اتحاد طبیعت های الهی و انسانی مسیح
اتحاد طبیعت های الهی و انسانی مسیح
دلایلی که برای الوهیت و انسانیت واقعی مسیح بیان گردید به خودی خود نشان می دهد که در شخص او این دو طبیعت که از لحاظ صفات و کیفیت تفاوت زیادی با هم دارند، جمع آمده اند. اگر چه مسیح گاه در حوزه انسانیت خود و مواقع دیگر در حوزه الوهیت خود، دست به عمل می زد ولی در همه موارد آنچه را که بوده و انجام داده می توان به شخص واحد او نسبت داد. هر چند در وی دو طبیعت وجود داشته ولی او هرگز برخوردار از یک شخصیت دوگانه نبوده است، اتحاد طبیعت های انسانی و الهی در مسیح لااقل در هفت قسمت از کتاب مقدس آشکارا بیان شده است (فیلیپیان 2: 6-11؛ یوحنا 1: 1-14 ؛ رومیان 1: 2-5؛ 9: 5؛ 1تیموتائوس 3: 16؛ عبرانیان 2: 14؛ 1یوحنا 1: 1-3).
این آیات اشکار می سازند که پسر سرمدی خدا، طبیعتی کاملاً انسانی را بر خود گرفت و انسان شد. عمل تجسم، موقتی نبود که با مرگ و قیام مسیح خاتمه بیابد، بلکه چنانکه کتاب مقدس روشن می سازد طبیعت انسانی او برای همیشه تداوم می یابد. برای مثال در متی 26: 64 کلام خدا آشکار می سازد که مسیح بر تخت جلال خود خواهد نشست و به عنوان پسر انسان به زمین باز خواهد گشت. به علاوه صعود او به آسمان با بدنی جلال یافته مؤید این حقیقت است (مرقس 16: 19؛ لوقا 24: 30-31؛ یوحنا 20: 22، 27-28؛ اعمال 1: 1-11).
به دنبال پذیرش اتحاد طبیعت الهی و انسانی در مسیح موضوع رابطه این دو طبیعت با یکدیگر روی می نماید. کلمه “طبیعت” ترجمه لاتین “Natura” است که معادل کلمه یونانی “Physis” می باشد در ارتباط با شخصیت مسیح “طبیعت” به عنوان مجموعه همه صفات و رابطه آنها با هم در نظر گرفته می شود. چنین صفاتی لزوماً باید با طبیعت مربوط به خودسازگار باشند و در نتیجه نمی توانند به طبیعت دیگری انتقال یابند. اگر این اصل را در تعریف انسانیت و الوهیت مسیح بکار ببریم، واژه “طبیعت” وقتی در مورد انسانیت مسیح بکار می رود شامل همه آن چیزهایی است که به انسانیت او تعلق دارد و در مورد الوهیت، شامل همه چیزهایی می گردد که به الوهیت وی متعلق می باشند.
الهیات راست دینی بر این اعتقاد است مه دو طبیعت فوق بدون از دست دادن هیچ یک از صفات ذاتی خود، به هم می پیوندند و هر دوی آنها هئیت متمایز خود را حفظ می کنند. به وسیله تجسم مسیح دو طبیعت فوق به طرز جدایی ناپذیری با یکدیگر متحد می گردند که هیچ گونه اختلاط یا فقدانی در هویت های متمایز آنها روی نداده و هیچ یک از خصوصیات یا صفات آنها به یکدیگر منتقل نمی شوند. بنابراین پیوند یا اتحاد ایجاد شده یک اتحاد شخصی یا ذاتی است یعنی اینکه مسیح یک شخص واحد است نه دو شخص متمایز. در نتیجه مسیح از نظر شخصیت (Theanthropic) هم خدا-هم انسان است. در واقع منظور این است که هر گونه تغییری در صفات انسان است. درواقع منظور این است که هر گونه تغییری در صفات مستلزم تغییر در ماهیت است به همین دلیل الوهیت را نمی توان به انسانیت منتقل کرد و یا بر عکس. در تجسم مسیح، هیچ یک از صفات الهی او دچار تغییر و تبدیل نشد، هر چند تغییری در تجلی آنها اتفاق افتاد. کاملاً آشکار است که جز موارد معدودی جلال الهی مسیح در زمان تجسم وی دیده نشده است. ولی او هیچ یک از صفات الهی خود را از دست نداده بود بلکه داوطلبانه انتخاب کرده بود که در مراحل خاصی از صفات الهی خود استفاده نکند و خود را به حوزه انسانی محدود سازد. باید توجه داشت که تجسم مسیح و اتحاد دو طبیعت الهی و انسانی برای کار رهایی و کفاره کاملاً ضروری و الزامی است.
زحمات و مرگ مسیح
در مرگ مسیح حقایق بسیار عمیقی وجود دارد. از یک طرف انسان شاهد قدوسیت و عدالت خدا است و از سوی دیگر شاهد محبت عظیم خدا نسبت به انسان گناهکار است که در قربانی کردن یگانه فرزندش تجلی می یابد.
قسمتهای زیادی چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید مرگ مسیح را پیشگویی می کنند (مزمور 22؛ اشعیا 53؛ مرقس 31: 8؛ لوقا 9: 22). در واقع مسیح با مرگ خود به عنوان یک جایگزین، متحمل مجازاتی گردید که سزای انسانهای گناهکار بود. جرم آنها به حساب وی گذاشته شد و او به نمایندگی از طرف همه انسانها، مجازات ایشان را متحمل گردید (یوحنا 1: 29؛ 2قرنتیان 5: 21؛ غلاطیان 3: 3؛ عبرانیان 9: 28؛ 1پطرس 2: 24).
مسیح با مرگ خود حس عدالت خواهی خدا را ارضاء کرده و غضب خدا را فرو نشانید و انسان را با خدا مصالحه داد. در نتیجه وقتی یک نسان گناهکار با قلبی شکسته به سوی خدا می آید و با ایمان به مسیح، طریقی را که خدا برای نجات او از قدرت گناه تدارک دیده است می پذیرد، عادل می گردد. چرا که مسیح مجازات گناهان او را پرداخته است و عدالت مسیح به حساب او گذاشته می شود.
رستاخیز مسیح
رستاخیز مسیح یکی از حقایق بنیادی و اساس ایمان مسیحی است. اهمیت رستاخیز مسیح به وضوح در گفته های پولس رسول دیده می شود، “اگر مسیح برنخاست باطل است وعظ ما و باطل است ایمان شما” (1قرنتیان 15: 14)، “اگر فقط در این جهان در مسیح امیدواریم از جمیع بدبخت تریم، لیکن بالفعل مسیح از مردگان برخاسته و نوبر خوابیدگان شده است” (1قرنتیان 15: 19 و 20).
ایمان به عیسی مسیح به عنوان پسر خدا تماماً به مسئله رستاخیز جسمانی او بستگی دارد (1قرنتیان 15: 17) بنابراین رستاخیز مسیح از مردگان برهانی قوی برای الوهیت او، مسیح بودنش و قدرتی که برای نجات انسان از گناه دارد، می باشد و ثابت می نماید که قربانی مسیح مورد پذیرش خدا قرار گرفته است.
دلیل دیگری که رستاخیز مسیح از مردگان از اهیمت خاصی برخوردار است این حقیقت می باشد که قیامت او از مردگان اولین مرحله از مراحلی است که به جلال یافتن مسیح منتهی می شود. این مراحل عبارتند از:
1- رستاخیز مسیح از مردگان
2- صعود او به آسمان و بازگست به جلال ما قبل تجسم
3- جلال و سرافرازی او به هنگام جلوسش بر دست راست خدای پدر
4- آمدن ثانوی او به زمین با قدرت و جلال
5- نشستن بر تخت سلطنت داودی به عنوان فرمانروای تمامی زمین در ایام سلطنت هزار ساله
6- جلال و سرافرازی او به عنوان داور همه انسانها نزد تخت سفید و بزرگ داوری
7- سرافرازی او در آسمان و زمین جدید
علاوه بر این رستاخیز مسیح از مردگان مقدمه مرحله نوینی از کار او در رابطه با مقدسین است.
برگرفته از کتاب دائرةالمعارف کتاب مقدس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |