آیا قرآن کلام خداست؟ فصل دوم- راه حل احتمالی برای منشاء قرآن (مقالۀ هجدهم)
4) یک راه حل احتمالی
اسلام به ما می گوید که وحی و مکاشفات قرآن، توسط محمد دریافت شده است و توسط زید بن ثابت، بین سال های 646 تا 650 پس از میلاد، تحت حمایت و رهنمون های خلیفۀ سوم، عثمان، به صورت نهایی نوشته شده است. تاریخ شناسان در پاسخ به این ادعای سنت مسلمانان، دو موضع دارند.
گروه اول که توسط تاریخ شناسی به نام جان برتون پشتیبانی می شوند، تا حدی با حدیث مسلمانان موافقند و ادعا می کنند که قرآن در طول زندگی محمد یا بلافاصله بعد از آن گردآوری شده است. برتون در دفاع از این موضع، از متون فقهی برای تاریخ گذاری قرآن پیرامون زندگی پیامبر استفاده می کند. با این وجود، تعداد کمی در غرب وجود دارند که با برتون موافق هستند. افراد بسیاری نظریۀ او را کاملاً غیر منطقی می دانند، زیرا متون کتبی اندکی وجود دارد که بتواند اساس و مبنای هر گونه نتیجه گیری، قطعی باشد.
موضع دوم، در مقابل سنت مسلمانان است و بیش از همه از سوی جان وانسبرو، از دانشکده مطالعات آفریقایی و شرقی (دانشگاه لندن) پشتیبانی می شود. او برای نتیجه گیری خود از تجزیه و تحلیلی مشابه با تحلیل انتقادی کتاب مقدس استفاده می کند. وانسبرو معتقد است که قرآن، با تمام شناختی که از اشکالات ساختاری و ادبی آن سراغ داریم، نمی توانست تا 800 سال بعد از میلاد مسیح وجود داشته باشد. او می گوید «قرآن متنی نیست که از طریق یک فرد به جهان ارائه شود، بلکه شامل کار نویسندگان مختلفی از حدود قرن نهم است».
وانسبرو این ادعای خود را تعمیم می دهد و ابراز می دارد که کل مجموعۀ آثار اولیۀ اسلامی، مجموعه ای از گزارشات تاریخی نیست که تاریخ شناسان بتوانند آن را مطالعه کنند، زیرا دارای شکلی از نوشتار است که زمینۀ تاریخی خاص خود را دارد». به عبارت دیگر، این تاریخ با داشتن نقشۀ قبلی در ذهن به نگارش در آمده است. بنابراین، اگر چه این مکتوبات خود را معاصر با حوادثی نشان می دهد که در حال توصیف آن است، در واقع همانطور که قبلاً اشاره کردیم، متعلق به دوره ای پس از وقوع رویدادها هستند که نشان می دهد آن ها مطابق تفسیرهای بعدی نوشته شده اند تا با ویژگی های زمانی که به نگارش در آمده اند مطابقت داشته باشد. این سوال که آیا «رگه هایی از حقیقت» وجود دارد یا نه، یکی از موضوعات مهم است. حتی اگر اعتراف کنیم که «هسته ای» از حقیقت تاریخی وجود دارد، تشخیص آن تقریباً غیر ممکن است. وانسبرو ادعا می کند که قرآن، تفسیر و سیره، هر سه مؤلفه های تاریخ اسلامی است که به نقش خدا در هدایت امور دنیوی بشریت، به ویژه در زمان زندگی محمد اشاره دارد.
او استدلال می کند که ما نمی دانیم و احتمالاً هرگز نخواهیم فهمید که واقعاً چه اتفاقی افتاده است. آنچه می توانیم بفهمیم این است که آنچه مردم پس از این دوره، معتقدند که اتفاق افتاده، در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است. او بیان می دارد که تاریخ اسلامی برای یک هویت مذهبی خاص عرب شکل گرفته است.
این کار با استفاده و اقتباس از ایده ها و داستان هایی از مجموعه ای نامعتبر از مضامین مذهبی دین یهود و مسیحیت انجام گرفته است، که می توان شروع این کار را در قرن هفتم عربستان دانست. وانسبرو به شواهدی در قرآن اشاره می کند که به استخراج از زمینه های یهودی-مسیحی اشاره دارد: برای مثال، خط نبوی که به خاتم پیامبران ختم می شود، ترتیب کتب آسمانی و مفهوم جوامع نابود شده و موضوعات روایی رایج. اگر تحلیل وانسبرو صحت داشته باشد، تلقی قرآن به عنوان یک منبع دقیق برای اسلام، یا منبعی برای احادیث مسلمان دشوار است. به ویژه در سایۀ این واقعیت که به تاریخی ماقبل خود احادیث بر می گردد. در حالی که تاریخ قرآن یک عامل بازدارندۀ اساسی برای اصالتش است، اما به هیچ وجه تنها مورد مشکل دار نیست.
در پاسخ، مفسرین مسلمان بسیاری وجود دارند که ادعا دارند حضور مستمر افراد متعددی که قرآن را به طور کامل به خاطر می سپردند، موجب حفظ اعتبار آن شده است. به این افراد حافظ می گفتند. آن ها مخازن قرآن بودند که در صورت بروز هر گونه پرسش، مؤلفین بعدی می توانستند به آن ها رجوع کنند.
امروزه حافظان بسیاری در خاورمیانه و آسیا زندگی می کنند (حتی یکی از آن ها در دانشکدۀ مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن تحصیل می کند). می توانیم با مراجعه به قرآن های مکتوبی که در اختیار داریم اطمینان حاصل کنیم که آیا این حافظان، قرآن را به درستی حفظ کرده اند یا خیر. اما گردآورندگان قبلی برای حصول اطمینان از صحت گفته های حافظان خود به چه و کجا مراجعه می کردند؟ مدارک آن ها چه بوده است؟
اساساً ما با همان مشکلی مواجه می شویم که در بخش قبلی در مورد آن صحبت کردیم. حافظان نخستین باید اسنادی می داشتند تا از روی آن ها قرآن را به خاطر بسپارند، چرا که اعتبار هر حافظ قرآن، برخاسته از شباهت تلاوت او با سند مورد ادعای او است؛ نه بر عکس. آیا این اسناد هرگز وجود داشته اند؟ اگر حافظ قرآن، آنچه را که از دیگران می شنیده است، به عنوان سنت شفاهی به خاطر می سپرده است، بنابراین بازخوانی و بازگویی آنان حتی مورد ظن بیشتری قرار می گیرد، زیرا سنت شفاهی و به ویژه سنت شفاهی مذهبی، ذاتاً مستعد اغراق و آرایش و در نتیجه انحراف است.
بنابراین با اشکالات داخلی قرآن چه باید کرد؟ چگونه می توان اشکالات ساختاری و ادبی و همچنین روایات جعلی و ویژگی های علمی که به صفحات آن راه پیدا کرده اند را توضیح داد؟ به نظر می رسد که این اشکالات از تألیف الهی دور است و به یک سناریوی محتمل تر اشاره دارد و آن این است که قرآن چیزی بیش از مجموعۀ منابع مختلفی نیست که از مکتوبات پیرامونش، قصه های عامیانه یا سنت های شفاهی آن زمان گرفته شده است و به طور تصادفی توسط مؤلفین ناآگاه بعدی به آن ورود پیدا کرده است. به دلیل تردیدپذیر بودن قدمت قرآن، این واقعیت که هیچ سند قابل توجهی قبل از سال 750 میلادی وجود ندارد و به دلیل منابع پراکنده ای که قرآن مطالب خود را از آن ها گرفته است، همچین کاربرد خاص عربی آن، لازم است که از آن به عنوان منبع اصالت و اعتبار خود استفاده نکنیم. اساساً ما با مطالب اولیۀ اسلامیِ اندکی روبرو هستیم که می توان با استفاده از آن ها هر گونه اصالت و اعتباری را برای قرآن و یا منشاء اسلام ترسیم کرد. پس اگر هم در مورد روایات و هم در مورد قرآن تردید و ظنی وجود دارد، از کجا می توان منشاء واقعی اسلام را یافت؟
متن مناظرات دکتر جی اسمیت (کاری از چوب مینیستری)
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |