آیا در زندگی خود تعادل داریم؟
آیا در زندگی خود تعادل داریم؟
بیشتر زمان زندگیم صرفِ این شد که چیکار کنم تا مردم ازم راضی باشن.
هیچوقت یادم نمیره؛
با دکترها مثل دکتر رفتار کردم، با آدمهای مذهبی، مذهبیوار رفتار کردم، با خرابکارا، خرابکاری میکردم و چشمتون روز بد نبینه، هرکسی که هر چی میگفت، میپذیرفتم و باهاش هم رأی و همشکل میشدم.
یه بار تو یه جمعی داشتن از همه نظرخواهی میکردن که رسیدن به من. بدون این که نظر منو بخوان از من رد شدن و به نفر بعدی رسیدن و از اون سوال کردن.
گفتم صبر کنید، صبر کنید. چرا از من نظر نپرسیدید؟
یکی از تو جمع داد زد و گفت: تو که همیشه با ما هم نظری. پس دیگه ازت چیزی نمیپرسیم. همه خندیدن. راستش اونجا خودمم چارهای بجز خنده نداشتم.
همون شب موقعی که میخواستم بخوابم، به اتفاقی که افتاده بود خیلی فکر کردم. فکر کردم که چرا من اخلاقم اینطوره؟
بعد از کلی فکر و دعا، متوجه شدم که یه عمره برای راضی نگه داشتن مردم و از ترس از دست دادن آدمها باهاشون همشکل میشم.
راستش از اینکه بیشتر عمرم رو صرفِ راضی نگه داشتن آدمها کردم بودم، خیلی ناراحت بودم.
اون شب تصمیم گرفتم که درست باشم. تصمیم گرفتم یاد بگیرم که هرگز برای راضی نگه داشتن مردم، شبیه اونها نشم، هرچند ممکنه تبعاتی داشته باشه.
یه مدت یاد گرفتم که باید خدا از آدم راضی باشه. خیلی تلاش کردم که خدا رو هم راضی نگه دارم. این بار خیلی به مردم اهمیت نمیدادم و نظرشون برام مهم نبود وتلاش میکردم همشکل با آدمها و هم رای اونها نشم.
یه مدت که گذشت دیدم همه آدمهای زندگیمو از دست دادم و کسی دور و برم نیست.
همون شب موقع خواب، دوباره بعد از کلی فکر و دعا، متوجه شدم که این جای کارم هم میلنگه.
متوجه شدم مثل یه نوار قلب شدم، یه روز بالا و یه روز پایین…
اونجا بود که فهمیدم، خوبه که زندگیم رو صرفِ هم رضایت خدا و هم خوشحالی مردم بکنم، البته بدون اینکه شبیه مردم بشم یا سعی کنم اونارو از خودم راضی نگه دارم.
اون چیزی که من تو زندگیم نداشتم، تعادل بود. باید بگم نداشتن تعادل تو هر قسمتی از زندگی، باعث میشه دور خودمون بچرخیم. میشیم مثل هواپیمایی که تا ته باند میره، ولی نمیتونه پرواز کنه. دوباره برمیگرده و میاد اول باند.
زمانی که به تعادل روحانی برسیم، مثل هواپیمایی هستیم که روی باند حرکت میکنه و ته باند اوج میگیره و میپره.
خود واقعیمون باشیم. خود واقعیِ ما، بهترین تصویر از خود ماست.
نوشتۀ: شبان پیام خراسانی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |