ای خداوند من و ای خدای من» (یوحنا 28:20). این کار تنها از کسی ممکن است روی دهد که جداً خود را خدا میداند.
عیسی همچنین سخنان خود را در راستای سخنان خدا قرار می داد. عبارت «شنیدهاید که به اولین گفته شده… اما من به شما میگویم» (متی 21:5-22) بارها و بارها در انجیل تکرار شده است: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است. پس رفته همه امتها را شاگرد سازید» (متی 18:28-19).
خدا، ده فرمان را به موسی داد، اما عیسی گفت: «به شما حکمی تازه میدهم که یکدیگر را محبت کنید» (یوحنا 34:13). عیسی گفت: «هر آینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد» (متی 18:5) اما بعداً در مورد سخنان خود چنین گفت: «آسمان و زمین زایل خواهد شد لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد» (متی 35:24).
عیسی در اشاره به کسانی که او را انکار می کنند، گفت: «هرکه مرا حقیر شمارد و کلام مرا قبول نکند، کسی هست که در حق او داوری کند، همان کلامی که گفتم، در روز بازپسین بر او داوری خواهد کرد» (یوحنا 48:12). هیچ شکی نیست که عیسی بر این باور بود که کلام او دارای همان اقتداری است که کلام خدا در عهدعتیق داشت.
عیسی نه تنها مردمان را دعوت میکرد که به او ایمان بیاورند و احکام او را اطاعت کنند، بلکه از آنها میخواست به نام او دعا کنند: «هر چیزی را که به اسم من سؤال کنید، بجا خواهم آورد… اگر چیزی به اسم من طلب کنید من آن را بجا خواهم آورد» (یوحنا 13:14-14).
«اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، آنچه خواهید بطلبید که برای شما خواهد شد» (یوحنا 7:15). عیسی با تأکید بسیار می گفت: «هیچکس نزد پدر جز به وسیله من نمی آید» (یوحنا 6:14). در واکنش به این وضعیت، شاگردان نه تنها به نام عیسی دعا می کردند (اول قرنتیان 4:5) بلکه دعای خود را به حضور او بیان می کردند (اعمال 7:59). یقیناً منظور عیسی همین بود که در دعا، نام وی در حضور خدا و هم به عنوان خدا برده شود.
با توجه به راههای مختلفی که عیسی به روشنی و صراحت، خود را خدا معرفی میکرد، هر ناظر بی طرف و آگاه از انجیل، چه به این ادعاها ایمان داشته باشد و چه نداشته باشد، متوجه خواهد شد که عیسای ناصری در عین جسم انسانی، ادعای خدا بودن یعنی یکی بودن با یهوه عهدعتیق را داشت.
علاوه بر ادعای عیسی در مورد خود، شاگردانش نیز ادعای الوهیت او را پذیرفته بودند و این باور خود را به شیوههای گوناگونی اعلام می کردند.
شاگردان عیسی در تأیید سخنان خداوند خود، او را «اول و آخر» (مکاشفه 17:1؛ 8:2؛ 13:22)، «نور حقیقی« (یوحنا 19:1)، «صخره» خود (اول قرنتیان 4:10؛ اول پطرس 6:2-8؛ ر.ک. مزمور 2:18؛ 1:95)، «داماد» (افسسیان 28:5-33؛ مکاشفه 2:21)، «رئیس شبانان» (اول پطرس 4:5) و «شبان اعظم» (عبرانیان 20:13) مینامیدند.
نقش «نجاتدهنده» در عهدعتیق (هوشع 14:13؛ مزمور 7:130) در عهدجدید به عیسی داده شده است (تیطس 13:2؛ مکاشفه 9:5). رسولان مسیح، او را بخشاینده گناهان (اعمال 31:5؛ کولسیان 13:3؛ ر.ک. ارمیا 34:31؛ مزمور 4:130) و نجاتدهنده عالم (یوحنا 42:4؛ ر.ک. اشعیا 3:43) توصیف کردهاند.
شاگردان همچنین تعلیم می دادند که «عیسی مسیح… زندگان و مردگان را داوری خواهد کرد» (دوم تیموتائوس 1:4). تمامی این عناوین در عهدعتیق مختص یهوه بوده اما در عهدجدید به عیسی اطلاق شدهاند.
عهدجدید با متنی آغاز میشود که می گوید عیسی عمانوئیل (یعنی «خدا با ما») است که اشاره به نبوت اشعیای نبی در مورد «مسیح موعود» میباشد (اشعیا 14:7). عنوان «مسیح» خود بیانگر همان مفهومی است که عنوان «ماشیح» (مسح شده) در زبان عبری دارد. در زکریا 10:12 میخوانیم که یهوه می گوید: «بر من که نیزه زدهاند، خواهند نگریست» اما نویسندگان عهدجدید در اشاره به واقعه صلیب، این آیه را دو بار به عیسی نسبت دادهاند (یوحنا 37:19؛ مکاشفه 7:1).
پولس این پیام اشعیای نبی را که «ای جمیع کرانههای زمین به من توجه نمایید و نجات یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست… هر زانو پیش من خم خواهد شد و هر زبان به من قسم خواهد خورد» (اشعیا 22:45-23) اینگونه تفسیر می کند: «تا به نام عیسی هر زانویی… خم شود و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح، خداوند است برای تمجید خدای پدر« (فیلیپیان 10:2-11).
مفاهیمی که این آیه بر آنها دلالت می کند بسیار قوی است زیرا پولس می گوید که تمام موجودات، عیسی را هم «ماشیح» (مسیح) و هم یهوه (خداوند) خواهند خواند.
اموری هستند که تنها خدا قادر به انجام آنها است اما شاگردان عیسی همین امور را به عیسی نسبت دادهاند. در عهدجدید میخوانیم که او قادر به زنده کردن مردگان (یوحنا 11:5)، بخشش گناهان (اعمال 31:5؛ 38:13) و علاوه بر این علت اصلی و اولیه آفرینش جهان (یوحنا 2:1؛ کولسیان 16:1) و بقای دنیا و موجودات آن است (کولسیان 17:1).
قطعاً تنها خدا را میتوان خالق تمامی موجودات نامید، اما شاگردان، عیسی را دارای چنین قدرتی میدانند.
شاگردان عیسی را به عنوان شنونده و پذیرنده دعا بکار میبردند (اول قرنتیان 4:5؛ اعمال 59:7). غالباً در دعاها و برکتها، نام عیسی در کنار نام خدا به زبان میآید: «فیض و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح بر شما باد» (غلاطیان 3:1؛ افسسیان 2:1).
در عبارت معروف به «فرمول تثلیث» نام عیسی همارز و برابر با نام خدا بکار میرود، به عنوان مثال در این فرمان عیسی که، بروید و تمام ملتها را «به نام پدر و پسر و روحالقدس» تعمید دهید (متی 19:28؛ توجه کنید که عیسی از کلمه «نام» به صورت جمع استفاده نکرده و نگفته «به نامهای پدر و پسر و روحالقدس»).
همین اتحاد بار دیگر در آخر رساله دوم پولس به قرنتیان ذکر شده است: «فیض عیسی خداوند و محبت خدا و مشارکت روحالقدس با جمیع شما باد» (دوم قرنتیان 14:13). اگر خدا واحد است، پس این سه شخص بایستی در ذات یکی باشند.
توما وقتی جای میخها را بر دست و پای عیسی دید فریاد برآورد: «ای خداوند من و ای خدای من!» (یوحنا 28:20). پولس در توصیف عیسی می گوید: «در وی تمامی پری الوهیت ساکن است» (کولسیان 9:2) و در رساله به تیطس، عیسی را «خدای عظیم و نجاتدهنده ما» نامیده است (13:2).
نویسنده نامه به عبرانیان می گوید: «ای خدا تخت تو تا ابدالآباد است» (8:1). پولس می گوید قبل از آنکه مسیح در «صورت انسان» ظاهر شود که اشاره به تنگیری واقعاً انسانی او است، در «صورت خدا» بود (فیلیپیان 5:2-8).
در عباراتی مشابه این آیات میخوانیم که هرچند عیسی کاملاً انسان بود ولی کاملاً خدا نیز بود. یکی از این عبارات مشابه، «صورت خدا» در کولسان 15:1 است که به معنی تجلی خود خدا میباشد. این توصیف در رساله به عبرانیان قویتر شده است، آنجا که می گوید: «او فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بودهف چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید به دست راست کبریا در اعلی علیین نشست» (عبرانیان 3:1).
مقدمه انجیل یوحنا با بیان اینکه «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه [عیسی] خدا بود» (یوحنا 1:1) جای هیچ شک و شبههای باقی نمیگذارد.
شاگردان تنها بر این باور نبودند که مسیح فراتر از انسان معمولی است، بلکه ایمان داشتند او بزرگتر از تمامی موجودات و برتر از فرشتگان است. پولس می گوید که عیسی «بالاتر از هر ریاست و قدرت و قوت و سلطنت و هر نامی است که خوانده میشود، نه در این عالم فقط بلکه در عالم آینده نیز» (افسسیان 21:1).
دیوها از او اطاعت می کردند (متی 32:8) و حتی فرشتگان که نمیپذیرفتند مورد پرستش قرار گیرند، در حال پرستش او دیده می شوند (مکاشفه 8:22-9). نویسنده نامه به عبرانیان، موضوع تفوق عیسی بر فرشتگان را به طور کامل بیان نموده و می گوید: «زیرا به کدامیک از فرشتگان هرگز گفت که «تو پسر من هستی، من امروز تو را تولید نمودم» و ایضاً «من او را پدر خواهم بود و او پسر من خواهد بود»؟ و هنگامی که نخستزاده را باز به جهان می آوَرد می گوید که «جمیع فرشتگان خدا، او را پرستش کنند«» (عبرانیان 5:1-6).
تعلیمی روشنتر از این ممکن نبود مبنی بر اینکه مسیح فرشته نبود بلکه خدا که فرشتگان او را پرستش می کنند.
خلاصه کلام اینکه، شواهد فراوانی چه از خود عیسی و چه از نزدیکان وی در دست است مبنی بر اینکه عیسی ادعای خدا بودن داشت و پیروانش نیز به این ادعای او ایمان داشتند. آنان به نجار اهل ناصره، القاب، قدرتها، امتیازات و اعمال منحصر به فردی نسبت می دادند که فقط برای خدا قابل تصور است.
چه به درستی و چه به اشتباه، شکی نیست که شاگردان او به این چیزها ایمان داشتند و خود عیسی نیز در مورد خود چنین فکری داشت. همانطور که سی. اس. لوئیس، با بصیرت فراوان خود دید، وقتی با ادعاهای جسورانه مسیح روبرو میشویم، چند راه کاملاً متمایز پیش پای ما قرار میگیرد.
در اینجا سعی میکنم، مردم را از گفتن چیزهای احمقانهای که غالباً در مورد عیسی میگویند، باز دارم: «من واقعاً میپذیرم که عیسی معلم بزرگ اخلاق بود ولی ادعای خدا بودن او را قبول ندارم». هرگز نباید چنین جملهای بر زبان آورد. کسی که انسان معمولی باشد و چیزهایی شبیه آنچه مسیح گفت بر زبان آورد، نمی تواند معلم بزرگ اخلاق باشد، بلکه اساساً آدم دیوانهای است مثل کسی که به زبان بیزبانی، فریبکاری خود را لو می دهد یا حتی شیطان جهنم است.[2]
اینکه عیسی و شاگردانش مرتب می گفتند که وی خدا در جسم انسانی بود، به خودی خود، خدا بودن او را ثابت نمی کند. سؤال واقعی این است که آیا دلیل قانعکنندهای وجود دارد که بپذیریم این ادعا حقیقت دارد یا خیر؟ عیسی چه مدرکی دال بر صحت ادعای الوهیت خود ارائه نمود؟
پاسخ این است: او برای اثبات ادعاهای خود، شواهد منحصر به فرد و بسیاری ارائه کرد که همگی از کیفیتی ماوراءالطبیعی برخوردار بودند، همان چیزهایی که مسلمانان به عنوان نشانههای پیامبر واقعی قبول دارند (ر. ک. بقره 92، 210، 248). منطق این مبحث به قرار زیر است:
1. معجزه عملی الهی است که حقانیت ادعای شخص را تأیید می کند.
2. عیسی با ارائه سلسله شواهد معجزه آسای فراوان و منحصر به فرد، ادعای الوهیت خود را ثابت نمود.
الف) تحقق نبوت های عهدعتیق در او،
ب) زندگی عاری از گناه و اعمال معجزه آسای او،
ج) رستاخیز وی از مردگان.
3. بنابراین، معجزات بی نظیر و منحصر به فرد عیسی، حقانیت ادعای او را ثابت می کند.
در عهدعتیق دهها پیشگویی نبوتی در مورد «مسیح» نوشته شده بود. نبوت های زیر که طی قرون متمادی صورت گرفت بیانگر ویژگیهای ممتاز عیسی مسیح بود:
1. زاده شدن از «زن» (پیدایش 15:3؛ ر. ک. غلاطیان 4:4)
2. تولد از باکره (اشعیا 14:7؛ ر. ک. متی 21:1 و آیات بعد)
3. «منقطع شدن» (مردن) 483 سال بعد از اعلام بازسازی شهر اورشلیم در سال 444 قبل از میلاد (دانیال 24:9 و آیات بعد). این نبوت با مصلوب شدن عیسی در سال 33 میلادی به تحقق رسید.[3]
4. از نسل ابراهیم (پیدایش 1:12-3 و 18:22؛ ر. ک. متی 1:1 و غلاطیان 16:3)
5. از قبیله یهودا (پیدایش 10:49؛ ر. ک. لوقا 23:3، 33 و عبرانیان 14:7)
6. از خاندان داود (دوم سموئیل 12:7؛ ر. ک. متی 1:1)
7. تولد در بیتلحم (میکا 2:5؛ ر. ک. متی 1:2 و لوقا 4:2-7)
8. مسح شده با روحالقدس (اشعیا 2:11؛ ر. ک. متی 16:3-17)
9. اعلام آمدن وی توسط فرستاده خداوند (اشعیا 3:40 و ملاکی 1:3؛ ر. ک. متی 1:3-2)
10. انجام معجزات بسیار توسط عیسی (اشعیا 5:35-6؛ ر. ک. متی 35:9)
11. پاکسازی معبد اورشلیم توسط او (ملاکی 1:3؛ ر. ک. متی 12:21)
12. انکار وی توسط یهودیان (مزمور 22:118؛ ر. ک. اول پطرس 7:2)
13. مردن به شکلی تحقیرآمیز (مزمور 22 و اشعیا 53؛ ر. ک. متی 35:9) و شامل:
الف) پذیرفته نشدن از طرف قوم خود (اشعیا 3:53؛ ر. ک. 10:1-11 و 5:7، 48)
ب) سکوت در مقابل تهمتزنندگان (اشعیا 7:53؛ ر. ک. متی 12:27-19)
پ) مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتن (مزمور 7:22-8؛ ر. ک. متی 31:17)
ت) میخکوب نمودن دست و پا (مزمور 16:22؛ ر. ک. لوقا 33:23)
ث) مردن در کنار دزدان (اشعیا 12:53؛ ر. ک. متی 44:27)
ج) دعا برای شکنجهکنندگان (اشعیا 12:53؛ ر. ک. لوقا 43:23)
چ) سوراخ شدن پهلو (زکریا 10:12؛ ر. ک. یوحنا 34:19)
ح) دفن شدن در قبر مردی ثروتمند (اشعیا 9:53؛ ر. ک. متی 57:27-60)
خ) قرعه انداختن بر لباسهایش (مزمور 18:22؛ ر. ک. یوحنا 23:19-24)
14. رستاخیز از مردگان (مزمور 7:2؛ 10:16؛ ر. ک. اعمال 31:2 و مرقس 6:16)
15. صعود به آسمان (مزمور 8:68؛ ر. ک. اعمال 9:1)
16. نشستن به دست راست خدا (مزمور 1:110؛ ر. ک. عبرانیان 3:1)
بسیار مهم است که بدانیم این نبوت ها، صدها سال پیش از تولد عیسی مسیح نوشته شدهاند. هیچکس نمی توانست مسیر وقایع آینده را بخواند، یا حتی حدس هوشمندانهای در مورد آنها داشته باشد. از قدرت نیروهای طبیعی نیز خارج است که مسیر آینده و وقایع آن را تعیین کنند.
علاوه بر این، برخلاف به اصطلاح نبوت های محمد در قرآن (رجوع کنید به فصل سوم همین کتاب)، اگر به ماهیت خاص نبوت های کتاب مقدس توجه کنید، میبینید که به زمان دقیق، سبط (یهودا)، دودمان (داود) و محل تولد عیسی (بیتلحم) اشاره شده است.
به علاوه، حتی اکثر منتقدان لیبرال قبول دارند که نگارش کتابهای نبوتی حداقل چهارصد سال پیش از عیسی به پایان رسیده بود و کتاب دانیال در حدود سال 165 قبل از میلاد نوشته شد. حتی اگرچه شواهد معتبری دال بر قدمت بیشتر اکثر این کتابها وجود دارد (بعضی از مزامیر و نبوت های اولیه، مربوط به قرون هشتم و نهم پیش از میلاد هستند) ولی این نیز تأثیر چندانی در اصل موضوع ندارد.
برای انسان غیرممکن است که پیشبینی روشن، دقیق و مکرری از وقایع دویست سال بعد داشته باشد، ولی خدا بر همه چیز دانا و توانا است و می تواند بدون هیچ مشکلی آینده را هر چقدر هم دور باشد، پیشگویی کند. بنابراین حتی اگر نظر منتقدان در مورد تاریخ نگارش کتابهای عهدعتیق را بپذیریم، تحقق این نبوت ها در دنیایی که خدا را میپرستد، معجزه آسا و نشانه تأیید الهی عیسی به عنوان «مسیح موعود» است.
عدهای این نظریه را مطرح کرده اند که نوعی توضیح طبیعی برای چیزهایی که در اینجا پیشگویی های ماوراءالطبیعی گفته می شود، وجود دارد. یک توضیح این است که پیشگویی های مذکور به صورتی تصادفی در عیسی تحقق یافته اند.
به عبارت دیگر، او در موقعیت زمانی و مکانی مناسبی قرار گرفت. اما در مورد نبوت های همراه با معجزه چه میتوان گفت؟ کدام موقعیت میتوانست باعث شود که مسیح، مرد کور را بینا کند؟ آیا رستاخیز او از مردگان اتفاقی بود؟ این موارد را به هیچوجه نمی توان از روی اتفاق یا تصادف دانست.
اگر – همانطور که ایمان داریم- خدایی هست که بر جهان تسلط دارد، پس تصادف یا شانس هیچ نقش و جایگاهی نخواهد داشت. به علاوه، غیرممکن است که تمام این اتفاقات در زندگی یک مرد روی دهد.
پیتر استونر، در کتاب «علم سخن می گوید: اشاره می کند که ریاضی دانان با توجه به قانون احتمالات، محاسبه کرده اند که احتمال تحقق 16 پیشگویی فوق در زندگی یک نفر، 1 به 10 به توان 45 است.[4] چنانچه اگر صحبت از 48 پیشگویی باشد، احتمال تحقق آن در یک نفر، 1 به 10 به توان 157 خواهد بود. حتی تصور چنین رقم بزرگی برای ما تقریباً غیرممکن است.
اما تنها یک محال منطقی باعث بی ارزش شدن این فرضیه نمی شود، بلکه از دیدگاه اخلاقی، ناموجه و غیرقابل قبول است که یک خدای قادر و دانای مطلق اجازه دهد، کنترل امور به گونه ای از دستش خارج شود که یک نفر که اتفاقاً در زمان و مکان مناسب قرار گرفته، تمام نقشههای او برای تحقق نبوت ها را نقش بر آب سازد.
خدا نه می تواند دروغ بگوید و نه می تواند وعده های خود را نقض نماید (عبرانیان 18:6). بنابراین ناچار به این نتیجه می رسیم که او هرگز اجازه نمی دهد تصادف و شانس، وعده های نبوتی او را عقیم سازد. تمام شواهد حاکی از این است که عیسی از جانب خدا مقرر شده بود که نبوت های مسیحایی را تحقق بخشد. او مرد خدا بود که با نشانه های خدایی تأیید می شد.
خلاصه، اگر خدا مقدر نمود که این پیشگویی ها در زندگی مسیح تحقق یابند، پس قطعاً اجازه نخواهد داد که در شخص دیگری روی دهند. خدای حقیقت اجازه نمی دهد که «دروغ» به جای حقیقت بنشیند و تصدیق شود.
[1] For an excellent work on all the Qur’anic references to Jesus, see Geoffrey Parrinder, Jesus in the Qur’an (New York: Oxford University Press, 1977).
[2] C. S. Lewis, Mere Christianity (New York: The Macmillan Co., 1943), 55-56.
[3] See Professor Harold W. Hoehner, Chronological Aspects of the Life of Christ (Grand Rapids: Zondervan Publishing Co., 1976), 115-38.
[4] Peter W. Stoner, Science Speaks (Wheaton: Van Kampen Press, 1952), 108.
نویسندگان: نورمن گایسلر و عبدالصلیب
کتاب پاسخ به اتهام
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |