آیا آیین بهائیت، آیین الهی و آسمانی است؟
آیا آیین بهائیت، آیین الهی و آسمانی است؟
آیین بهائیت نسبت به یهودیت، مسیحیت و حتی اسلام، آیینی نوین محسوب می شود. شروع این آیین به سال 1844 میلادی و به کشور ایران که بستر بسیاری از وقایع مهم و اساسی تاریخ آیین بهائیت بوده، باز می گردد.
گرچه پیشینه آیین بهائیت، بعنوان شاخه یا فرقه جدید و جدا شده از اسلام شروع گردیده و از دامان شیعه و فرقه ی شیخیه و بابیه به جهان معرفی شد؛ ولی باید آن را به عنوان آیینی مستقل و جدا از اسلام و مذهب شیعه به حساب آورد.
جهت اطلاع شما عزیزان، فرقه شیخیه نام گروهی از مسلمانانی است که از شیخ احمد بن زین الدین احسائی پیروی میکنند. همچنین فرقه بابیه به فرقه ای گفته میشود که از سال 1259 هجری به رهبری علی محمد باب با حمایت جمعی از پیروان شیخیه در ایران پدید آمد. اعضای این جنبش در ادامه، پس از ایجاد شورش و ترور در چند شهر کشور و بدنبال اعدام علی محمد باب به سرزمینهای عثمانی تبعید شدند.
گرچه آیین بهائیت خود را یک دین و مذهب می داند، ولی به اعتقاد بسیاری، از آن جهت که آموزه های آن سهل و آسان است، این آیین را یک جنبش فلسفی و یا انسانگرا می دانند. در حقیقت چنین برداشتی نادرست و صحیح نیست؛ چرا که تاریخ نخستین دوره پیدایش بهائیت، باعث چنین تصور غلط و نادرستی در ذهنها گردیده است.
پیدایش این آیین به سال 1844 میلادی باز می گردد که شخصی بنام میرزا علی محمد شیرازی که خود از پیروان مذهب شیعه بود، خود را امام دوازدهم شیعیان نامید و به (باب) ملقب گردید. باب به همراه پیروانش که به عنوان بابیها شناخته می شدند، شروع به ترویج عقاید خود در مورد تغییرات اجتماعی و مذهبی نمودند. برای مثال، باب شدیداً حامی بهبود وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان بود. این دیدگاه که مخالف تعالیم اسلامی عصر خود بود، به عنوان عهد و میثاق برای پیروان این آیین جدید شناخته می شود. بر اساس این عهد و میثاق، مسئولیت هدایت و رهبری جامعه پس از بهاء الله ( به معنای شکوه خداوندی) به پسر ارشد او عبدالبهاء که به عنوان تبیین کننده و مفسر رسمی تعالیم و مرکز بهائیت بود، سپرده شد. بعد از آن به شخصی بنام شوقی افندی نوه عبدالبهاء به عنوان ولی الله و در نهایت همانطوری که بهاء الله تعیین نموده بود، به بیت العدل اعظم، یعنی شورای بین المللی جامعه بهائیت محول گردید. این شورا متشکل از یک جمع 9 نفره است، که اعضای آن هر 5 سال یک بار انتخاب می شوند .
بدنبال سوء قصد یکی از بابیها در سال 1853 میلادی، به جان شاه ایران، میرزا حسین به بغداد تبعید گردید و آزار و اذیت پیروان میرزا در ایران شدت گرفت. سرانجام بهاء الله و پیروانش بعد از سالها زندانی، به شهر عکا در اسرائیل تبعید شدند. وی در سال 1892 در شهر عکا در سن 75 سالگی درگذشت.
آرامگاه بهاءالله بنیانگذارآیین بهائیت، در بهجی در شمال شهر عکا در اسرائیل واقع شده است. آرامگاه بهاءالله قبله ومقدس ترین مکان برای بهائیان بوده و آنها هنگام خواندن نماز به این محل متوجه شده و به آن سمت نماز می خوانند. همچنین در دین بهائیت سه نماز روزانه وجود دارد که خواندن یکی از این سه واجب است. در این آیین نماز به صورت جماعت نهی شده است. تنها نماز میت، نمازی که برای مردگان خوانده میشود، به صورت جماعت برگزار میگردد.
در حال حاضر تنها یک شاخه اصلی در بهائیت وجود دارد. که بیش از هفت میلیون طرفدار دارد.
البته انشعاباتی دیگر همانند بهائیان اصلاح طلب، و بهائیان آزاد که هر دو انشعاب اعتقاد به جعلی بودن وصیت نامه عبدالبهاء (که در آن به موضوع انتصاب شوقی افندی پرداخته شده) را دارند، وجود دارند.
همچنین بهائیان ریمی، ( قابل ذکر است که رهبر این فرقه بنام جمشید معانی در سال 1970 ادعا نمود که او مظهر الله یا تجلی خداوند است.) که بر پایه اعتقاد صحیح نیازمند بیت العدل به ولی امر نیزهستند، وجود دارند. البته این شعبه ها به علت عدم پشتوانه رسانه ای و نیز عدم اعتقاد به ساختار تشکیلاتی، در حال حاضر وسعت تبلیغاتی بهائیان حیفایی را ندارند. البته باید متذکر شوم که اغلب بهائیان از بهاء الله به عبدالبهاء و از او به شوقی افندی و سپس به ایادیان امر الله و آنگاه به بیت العدل معتقد شده اند. فرقه هایی که از خط اصلی منشعب شده اند، معمولاً ناموفق بوده و نتوانسته اند طرفداران قابل توجهی به خویش جلب کنند.
تعلیم آیین بهائیت در مورد شناخت خدا مبهم است، زیرا این آیین معتقد است که خدا ذاتی ناشناختنی است.
عبدالبهاء، پسر ارشد بهاءالله معتقد است که، الوهیت خدا غیر قابل درک و از عقل انسان پوشیده است و رسیدن به درک الوهیت خدا ناممکن می باشد.
ولی سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که: اگر ذات خدا به هیچ وجه قابل شناخت نیست، چگونه بهائیان در مورد وجود این خدا به شناخت و معرفت دست یافته اند؟
همچنین آقای شوقی افندی ولیِ امر و سرپرست جامعه بهائیت، درآموزه خود در مورد مکاشفه خدا اینگونه تعلیم می دهد که، کلام خدا نمی تواند شکل نهایی و کامل داشته باشد. آنچه را که می توان از این تعلیم برداشت نمود این است که حقیقت دینی خدا مطلق نبوده و نسبی می باشد.
اصول اعتقادی بهاییان اعلام می نماید که انسانها توسط قدرت خود و تواناییهای ذهنی شان قادر به شناخت و درک خدا نیستند. آنها همچنین بر این باور هستند که، کلام نهایی کامل و غایی خدا وجود ندارد. به همین دلیل دراصلی که توسط بهاءاله بیان شده، اعتقاد بر این است که حقیقت دینی خدا مطلق نبوده، بلکه نسبی می باشد.
چنانچه به مفهوم مکاشفه که از سوی رهبر بهائیان بیان شده توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که، این اصل یک مفهوم متناقص می باشد؛ چون مفهوم گزاره مکاشفه خدا نسبی است که بعنوان مکاشفه الهی از سوی بهاء الله پذیرفته شده است. حال اگر گزاره نسبی باشد، پس دیگر حقیقت مطلق نیست و نمی توان به آن ایمان داشت. همچنین اگر بر گزاره نسبی بودن تأکید کنیم چنانکه بهاء الله اعلام می نماید، نادرست و ناصحیح خواهد بود. یعنی گوینده در واقع مکاشفه ای را که نسبی است، بیان می کند که باید آن را به عنوان حقیقت مطلق پذیرفت.
ولی ما مسیحیان، بر اساس اعتقاد و گفته های کلام خدا معتقد هستیم، خدا خویشتن را بشکل تدریجی در کتاب مقدس مکشوف نمود. این کشف در مسیح عیسی، با مکاشفه نهایی خدای آسمان ها و انسان به نقطه اوج و کمال خود می رسد. در رساله عبرانیان در عهد جدید، باب اول آیات اول و دوم چنین می گوید:
” خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بواسطه انبیاء به پدران ما تکلم نمود، در این ایام آخر با ما بواسطه پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها را آفرید.”
همینطور کلام خدا در کتاب مقدس می گوید که، عیسی مسیح با قیام خود از میان مردگان، حقیقت وجود خود را بعنوان خدای تجسم یافته اثبات کرده و خود را بر انسان مکشوف نموده است.
ولی بهائیت همانند قرآن و مسلمانان، تجسم خدا را غیر ممکن می داند. تعریفی که اسلام و بهاییت از قادر مطلق بودن خدا دارند، منافات کامل با قادر مطلق بودن خدا دارد؛ زیرا انسان برای تواناییهای خدا، حد و مرز تعیین می نماید که خدا در کجا و در چه حدی و چگونه می تواند کاری را انجام دهد و توان آنچه که تصورش برای انسان سخت است را ندارد. در حقیقت چنین عقیده ای، این را در ذهن تداعی می نماید که آنچه برای انسان قابل درک نیست، خداوند نیزاز عهده انجام آن بر نمی آید.
طبق اعتقاد بهائیان بازگشت مسیح، در شخص بهاء الله به تحقق پیوسته است. بهائیان در تلاش برای اثبات این موضوع، متون بسیاری را، همانند مفسرین اسلامی از کتاب مقدس به نفع خود نقل می نمایند. در پاسخ به ادعای پیروان این آیین باید گفت که، ملاک بازگشت مسیح از آسمان وهمینطور ویژگی های دیگری که در کتاب مکاشفه در مورد بازگشت مسیح ذکرگردیده در مورد بهاءالله صادق نیست. کلام خدا می گوید:
” اینک او (عیسی) با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید.”
سوالی که می توان از پیروان بهائیت پرسید این است که آیا آمدن بهاءالله بر ابرها را چه کسی دیده است؟
همین نکته کافیست که پیروان بهائیت به این نتیجه برسند که بازگشت مسیح عیسی در بهاءالله محقق نمی گردد. هیچ کدام از خصوصیاتی که کتاب مقدس بعنوان خصوصیات بازگشت مسیح ذکر می نماید در مورد بهاءالله صادق نبوده، بلکه مسیح عیسی در مورد چنین اشخاصی همچون بهاءالله به ما هشدار می دهد که:
” در آن روز بسا بنام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد آنگاه اگر کسی به شما گوید اینک مسیح در اینجا و یا در آنجاست باور نکنید.”
طبق پیشگویی بهاءالله و عبدالبهاء در سال 1913، پیروزی سریع معنویت و روحانیت بر مادیت اتفاق افتاده و همچینین صلح جهانی برقرار خواهد شد. عبدالبهاء اعلام کرد که این تحقق بسیار نزدیک بوده و در طی همین قرن یعنی قرن بیستم تحقق خواهد یافت. او در یکی از سخنرانیهای خود در ماه فوریه 1913 خطاب به گروهی از پیروان حکمت الهی چنین بیان نمود:
این قرن، قرن خورشید ایمان است. این قرن، قرن برقراری پادشاهی خدا بر زمین است و صلح جهانی برقرار خواهد شد. بار دیگر از وی سؤال شد که پس از پایان سال 1335 شمسی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ او پیشگویی نمود که صلح جهانی به شکلی فراگیر برقرار خواهد شد و زبانی جهانی رایج خواهد گشت که سوء تعبیرات و کج فهمی ها را از بین خواهد برد و آیین بهائیت در همه جا منتشر گشته و اتحاد و یگانگی بشریت تحقق می یابد.
سؤالی که در این میان پیش می آید این است: آیا جهان بعد از سال 1335 خورشیدی اتحاد و یگانگی و صلح را به چشم خود دید؟ وآیا اتحاد و یگانگی در بین همه ملل ایجاد گردید ؟ پاسخ این سؤال منفی است. تنها با نگاهی به تاریخ می توانیم به این حقیقت برسیم که این پیشگویی ناصحیح است.
چرا که برعکس پیشگویی رهبران بهائیت، در سال 1335 شمسی مصادف با سال 1956 میلادی در 29 اکتبر برای دو دهه، جنگی در خاورمیانه بین اعراب و اسرائیل بر سر کانال سوئز آغاز گردید. همچنین بار دیگر در سال 1967 بین اعراب و اسرائیل جنگی تمام عیار درگرفت که نقطه عطفی در تاریخ نظامی و سیاسی جهان است. این جنگ پیامدهای ناگواری داشت که بعد از پنجاه سال هنوز می توان آثار آن را در جهان مشاهده نمود. این فقط نمونه ای از مشکلات جهانی بعد از سال 1956 میلادی است که نفرت و بی اعتمادی در بین مردم بیشتر شده است.
رهبران بهائیت سعی کردند که از پیشگویی های کتاب مقدس به نفع خود و در راستای اهداف فرقه ای خود استفاده نمایند. استفاده بهائیت از کتاب مقدس در جهت دفاع از اصول الهیاتی و اعتقادیشان به شکل بسیار نادرست و ناموفق صورت گرفته است. از سوی دیگر نحوه استفاده بهاییان از کتاب مقدس، سطح و میزان تحقیقات آنها را از این کتاب و همینطور شخصیت درونیشان، مکشوف می سازد.
پیشگویی بهائیت در مورد برقراری پادشاهی ملکوت، شباهت زیادی به فرقه کاذب شاهدان یهوه دارد. رهبراین فرقه بنام چارلز تی راسل درهمان سال پیشگویی دروغینی در مورد پادشاهی خدا بر زمین و ظهور ثانویه عیسی نمود و ادعا کرد که عیسی مسیح در سال 1914 ظهور کرده است.
استفاده بهائیت همانند فرقه شاهدان یهوه از کتاب مقدس، مشروع و قانع کننده نمی باشد؛ چرا که تفسیر بهائیت از کتاب مقدس بشکلی نادرست و نابجا صورت گرفته است. لازم است که پیروان این آیین در زمینه تفسیر متون کتاب مقدس دانش لازم را اتخاذ نمایند. همچنین می بایست موضوع اینکه مدعی اند بهاءاله تجلی خدا درعصرحاضراست را با دقت بیشتری مورد تحقیق قراردهند؛ چرا که هیچ دلیل قانع کننده ای در این زمینه ارائه نمی دهند.
شاید در الهیات بهائیت به ظاهرعناصر جذابی وجود داشته باشد، ولی این آیین دارای انسجام درونی نبوده و با کتاب مقدس و مسیحیت هیچگونه تطبیقی ندارد. به جرأت می توان گفت خدایی را که بهائیت به پیروان خود معرفی می نماید، خدایی است که دچار یک بحران هویتی می باشد. با توجه به ادعای بهائیت درمورد اینکه همه مذاهب بزرگ حقیقت واحدی راتعلیم می دهند، تعالیم ایشان در مورد طبیعت خدا، نادرست و ناصحیح خواهد بود. اگر ادعای بهائیت را بپذیریم درحقیقت، درطبیعت خدا تعارضی لاینحل دیده خواهد شد. همچنین تأکید بهائیت به اینکه مذاهب بزرگ تجلی یک خدا هستند، نه تنها باعث وحدت جهانی نبوده، بلکه حتی هرج و مرج و آشفتگی بیشتری را نیز در جهان بوجود می آورد. زیرا با قبول اعتقادات ناصحیح و عبث ایشان، باید اصول منطقی و تعالیم صحیح را کنار گذاشت.
در انتها با ذکر آیه ای از کلام خدا شما را دعوت به تعمق بیشتر در این زمینه می نمایم:
” و در هیچ کس غیر از او (عیسی) نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان ما نجات بیابیم.” (کتاب اعمال رسولان باب 4 آیه 12)
منابع:
کتاب اقدس
اعتقادات اساسی بهائیان
ویکی پدیا
نویسنده: کشیش آبیلا یوحنا مارو
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
بهاییا را صهیونیستها درست کردند مگر نمیبینید مقرشان در حیفا اسراییل است.
بسیار بسیار عالی بود یک سوال دارم از شما آیا میتوانید کتابهای را که تاکنون نوشتید بمن معرفی کنید دوست دارم آنها را مطالعه کنم باز از شما تشکر میکنم برای نگارش شیوا و زیبا زیر سایه خدا باشید