دفاعیات ایمان

پدرانه (نوشتاری در وصف کُشتی گرفتن خدا با یعقوب)

4.3/5 - (20 امتیاز)

پدرانه (نوشتاری در وصف کُشتی گرفتن خدا با یعقوب)

وقتی که پسرم چهارساله بود، روزی در پارک روبروی خانۀ ما در خیابان ویلا با او بازی می‌کردم. در میان بازی او دستانش را جلوی پایم قرار داد و من نتوانستم ضربۀ پای خود را متوقف نمایم، مچ دستش آسیب دید، پس از عکس‌برداری در بیمارستان، دست راست او یک‌ماه در گچ ماند.

رنجی بیشتر و سنگین‌تر از همۀ هیکل نودوهشت کیلویی من، مرا در خود فرو برد که نتوانستم خود را به اندازۀ کودکم کوچک سازم تا در این بازی، او بتواند با شادی رشد نموده و توان خودش را باور کند.

برابر با قانون پدرانه، پدران باید از فرزندان شکست بخورند تا کودکان لذتِ برنده شدن را بیابند و بتوانند به خودشان اعتماد کنند.

این قانون پدرانۀ همۀ پدرهای دنیا است که پدر خوب آن‌گونه با کودک بازی می‌کند که کودک باور کند خودش است که پدر قوی هیکلش را بر زمین می‌زند و لذتِ بالا و پایین پریدنِ او شادی دل پدر است.

از آن روز فهمیدم اگر خدایی توان و لیاقت آن‌ را نداشته باشد که مانند هر پدری خودش را کوچک سازد و با ما فرزندان خودش روی زمین زورآوری کند لیاقت پدری و خدایی را ندارد و از آن روز، این یکی از بزرگ ترین پیمانه‌های خداشناسی من گردید.

پس به دنبال خدایی گشتم که بتواند خودش را از قدرت خدایی خودش خالی کند و به شباهت آدمیان روی همین زمین و در همین دنیای فیزیکی با آنها سروکله بزند و اجازه دهد کم کم آنها رشد کنند تا بتوانند هر کدام‌شان روزی به بلندای قد و قامت پدری و خدایی برسند.

در قانون پدران نوشته شده است که فرزندان باید روی شانه‌های پدران بنشینند و از پدران خود جایزه هم بگیرند.

بعد دیدم همۀ مسیحیان هر کدام در خاطرۀ خود دست‌کم یک‌بار با خدای خود رودررو زورآوری نمودند، کُشتی، فوتبال، دویدن، یکی با خدا تنیس بازی نمود و دیگری با خدا رقصید، یکی مشاجره کرد و دیگری در شعر مشاعره، یکی با خدا در فنون سخنوری سخن‌ورزی نمود، یکی درمانگر شد و دیگری خلبان و هر کدام‌شان به فراخور فرهنگ و روحیۀ خودشان جایزه‌هایی از پدر آسمانی خود گرفتند.

آن زمان فهمیدم خدایی که در عهد عتیق بر روی زمین آمد تا با یعقوب کُشتی بگیرد یک نمونه از قانون و رفتار پدرانۀ خدا بود که برای همۀ ما نمایش داده شد و نوشته گردید تا همه بدانیم در بارۀ همه ما هم می‌تواند رخ دهد.

اکنون بعد از سال‌ها دانستم هنوز هم در پیری هر وقت بخواهم می‌توانم با آن پدر خوبم باز رو در رو کُشتی بگیرم و برنده گردم و بر شانه‌هایش باز بنشینم و باز جایزه‌ای دیگر بگیرم چون بارها بر شانه‌های خدا نشستم و سرم را بالاتر از او گرفتم و خود را بلندتر از او هویدا نمودم و گفتم من پیروز شدم و هر بار جایزه‌ای را که از بابا گرفتم به همه نشان دادم.

«پدرجان سپاسگزار مِهر پدرانۀ تو هستم و برای همۀ هدیه‌هایی که روزانه به من می‌دهی باز سپاس می‌گویم.» آمین ?

✍️صادق نیک‌پور

بیست و هفتم آگوست 2023

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO