آیا مسیحیت از اسطوره ها و میتراییسم و فرهنگ و تمدن های باستانی تأثیر پذیرفته است؟
آیا مسیحیت از اسطوره ها و میتراییسم و فرهنگ و تمدن های باستانی تأثیر پذیرفته است؟
در این مقاله، دفاعيات و بازخوانی يك اتهام قديمی يعنی تأثير اساطير و ميتراییسم و فرهنگ و تمدن های باستانی بر مسيحيت مورد بررسی قرار می گیرد:
١) مقدمه
٢) آيا خدا می تواند برای رساندن پيام خود در كتاب مقدس، از نماد ها و سمبل های آيين بشری استفاده كند؟
٣) عبور كتاب مقدس از بستر اساطیر
٤) مسيحيت و میتراییسم
٥) نظريات میتراپژوهان دربارۀ رابطۀ مسيحيت و ميترايیسم
٦) تعريف اسطوره
٧) رابطۀ اسطوره و مسيحيت
٨) نظريۀ اسطوره زدايی بولتمان
٩) نتيجه و پايان
١٠) منابع
1) مقدمه
وقتی به صفحات دنيای مجازی فارسی زبانان مراجعه می كنيم، مطالب كوتاه و خلاصه شدۀ بی شماری می بينيم كه عناوين آن ها به شرح زير می باشد:
١) تمام نمادها و سمبل های مسيحيت و آیین های كليسايی، از میتراییسم ريشه گرفته.
٢) بسياری از نمادها و تصويرهای عهد عتیق (كتاب مقدس)، از اساطير بابل، مصر و پارس اقتباس شده و به طور كلی تفكر عهد جديد، يك تفكر يونانی است.
اين مطالبِ از روی هم كپی شده، بدون اين كه هيچ استدلال و منطق علمی و باستان شناسانه از نظريات ميتولوژی همراه خود داشته باشد.
در مجامع آكادميك و علمی و الاهياتی اين معضل به آسانی قابل حل است، چرا كه در اين محافل، این قبیل نظریه ها به درستی مورد بررسی قرار می گيرند و در گذشته هم نظريات روشنی در این رابطه بيان شده و اين بحث را بسيار قديمی و تكراری نموده است. ولی درفضای مجازی و گاهی هم عاميانه، اين موج را ايجاد می كنند كه به هدف جديدی دست يافته اند که انديشۀ كتاب مقدس به پايان رسيده و می توان با اساطير و افسانه های جعلی خود را نجات داد.
از طرفی موج ملی گرايی و بازگشت به گذشته در اثر فشارهای سياسی و مذهبی باعث شده كه حقایق تاريخی در بستر ملی گرايی و جزم پرستی و دگماتيسم ناديده گرفته شود، از نمونه های بارز آن، استفادۀ اغراق آميز از كورش و اندیشه های صلح طلبانۀ او می باشد كه در وقت مناسب به آن خواهيم پرداخت.
بايد اشاره كرد بيان اين مباحث ظريف و ظاهراً چالش برانگیز، بحث تازه ای نيست و از ابتدای مسيحيت تا امروز ادامه دارد و در زمان كمونيست ها به اوج خود رسيده بود و شايد جالب باشد بدانيد كه در دوران معاصر، نويسندگانی مثل “بارت اِرمن” امريكايى (Bart Ehrman) با نشر کتاب های بی شماری، می خواهند ارزش و اعتبار تاريخی كتاب مقدس را زير سؤال قرار دهند.
به عنوان مثال كتاب های (Mary, Peter, Paul after the New Testament و كتاب قبل از انجيل) که از نظر عاميانه بسيار جذاب وشيرين به نظر می رسند ولی ارزش علمی و آكادميك ندارد و حتی الاهی دانان غيرمسيحی هم آن ها را معتبر نمی دانند.
كتاب مقدس تنها كتاب الهی است كه نقد پذيری را بر خود واجب دانسته و بر بستر همین نقد پذيری است كه امروز فرهنگ و نمادهای آن بر جهان حاكم شده درحالی كه هيچ رد پايی از میترايسم و اساطير خدايان ریز و درشت بر جای نمانده است. نمونۀ بارز آن وجود كلام زندۀ خدا و قوم يهود و ادامۀ حيات كليسای مسيح می باشد.
2) آيا خدا می تواند برای رساندن پيام خود، از فرهنگ و اساطير و نمادها و سمبل های انسانی از آيين های گذشته، در كتاب مقدس استفاده كند؟
بدون شك پاسخ به اين سؤال مثبت است ولی برای درك این پاسخ مثبت، باید شناختی نسبی از کتاب مقدس و پیام آن داشته باشیم. خدايی كه انسان شد تا انسان ها محتوای پيام او را درك كنند، همان خدا برای تفهيم پيام خود می تواند از ابزارها و نمادهای انسانی، مذهبی،آيين ها، قصه ها و اساطير انسانی استفاده كند. خدای كتاب مقدس برای انتقال پيام خود، از انسان و ابزارهای انسانی استفاده نمود تا اين كلام برای انسان قابل لمس باشد.
بايد اين نكتۀ مهم را همواره در نظر داشت كه ماهيت پيام كتاب مقدس منحصر به فرد است و تنها در اين كتاب وجود دارد و در هيچ انديشۀ بشری، آيين های مذهبی و اسطوره های دنيای قديم وجود ندارد. پديدۀ نجات و آمدن عيسای مسيح و مرگ و رستاخیز او از مرگ، ماهيت اسطوره ای ندارد و در تعاريف ميتولوژی نمی گنجد. ولی خدا می تواند برای تحقق پيام خود، از اين ابزارها، تمدن ها و اساطير و از تمام سمبل های بشری استفاده كند و اين منافاتی با تأثير پذيری كتاب مقدس ندارد. به عنوان مثال صليب، ابزاری برای نجات ما است كه عيسی مسيح بر آن مصلوب شد ولی معنی آن اين نيست كه در فرهنگ های ديگر صليب يا چليپا وجود نداشته ولی وجود چليپا در تاريخ اساطيری وميتولوژی ارتباطی به كتاب مقدس و تأثير پذيری از آن ندارد.
٣) عبور كتاب مقدس از بستر اساطير و تمدن ها
كتاب مقدس با ملت های مختلفی كه فرهنگ و اساطير بی شماری داشتند روبرو شده است. مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. مصر: اين قوم در مصر (١٦٠٠-١٢٠٠ قبل از ميلاد) اقامت داشته و در مدت سكونتش در آنجا از ٧٠ نَفَر به جمعیت ٣ ميليونی رسيد. بديهی است كه ملت مصر، فرهنگ، آيين و اسطوره و نماد و سمبل هايی داشته كه در زندگی قوم اسرائيل اثر گذار بوده ولی روی محتوای كلام خدا بازتابی نداشته چرا كه باز تأكيد می كنم كه محتوای نجات خدا فقط و فقط در كتاب مقدس منعكس شده.
2. امپراتوری آشور (٩٠٠-٦٠٧ قبل از ميلاد): در سال ٧٢١ قبل از ميلاد حكومت شمالی اسرائيل را نابود و حكومت يهود را مستعمرۀ خود ساخت. کاملاً روشن است کهی قوم بنی اسرائيل ادوات و ابزار فرهنگ آشور را لمس كرده است.
3. امپراتوری بابل (٦٠٦-٥٣٦ قبل از ميلاد): اورشليم را ازبين می برند و مردم يهود را به اسارت می برد. داستان های آفرينشی بابل در خيلی از مواقع با فرهنگ كتاب مقدس همخوانی دارد.
4. امپراتوری پارس (٥٣٦-٣٣٠ قبل از ميلاد) به اسرای يهود اجازۀ بازگشت داد و به آنان كمك كرد هويت قومی خود را باز يابند و میتراییسم در امپراتوری پارس رشد و به عنوان يك آيين بیگانه به روم نفوذ كرد. بايد دانست كه ميترايسم رومی تفاوت های بنيادی از نظر محتوا با متيرايیسم ايرانی و هندی دارد.
5. امپراتوری يونان (٣٣٠-١٤٦ قبل از ميلاد) در دوران بين عهد عتيق و عهد جديد بر فلسطين حكومت می كرد و از لحاط آداب روبنايی، فرهنگ، فلسفه و حكمت، حتی بر اندیشۀ پدران کلیسا تأثير به سزايی داشتند. ولی اين فرهنگ نتوانسته بر محتوای عهد جديد، رسالات و محتوای پيام خدا تأثيرگذار باشد.
6. و در پایان امپراتوری روم که از ١٤٦ قبل از ميلاد و به هنگام ظهور عيسای مسيح بر دنيا حكومت می كرد و در همین زمان بود كه كليسا تشكيل شد.
در بررسی اوضاع و احوال روميان در چهار قرن اوليه، تاریخ اجتماعی و مذهبی به دست آمده از آن زمان، این واقعیت را نشان می دهد كه شهروندان رومی به پوچ و تهی بودن اين اساطير رسيده بودند و ادامۀ حيات سياسی و اجتماعی و روحانی خود را در پاسخ به دعوت مسيحيان در پذيرش مسيح می ديدند و سرانجام آن را پذيرفتند. آيين های عبادی و دينی روميان دركتب تاريخ اديان كه در پايان به شما معرفی خواهد شد، بسيار مفصل می باشد. روميان قديم آيين ساده و ابتدایی داشتند. همۀ روميان خدای ديانا را كه معبدش در كوه های نزديك روم بود پرستش می کردند و جشن سالانه در معبد برگزار می كردند. روميان خدايان بی شماری داشتند كه نام برخی از آن ها از اين قرار است:
ژوپيتر، جانوس، مارس، وستا، ونوس، آپولو، هركول… و هم چنين پرستش امپراتور که او نیز یکی از خدايان محسوب می شد. رومیان باستان مردمانی شهر نشین، کشاورز و در عين حال جنگجو بوده اند و به جز خانه و مزرعه، زاد و ولد و ذخيره كردن محصولات، کاری نداشته اند. از این رو برای هر یک از این امور به وجود خدایی اعتقاد داشتند که در رأس همۀ خدایان، بزرگ ترین خدایشان یعنی ژوپیتر قرار داشته که آب باران و نور آفتاب در دست او بود. در اساطیر رومیان، ژوپیتر خدای خدایان است. پس از آن که دولت روم تشکیل شد و سازمان های اجتماعی در زمان امپراتوری روم توسعه یافت، دین رومیان به شکلی منظم و مرتب در آمد. ارواح، صورت خدایان گرفتند و برای هر یک از آن ها افراد خاص روحانی معین شدند. مذهب رومیان باستان به دین نوما معروف است و آن نوعی از آنیمیزم بدوی می باشد و بسیار نزدیک به سحر و تابوئیزم است که مشتمل بریک رشته اوراد و افسون ها و تابوها و غیب گویی ها می باشد. نوما یعنی روح که رومیان برای هر چیز، از آدمی، نبات، جانور، جماد، چشمه سار، رودخانه و اجاق و غیره روحی را تصور می کرده اند که بعضی از آن ها ارواح طیبه و خیر و بعضی خبیثه و شریر بوده اند. این ارواح که بعدها جنبۀ الوهیت به خود گرفتند، طبیعت مبهم و نامشخصی داشته اند ولی بعدها هر یک دارای شخصیتی شدند و برای آن ها جلوۀ انسانی یا غیر انسانی قائل نشده و یا زاد و ولد نداشتند و برخلاف یونانیان، در میتولوژی رومی، برای ارواح، افسانه و اسطوره نتراشیده بودند. در اساطیر رومیان قدیم پرستش پهلوانان دیده نمی شود و از قصۀ خلقت عالم و زندگی پس از مرگ سخنی در میان نیست و از خدایان خود اشکال مشخصی در ذهن خود تصور نمی کردند تا آن را بر روی سنگ ها و یا ظروف نقش کنند و این صورت ذهنی موهوم برای پیکر و شکل خدایان در زمان های بعد به تقلید از یونانی ها در آن ها شکل گرفت.
بايد اذعان نمود كه خدايان و اسطوره هاي بی شماری در روم وجود داشتند كه بسياری از آن ها بومی بودند و بعضی از آن ها مانند میتراییسم از خارج وارد شده بودند. نقد جدی بر اين باور از آن جهت است که ادعا می شود که مسیحیت در سه قرن ابتدايی خود، از تمام نمادها و آيين ها و جشن های میتراییسم ايرانی در روم استفاده نموده است، در حالی كه اول از همه میتراییسم تفكر حاكم بر روم نبوده و اقليت ناچيزی را در آنجا شامل می شده و دوم این که میتراییسم روم با میتراییسم ايران و هند بسیار متفاوت بوده است.
٤) مسيحيت و ميترايیسم
ميترا پرستی یا آئین مهر، آئینی بود که بر پایۀ پرستش «میترا» (در پارسی میانه «مهر») ایزد ایران باستان و ایزد عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. نوع تغيير يافتۀ این آیین بعدها به صورت آیین رازوَری در امپراتوری روم ترویج یافت و در طول سدههای دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا گسترده شده بود و خدای آن «میتراس» (معادل یونانی میترا) نام داشت. رومیان از این آیین با عنوان «رازهای میتراس» و یا «رازهای پارسیان» یاد میکردند، ولی امروزه محققان آن را میتراییسم می نامند.
– روايت تولد میترا
روايت شده كه ميترا از دل سنگی درون غاری به دنیا میآید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیر و کمان در دست اوست. برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم میدانند. میترا به هنگام تولد کُرهای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایرۀ بروج گرفته است. گفته می شود که او برای مبارزه با گاو آمده است. این گاو، گاو هرمز (اهورامزدا) است که متيرا آن را می گیرد و با خنجری به گردن او میزند. خونی که از گاو بیرون میآید، شکل مار به خود میگیرد و حیات زندگانی را رقم میزند. اما به طور دقیق این طور می توان گفت که پس از رسیدن به غار، میترا گاو را بر زمین میزند و بر پشت آن مینشیند و چاقوی خود را بر کتف گاو فرو میکند. در این هنگام سگ و مار برای لیسیدن خون و عقرب برای نیش زدن بیضۀ گاو می آیند. سگ نشان پاسداری، مار نشان زندگی و عقرب نماد اهریمن است که میخواهد منی گاو را آلوده کند. از محل زخم گاو، سه خوشۀ گندم و نهال تاک در میآیند. این گاو ،گاوی است که “اورمزد” خدای بزرگ آفریده تا بدین وسیله بركت ایزدی خود را به فرزندانش منتقل کند. در روایات و متون کهن ایرانی آمده است از آن جا که میترا ایزد لطف و رحمت است، پس از قربانی کردن گاو، سهم خود از خون گاو (فر اورمزدی) را به روی زمین میپاشد و از آن نوروز و رستاخیز طبیعت پدید میآید. بیش از پانصد تمثال میتراس در حال سلاخی گاو یافت شده است. یکی از کهنترین نقش برجستههای مربوط به آن (در حدود ۱۶۰–۱۷۰ میلادی) در موزهٔ هنر سینسیناتی به نمایش گذاشته شده است. در دو طرف تندیسهای گاوکُشی، پیکرههای دو انسانِ ایستاده به تصویرکشیده شده است: در یک سمت، کاوتس ایستاده که مشعل خود را بلند کرده و در سمت دیگر کاوتوپاتس ایستاده که مشعل خود را سرازیر نگه داشته است. “فرانس کومون” این دو را نشانهٔ طلوع خورشید در صبح و فرو رفتن آن در وقت غروب تفسیر کرده است. “راجر بک” ترجیح میدهد که کاوتس را خورشید در حال حرکت به سمت شمال در فصل بهار و کاوتوپاتس را خورشید در حال حرکت به سمت جنوب در فصل پاییز، تفسیر کند. او نتیجهگیری میکند که: «اگر این فرضیه درست باشد، این مشعل داران آن گونه که “کومون” میاندیشد، تجلی میتراس، خدای خورشید، در بهار و پاییز نیستند، بلکه همراهان فصلی او در آن دو فصل از سال هستند. ميتراپرستان هنگامی که در مهرابه جمع میشدند گاوی را قربانی میکردند. گوشت این حیوان را کباب میکردند و خون آن را در جامی در زیر مهراب میریختند. این خون را با شیرۀ هوم و شراب مخلوط میکردند و به آن آب حیات میگفتند. این آب مقدس را در جامهای مخصوص به نام دوستکامی میریختند و حاضران آن را به همراه کباب و نان میخوردند. سپس سرودهایی در سپاس از مهر میخواندند. در مهرابهها شمع و آتش روشن میکردند. “فرانس کومون” محقق بلژیکی، در آغاز سدهٔ بیستم میلادی پژوهشهای میترایی را پایهگذاری و نخستین مجموعهٔ جامع فعالیت های تاریخی میترایی را گرد آوری نمود. تفسیر وی از بخش عظیمی از این فعالیت های تاریخی هنوز هم در همین سده، معتبر می باشد. “کومون” معتقد بود که مهرپرستی به طور مستقیم از دین زرتشتی پارسیان و در نتیجهٔ فعالیت مغان در آسیای صغیر پدید آمده است و سرانجام این که پدران کلیسا اعتقاد داشتند که مهرپرستی، دینی پارسی و میتراس خدایی پارسی است و تعدادی از واژههای مربوط به این آیین (پرسس، کاوتس، کاوتوپاتس، نامَه) پیشینهٔ ایرانی دارند. “کومون” سمبل اصلی این آیین، یعنی تندیس گاوکُشی را بر خلاف پیش زمینهٔ ثنویت گرایانهٔ دین زرتشت تفسیر کرده است. “کومون” بر اساس روایت خلقت دین زرتشت متأخر در بندهشن، اقدام میترا به کشتن گاو نر را عملی از نوع خلقت تفسیر کرده و مار و عقرب را آفریدههای شریر دانسته است. با خواندن مطالب فوق چه تأثيری از این اسطوره بر محتوای هدفمند عهد جدید مشاهده می کنید؟ آيا جمع شدن در مهرابه به مانند مسيحيان يا قربانی كردن در این آيين های پرستشی و خوردن چيزی كه در بالا ذکر شد، را می توان به محتوای عشاء ربانی (شام خداوند یا شام آخر)، حتی به مقدار کمی شبيه دانست؟
آیین میترایسم در امپراتوری روم آیینی مردانه بود و گرويدن به آن مراسم و مناسكی داشت كه با محتوای مسيحيت کاملاً در تضاد است. هر چند می توان بين آيين های مختلف تا حد بسیار کمی شباهت هایی یافت.
دانشجوی كتاب مقدس بايد ميان يك تجربۀ دينی و اسطوره ها، مرز بندی دقيقی داشته باشد.
ميترايیسم يك تفكر اسطوره ای است که از میتولوژی سرچشمه می گيرد. تفكر اسطوره ای و متيولوژی زمان را مانند دايره ای بسته می نگرد. يعنی به این صورت که جهان آغاز و پایانی دارد در حالی که در جهانبينی کتاب مقدس، زمان محدود نيست.
در تفكر عهد جديد كلمه انسان شد در حالی که در تفكر اسطوره ای و ميتولوژی آنچه اهميت دارد ميتوس است و ميتوس همان حكايتی است كه نقل می شود ولی لوگوس تجسم نمی يابد. واژۀ ميتولوژی كه در فارسی اسطوره شناسی ترجمه می شود از همين واژۀ ميتوس گرفته شده است. در ميتوس زمان كيفی است. اصولاً تفكر ميتولوژيك كه ميترايیسم هم جزئی از آن است، چند مشخصه دارد كه آن را از الهيات كتاب مقدسی متمایز می سازد. تفكر اسطوره ای اعتقاد به خدايان متعدد دارد در حالی که تفكر كتاب مقدس بر پايۀ يك خدا با سه شخصيت متمركز شده (اين تفكر هيچ شباهتی به اديان سامی ندارد چرا كه خدای كتاب مقدس در نوع خود منحصر به فرد است و در هيچ جا جز كتاب مقدس يافت نمی شود). دوم اينكه درك تفكر اسطوره ای از زمان، يك درك كيفی می باشد كه معتقد است بين مكان حادثه، خود حادثه و موجودی كه درآن مكان قرار گرفته نسبتی جادويی و رمز آميز وجود دارد. نكتۀ اصلی دراين بررسی اين است: دربارۀ آيين متيرا درقلمرو امپراتوری روم نوشته ای در دست نيست كه بتوان آن را دقیقاً بررسی نمود. اطلاعاتی را كه ميترا پژوهان بدست آورده اند بيشتر بر روی كنده كاری ها، شمايل ها و ديواره ها بوده درحالی كه درهمان قرن اول تمام كتاب های عهد جديد نوشته و به اتمام رسیده بود و با در نظر گرفتن این که مسيحيت غير قانونی بود اما ميترايیسم از قرن چهارم به بعد غير قانونی اعلام شد.
٥) سؤال اين است که چگونه، از چه زمانی و توسط چه كسی اين ايده مطرح شد كه آيين ميترايیسم بر مسيحيت اثر گذار بوده و آيا این نظريه هم چنان باقی است يا این که اعتبار و ارزش خود را از دست داده است؟
در پاسخ به اين سؤال بايدگفت اين نزاع ابتدا به وسيلۀ يكی از پدران كليسا یعنی “ژوستين” در قرن دوم شروع شد. “ژوستين” ميترايسم روم را شكل تحريف شده ای از مسيحيت می ديد تا اينكه در قرن نوزدهم ميلادی “فرانس كومون” باستان شناس و واژه شناس بلژيكی كه به پدر پژوهش مدرن متيرايیسم شهرت يافت، معتقد بود كه هر دو آيين مسيحيت و متيرايسم پايگاه شرقی دارند و در چهار قرن اول، مبارزۀ سختی بين آن ها درگرفت و سرانجام با پيروزی مسيحيت بر ميترايیسم، اين آيينِ ايران-هندی متوقف شد.
پايه های تفكر “فرانس كومون” وساير ميتراپژوهان به شباهت های بين مسيحيت و ميترايیسم در آيين های عبادی می باشد. به عنوان مثال آيين های ميترايیسم در سرداب شكل گرفت و مسيحيان هم در سرداب ها جمع می شدند. همچنین مراسم تطهير و تعميد و خواندن سرود دسته جمعی، در هردوی آن ها وجود داشت. بايستی اذعان داشت که اين شباهت ها تنها در ميترايیسم نيست بلكه درآيين های بسياری وجود داشته. دركتاب مقدس برخلاف آیین ها و اساطیر باستانی تعميد و تطهير از نظر شكل و فرم، هدف نيست. آن چه مسيحيت را با اين آيين ها متفاوت می سازد آن است که اين سمبل ها و نمادها؛ وسیله ای هستند که نجات انسان توسط عيسای مسيح را توضيح می دهند. البته بايد اعتراف كرد در طول تاريخ كليسا چه بسيار بدعت های پرستشی به مسيحيت اضافه شده كه ارتباطی با كلام خدا ندارد. اما تعابیر و ایدههای “فرانس كومون” مبنی بر مشتق شدن میتراییسم روم از میترا در آیین مزدك ایران و برخی از تعابیر او درمورد برگرفته شدن مفاهیم مسیحیت از میترایسم از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد به شدت مورد انتقاد و بازبینی قرار گرفته است و اکنون به یکی از مسائل بسیار بحث برانگیز در زمینۀ پژوهش ادیان در دنیای روم و یونان باستان تبدیل گشته است. چنانکه ریچارد گوردون باستانشناس و میتراپژوه عضو «دومین سمينار میتراپژوهی در ١٩٧٥تهران» دربارهٔ پیدایش و تکامل میتراییسم رومی، چنین مینویسد: “آنچه منطقی به نظر میآید آن است که میتراییسم، دستِکم به شکل تکامل یافتهاش، تا پیش از اواسطِ قرن دوم میلادی وجودِ خارجی نداشته است”. پرفسور Edwin M. Yamauchi تاریخ شناس، الاهی دان ومیتراپژوه معاصر و از اعضای «دومین همایش میتراپژوهی» هم در اینباره مینویسد: «تقریباً هیچ شواهدی مبنی بر وجود میتراییسم در غرب، مگر تا زمانی خیلی بعد از مسیحیت، وجود ندارد و این زمان خیلی دیرتر از آن است که بتوانیم شکلگیری مسیحیت را تحت تأثیر میتراییسم بدانیم.» “رونالد نش” در کتاب انجیل و یونانیان (The Gospel and the Greeks) دراینباره چنین مینویسد: «شکوفایی میتراییسم هنگامی رخ داد که از تاریخ اتمام متون اصلی عهدجدید مدت ها گذشته بود؛ هنگامی که برای تأثیرگذاری بر مسیحیتِ قرن اول خیلی دیر شده بود». نخستین اقدام برای بنیان نهادن مجموعۀ عهد جدید، در حدود سال ۱۵۰ پس از میلاد صورت گرفته است. در حالی که اوج میترايیسم در روم در قرن سوم می باشد. همچنین Edwin M. Yamauchi از مراجع آکادمیک در زمینهٔ میتراییسم طی مصاحبهای با “Lee Strobel” (روزنامهنگار مجلۀ شیکاگو تریبون)، دربارهٔ تاریخچۀ حضور میتراییسم در غرب و تأثیر آن بر مسیحیت، معتقد است که بیشتر آن چه دربارهٔ میتراییسم منتشر شده بر پایهٔ تئوریهای “فرانس كومون” میباشد. کومون در سال ۱۹۰۳ کتابِ مشهورش “رازهای مِهرها” (Mysteries of Mithras) را منتشر ساخت. این اثر او موجب شد تا «مرکز پژوهشی تاریخ ِادیانْ»، مسیحیتِ نوخاسته (در قرن نخستین میلادی) را تحت تأثیر میتراییسم انگارد. در دههٔ ۱۹۷۰ در دومین همایش میتراپژوهی که در تهران برگزار گردید، برخی محققین به انتقاد از “کومون” پرداختند.”ریچارد گوردون” انگلیسی و برخی دیگر به این نتیجه رسیدند که شواهد موجود، نظریۀ “فرانس كومون” را تأیید نمی کند. تفاسیر و تحلیلهای وی امروزه مورد بررسی قرار گرفتهاند و تمام نکات مهم آن ها مردود اعلام شدهاند. به عقیدۀ این محققان برخلافِ آنچه “كومون” به آن باور داشت، هرچند که میترا خدایی ایرانی بوده و شواهد مربوط به ستایش آن به قرن چهاردهم پیش از میلاد میرسد، اما تقریباً هیچ شاهدی مبنی بر وجود این دین در غرب مگر مدت ها بعد از مسیحیت وجود ندارد، لذا نمی توانسته بر مسیحیت تأثیر گذار بوده باشد. از جمله تفاوتهای مسیحیت و آیین میتراییسم، چندخداباوری و دوآلیسم میتراییسم، عدم حضور زن در مراسم این دین، جنگاوری میترا، بهدنیا آمدن وی از سنگ به شکل مردی بالغ و دیگر مناسک مربوط به این دین، مرموز و غیر كتاب مقدسی است. بايد به این نیز اشاره کرد که از نظر آكادميك و باستان شناسی نظريات و انديشه های “فرانس كومون” مورد ترديد قرار گرفته است.
٦) اسطوره وتعريف لغوی آن
این واژه که در فارسی به آن «افسانه» می گویند ولی جمع شکستهٔ عربی آن یعنی «اساطیر» بیشتر بکار میرود و ریشه ای هندواروپایی دارد. همچنین در زبانهای هند و اروپایی نیز مشتقاتی دارد. در سانسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در زبان فرانسوی Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود. واژهٔ «اسطوره» واژهای برگرفته از زبان عربی می باشد و «الاسطوره و «الاسطیره»، در زبان عرب به معنای روایت و حدیثی است که حقیقت ندارد. این واژهٔ عربی نیز، برگرفته از اصل یونانی historia ( به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ) می باشد که از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت اول آن یعنی histor یا –history، به معنای داور، و پسوند –ia ، به معنای دیدن است. واژههای لاتینی Vidēre، به معنای دیدن، یونانی idenai، به معنای دانستن، سانسکریت vidyā و اوستا vaēdya، به معنای دانش، و فارسی «نوید» به معنای خبر خوش، مژده و بشارت، با واژۀ فوق همریشه می باشند. همچنین ریشهٔ هند و اروپایی نخستین این واژههای خویشاوند vid– می باشد. در زبانهای اروپایی، واژهٔ myth در انگلیسی و فرانسه myth و mythe در آلمانی، از نظر محتوای معنایی، برابرِ واژهٔ اسطوره و حالت جمع آن ها، برابر واژهٔ اساطیر در زبان پارسیاست. واژهٔ myth برگرفته از اصل یونانی mouth، به معنای سخن و افسانه است و با دو واژهٔ فارسی «مُسْتْ «و «مویه»، همریشه میباشد.
٧) اسطوره در الاهيات مسيحی
رابطۀ اسطوره را در الاهيات مسيحی می توان در سه ديدگاه مشاهده نمود:
*ديدگاه اسطوره ستيز: اين ديد گاه اعتقاد دارد كه اسطوره و میتولوژی با پيام های اخلاقی كتاب مقدس در تضاد است. مكتب عقل گرايی و استفادۀ نادرست از علوم نقد كتاب مقدس، ديدگاه ليبرالی درالاهيات را پدید آورد. و”آلبرت شوايتزر” در كتاب خود به نام “در جستجوی تاريخی” در سال ١٩٠٦به این موضوعات پرداخته و نتيحه گيری او بود كه غالب آن ها انعكاسی از نظریات خود نويسنده است. اما برای پایان دادن به این نظریه ها در رابطه با مسيحيت در اروپا، دو مكتب به وجود آمد. اولی به وسيله” شلایر ماخر” ودومی “البرخت ريچل” بود كه در مباحثات جداگانه به آن ها خواهيم پرداخت.
در مسيحيت كاتوليك هم كسانی بودند كه مخالف رابطۀ مسيحيت و اسطوره بودند، از جمله “جان ای هارن” و “كار اف اچ هنری” الاهی دان “اوانجليك” (انجیلی) می باشند.
*دیدگاه اسطوره پذير: دراين نگرش، الاهی دانان از اين كه داستان های كتاب مقدس همراه با اسطوره باشد، هيچ مشكلی نمی بينند، چرا كه آن ها چنین باور دارند كه تمام كلام خدا الهامی است که به زبان انسان نوشته شده است.
“جی آر آر تالكين” استاد دانشگاه آكسفورد و خالق مجموعۀ داستانی “ارباب حلقه ها” به عنوان يك كاتوليك معتقد، علاقۀ زيادی به اسطوره داشت و رابطۀ مسيحيت و اسطوره را با اين جمله توضیح می دهد: “اساطير حقيقت خدا را نشان می دهند.” او در شعری بنام “ميثو پويا” ” mythopoeio ” اسطوره را طرح اوليۀ آفرينش می نامد.
دراين رده می توان “سی.اس.لوييس” را نام برد كه با داستان های خود در كتاب ماجراهای “نارنيا” كه شامل هفت كتاب مستقل است، با نماد و سمبل های خود بازتاب اسطوره ها را نشان می دهد.
*ديده گاه اسطوره زدا: اين ديده گاه اولين بار در ميان الاهی دانان مسيحی مطرح شد. “رودلف بولتمان” با انتشار مقالۀ “انجيل و اسطوره” درسال ١٩٤٥ ايدۀ اسطوره زدايی را مطرح نمود.
بولتمان اسطوره را نمادین می خواند. وی چنین اعتقاد داشت كه بايد از بطن اسطوره های كتاب مقدس معنای حقيقی آن ها را استخراج کنیم. او اصرار داشت که معنايی درون كتاب مقدس نهفته شده كه در قالب و به زبان اسطوره برای ما از گذشتگان به جا مانده است.
٨) نظريۀ اسطوره زدايی بولتمان در الاهيات مسيحی
اسطوره همواره معضل پيچيده ای برای دانشمندان كتاب مقدس بوده. برخی از دانشمندان كتاب مقدس به اين نتيجه رسيدند كه مطالب عهد جديد تحت تأثير اساطير قرار گرفته اند و اين امر در موضوعات مربوط به مسيح شناسی و كليسای اوليه وجود دارد. الاهی دانان ليبرال در برابر اين كشفيات به اين صورت عكس العمل نشان داده بودند: “بايد اساطير را از عهد جديد جدا كرد تا حقایق ابدی آن ها معلوم شود”. “بولتمان” چنين ديدگاهی را نپذيرفت و گفت اگر بخواهيم اساطير را از عهد جديد جدا كنیم كريگما يا پيام نجات را که پيام حقيقی عيسای مسيح است، از دست خواهيم داد. بولتمان چنين بيان می دارد كه الاهيات ليبرال با ناديده شمردن اسطوره، كريگمای كتاب مقدس را از بين برده است. آن چه مورد تأكيد بولتمان قرار داشت جدا شدن اسطوره از عهد جديد نبود بلكه تفسير و تعريف جديدی از اسطوره می باشد. او اسطوره را چنين تعريف كرد: “اسطوره عبارت است از تفكری نوين”. ولی با توجه به جهت گيری خود به سوی علوم طبيعی، عملاً آن را كنارگذاشته است .به عنوان مثال طبق نظر بولمتان در اسطوره زدايی، درك مناسبی از واژگان اسطوره ای وجود دارد. بولتمان چنين استدلال می كند كه طرح اسطوره زدايی از اين جهت مناسب و معقول است كه باعث می شود انجيل راحت تر بتواند انسان امروز را مورد خطاب قرار دهد. در واقع این موضوع که هر كس پيام انجيل را می شنود به طور زنده و وجودی (اگزيستانسيالی)،با خدای زنده روبرو می شود. برای بولتمان این امر حائز اهمیت بود و به طور خلاصه اسطوره زدايی بولتمان، ملاقات ما را با خدای زنده آسان می كند و اين به معنی حذف اسطوره نيست. بولتمان اشاره می كند كه اسطوره زدايی قبلاً در كتاب مقدس شروع شده است، چون در خود عهد جديد بخصوص در مطالب پولس و يوحنای رسول شاهد نشو و نمای اسطوره زدايی هستيم.
٩) نتيجه گیری و پايان:
و در آخر این که مطالب بیان شده دليلی بر تأیید و اثبات این ادعا نمی باشد، بلكه اثباتی است بر اين كه ما هم مثل شما دنبال حقيقت بوديم ولی بررسی های بیشتر در وقت و حوصلۀ این مقاله نمی گنجد. چرا كه می دانم شما هم در جستجوی حقيقت هستيد و اين حقيقت است كه ما را آزاد می کند. حقيقتی كه با دانش بیشتر از آن، از خود بیشتر رها می شويم. برای اين حقيقت يعنی عيسی مسيح و كلام زندۀ او خدا را شكر می كنيم.
نوشتۀ علی خيرانديش اوت ٢٠١٧ فرانسه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |