چگونه شخص ماتم زده ای را تسلی دهیم؟ برگرفته از اشعیاء فصل 40
دنیای ما پر از انسانهای دلشکسته و ماتم زده و غمگین است. پر از انسانهای مایوس و نا امید و این دلشکستگان نیاز مبرمی به تسلی دارند(لوقا 4: 9-18). راستی آیا ما مسیحیان برای این دنیای غم زده، کلام تسلی بخش قوی ای داریم یا نه؟ وقتی میخواهیم یک بیوه زن یا معتاد یا شخص طلاق گرفته یا یتیمی را تسلی دهید ، چه پیغامی برای او دارید؟
آیا فقط امید خالی می دهید و حرف های زیبا می زنید یا پیغام شما آن چیزی است که خدا در نظر دارد؟
به یاد می آورم که شخصی تعریف می کرد که برای تسلی یک شخص که فرزند خود را از دست داده بود می خواست به خانه اش برود، اما هر چه فکر کرد، متوجه شد چیزی ندارد که به او بگوید. بالآخره پس از کشمکش های درونی بسیار به خانه آن شخص می رود. در لحظات اولیه چیزی برای گفتن نداشت. فقط به آنها نگاه می کرد و لبخند می زد و مدت کوتاهی این چنین گذشت و در نهایت برای خداحافظی بلند شد و به این خانواده گفت : "من آمده ام که بگویم دوستتان دارم و در این مصیبت با شما همدرد هستم." و پس از این گفته، آنها را بغل کرد و با آنها گریه کرد و خداحافظی کرد. چندی نگذشت که خانواده مذکور به دیدار این شخص آمدند و به او گفتند که هیچ وقت آن لحظه ای را که به خانه شان رفت، فراموش نمی کنند. چون در وضعیت بدی قرار داشتند و محبت و تسلی او آنها را دلگرم کرد. این شخص فکر می کرد کاری نکرده ولی همین رفتن و توجه کردن و گفتن یک جمله و گریه کردن با آنها و بغل کردن آنها، موجب تغییر بزرگی در زندگی این خانواده شد.
در تسلی دادن به مردم، گاهی اوقات ممکن است فقط به یک بغل کردن یا همدردی کوتاه و حتی گریه کردن نیاز باشد و احتیاج به صحبت طولانی نباشد. در حقیقت، شخصی که به تسلی محتاج است به صحبت های طولانی توجهی ندارد بلکه به توجه و محبت ما اشتیاق دارد (ایوب 2: 13).
بچه ای به خانه همسایه شان رفته بود که در آنجا دوست کوچک او فوت شده بود و بعد به خانه برگشت. پدر از او پرسید: چرا آنجا رفتی؟ گفت برای تسلی دادن مادر دوستم. پدر به او گفت: تو چه می توانستی بکنی که او را تسلی بدهی؟ پاسخ داد: " به آغوش مادر دوستم رفتم و با او گریستم."
ملکه ویکتوریا شنید یکی از زنان کارگران، فرزندانش را از دست داده است. پس او را به کاخ سلطنتی خود دعوت کرد و مدتی را با او صرف کرد. وقتی از آنجا بیرون آمد، زنان دیگر از او پرسیدند ملکه به تو چه گفت؟ او پاسخ داد: " هیچ سخنی نگفت. فقط یکدیگر را بغل کردیم و گریستیم!"
خدای ما پدر رحمتها و خدای بخشنده همه دلگرمیها نامیده شده است. او می تواند در هر مصیبت، ما را دلگرم کند و تسلی بخشد (2 قرنتیان 1: 3-7).
یکی از راه های تسلی دادن به دیگران و مؤثر بودن در آن این است که خود نیز از خدا در سختهایمان دلگرمی یافته باشیم تا بتوانیم به دیگران نیز همان دلگرمی را بدهیم.
روزی شخصی در جنگ ویتنام یکی از پاهایش را از دست داد و لنگان لنگان و در حالی که خون از پاهایش جاری بود به طرف خانه ای حرکت کرد. مردم تماشا می کردند که او چه می کند؟ هر کس که پیش می آمد به او کمک کند، او آن شخص را کنار می زد و به سختی خود را به طرف آن خانه می کشید تا اینکه به در خانه رسید و در را کوبید و وقتی در باز شد، مردم متوجه شدند که صاحب خانه نیز پایش را از دست داده، آنگاه یکدیگر را بغل کردند و گریستند.
آن دلگرمی که در سختیها دریافت می کنید می تواند باعث دلگرمی دیگران نیز شود و خدا از آنها استفاده می کند .
در باب 40 اشعیا نکات زیر را در مورد تسلی دادن مشاهده می کنیم:
- در این باب می خوانیم که خدا از عظمت خود سخن می گوید. عظمت خدا واقعاً در موقعیت های بحرانی زندگی ما تسلی بخش می باشد ( اشعیا ء 40: 6-8). چشمان خود را به جای مصیبت ها و دردهایمان به عظمت خدا بدوزیم. به جای خود محور بودن، خدا محور بیاندیشیم و زندگی کنیم.
- موضوع دیگر در این باب این است که خدا اشاره می کند که گناهان قومش را بخشیده است. بخشش گناهان تسلی بزرگی است.
- او شبان گله است و بره ها را جمع می کند، به آغوش می کشد و رهبری می کند .گاهی اوقات آغوش باز ما نیز مانند خدای پدر برای مردم تسلی بخش است.
- بر طبیعت مسلط است. فجایع طبیعی نباید توجه ما را از این مسئله دور کندکه خدا بر طبیعت مسلط است (اشعیاء 40: 12).
- در فهم و حکمت بالاترین است. چقدر مهم است که در مصیبت و رنجی که بر ما واقع می شود، خود را تسلیم خدا کنیم و بدانیم که فهم و حکمت او بالاترین است و به حکمت و فهم او توکل کنیم ( اشعیاء 40: 13-14).
- از امتهای بیشمار قوی تر و بزرگتر است. قوت خدا تسلی ماست (اشعیاء 40: 15).
- هیچ چیز برای ستایش او کافی نیست. در هر درد و مشکلی او را بستاییم و تمام جلال را به او بدهیم (اشعیاء 40: 16(.
- بتها در برابر او هیچ هستند. هیچ چیز را مخصوصاً در مصیبتها ، بزرگتر از خدا نبینم (اشعیاء 40: 18-20).
- زمین مثل یک صندلی برای خداست و ساکنانش مثل ملخ. این باعث تسلی ما می شود که خدای ما بزرگتر و بالاتر از محیط ما و زمین ما است و هدف او بالاترین و زیباترین است (اشعیاء 40: 22).
- پادشاهان زمین در برابر او هیچ هستند ( اشعیاء 40: 23-24).
- خداوند خسته نمی شود و اگر ما نیز با او راه برویم خسته نخواهیم شد. ضعیفان را قوت می بخشد. " مرد ضعیف بگوید من قوی هستم" (یوئیل 3: 10).
اگر امید شما بر خدا است و برای او انتظار می کشید، قوت تازه خواهید یافت و مثل عقاب پرواز خواهید کرد.
وقتی می خواهید برای کسی تسلی باشید این نکات را در نظر داشته باشید و هر گاه خود به تسلی نیاز دارید اشعیاء فصل 40 را فراموش نکنید.
نوشته: کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |